4 Mordad: Reza Shah passed away 69 years ago today/tomorrow

OSTAD POOYA

National Team Player
Jan 26, 2004
4,678
426
#1
Today marks the 69th anniversary of this great man's death. There are some that for various reasons try to indicate him lesser than what he was. Anyone with a basic sense of history and logic can tell that if it was not for Reza Shah the great Iran would not be here today the way it is and as powerful it is. RIP to a man who loved his country dearly and did everything possible to make it better for all citizens and protect it from foreign and domestic thieves and opportunist. The father of MODERN Iran.

I wish for a day that Reza Shah's Iran will be free and will be controlled by those who love Iran, her culture and history.

Payande Iran


[video=youtube;QdkXP-EK5Mk]http://www.youtube.com/watch?v=QdkXP-EK5Mk&feature=related[/video]
 

OSTAD POOYA

National Team Player
Jan 26, 2004
4,678
426
#2
Please watch this piece with commentary and what Reza Shah did for Iran.

[video=youtube;ceiVQbwBAPw]http://www.youtube.com/watch?v=ceiVQbwBAPw&feature=related[/video]
 

Hassan1980

Bench Warmer
Feb 17, 2008
1,835
0
#3
Those who love her culture ? You mean mixing American culture with Persian culture,traditions ?
Bunch of confused poor souls
 

OSTAD POOYA

National Team Player
Jan 26, 2004
4,678
426
#5
کتاب نخستین دیدار رضا شاه کبیر از ویرانه های تخت جمشید (قسمت یکم)
نویسنده: علی سامی (استاد دانشگاه پهلوی)

"اعلیحضرت رضا شاه کبیر هنگامی که در سال ۲۴۸۱ شاهنشاهی برابر با ۱۳۰۱ هجری خورشیدی سمت وزارت جنگ را بعهده داشتند ٬ برای پیشواز از احمد شاه قاجار٬ که از سفر اروپا از راه بوشهر و شیراز عازم تهران بود٬ در بین راه دیداری از ویرانه های تخت جمشید مینمایند. بطوریکه معمرین و شخصیتهای فارس که باستقبال معظم له که از تهران میامدند٬ شتافته بودند و در این دیدار افتخار خضور داشتند٬ گفته اند٬ رضا شاه کبیر از دیدار سنگ نگاره ها و مانده کاخها و تصور شکوه و فرّدیرین این پایتخت شرق باستان ٬ در شگفت میشود . ولی از عدم توجهی که نسبت بحفاظت و صیانت انجا معمول شده٬ سخت متاثر و مغموم میگردد٬ و شخصیت های آنروز فارس از قبیل ابراهیم قوام شیرازی و اسمعیل صوت الدوله قشقائی و غیره را سرزنش مینمایند٬ که در منطقه آنها نمی بایست نسبت به حفظ یک اثر مهم و بزرگ باستانی تا این حد بی قید و بی تفاوت باشند٬ و سفارش مینمایند که آنجا دیواری کشیده شود و مراقبت نمایند که چهارپایان و اشخاص نادان و بیکاره بیش از این به نقوش و اثار لطمه وارد نسازند .
در روی عکسی که از این دیدار گرفته شده بخط شادروان فرج اله بهرامی که در انزمان رئیس دبیرخانه و از ملازمان اعلیحضرت رضا شاه کبیر بوده این عبارت نوشته شده است:
«میفرمایند باید دیوار بکشند که زیاده بر این تخت جمشید را خراب نکنند . باید فکر اساسی برای اینجا کرد»

رضا شاه کبیر همیشه در یاد تخت جمشید بودند و اعتقاد داشتند که دیدار باقیمانده این آثار بزرگیهای ایران٬ باید از لحاظ ایجاد غرور ملی و میهن پرستی نصب العین هر فرد ایرانی٬ و سر مشق کوشش و کار مردم باشد.
روز ۲۵ آذر که به تخت سلطنت جلوس فرمودند آنروز را سلام عام میگرفتند و تعطیل عمومی بود. فرمان دادند تعطیلی را موقوف و سلام هم گرفته نشود. منطق شاهنشاه این بود که مملکت تشنه کار و فعالیت است٬ و باید حتی المقدور از تعطیل ها کاسته شود. بنابر این از ۲۵ آذر ۲۴۸۷ ش ( ۱۳۰۷ هجری) دیگر جشن جلوس رضا شاه کبیر بر اریکه شاهی گرفته نشد . اما روز مزبور بطور خصوصی٬ هیئت دولت و طبقات مختلف در قصر پهلوی شرفیاب شدند و رضا شاه کبیر در این پذیرائی نطق جامعی ایراد فرمودند که خلاص اش اینست :
«من تعطیل امروز را موقوف نموده و گفتم بجای اجرای مراسم سلام بکار های مملکت پرداخته شود . من مایلم هرچه ممکن است برای جامعه و مملکت خدمت انجام گیرد.
تاریخ گذشته ایران از مجد و عظمت ایران کهن حکایت میکند٬ و این عظمت را در خرابه های تخت جمشید میتوان یافت که عاری از مدح و ذم(بدگوئی) تاریخ نویسان است. زیرا عظت سلاطین قدیم ایران بچشم دیده میشود. من وقتی عمارت تخت جمشید را دیدم ٬ آن آثار بزرگ مرا تکان داد. فوق العاده متاثر شدم٬ ولی از طرفی خوشوقت شدم که سلاطین بزرگی در ایران حکومت کرده اند٬ که این آثار بزرگ را از خود بیادگار گذارده اند. غرور ملی و وطن پرستی باید نصب العین هر فرد ایرانی باشد. امروز روز سعی و عمل و جدیت است ٬ من میل دارم قدمهای بزرگی برای عظمت مملکت و خیر ملت انجام گیر
د.»"..



کتاب نخستین دیدار رضا شاه کبیر از ویرانه های تخت جمشید (قسمت دوم)
نویسنده: علی سامی (استاد دانشگاه پهلوی، نویسنده، محقق و باستان***شناس و رییس مؤسسه باستانشناسی تخت جمشید بود. مرمت آرامگاه کورش بزرگ در سال ۱۳۵۰ خورشیدی به سرپرستی وی انجام شد)

"وضع تخت جمشید پیش از دوران سلطنت دودمان پهلوی
تخت جمشید تا پیش از سلطنت رضا شاه کبیر وضع بسیار نامتناسبی داشت٬ و چند ماهی از سال مسکن ایلات و عشایری بود که هنگام رفت و آمد به سردسیر و گرمسیر آنجا را توقف گاه خود قرار داده٬ و آرامگاه های شهریاران هخامنشی را آغل و جای گوسفندان نموده بودند ٬ و هنگام بیکاری هم از اینکه چشم سنگ نگاره ها را برای آزمایش تیراندازی خود ٬ هدف قرار دهند ٬ ابائی نداشته اند.
پیش از این٬ یعنی در سده های گذشته پس از اسلام هم وضع بهتری نداشته ٬ و پیوسته مورد بی مهری و بی توجهی ابناء زمان بود٬ و بشهادت نوشته های خاور شناسان و جهانگردان از سنگهای بنای تخت جمشید برای ساختمانهای روستاهای مجاور استفاده میشده ٬ و از شمال ستونها و تنه ستونها برای سنگهای آسیاب تا بند امیر برده میشد٬ و یکی دو تا از زیر ستونهایش در مسجد جامع عتیق شیراز ٬ در کنار خدایخانه(بنای وسط مسجد) گذارده شده بود٬ که تا چهل پنجاه سال پیش بنام «دیگ امام حسن» نامیده میشد.
بی مناسبت نیست که به چند جمله از یادداشتهای خاورشناسان که در همین موضوع است ٬ اشاره نماید:
سرتماس هربرت انگلیسی که در سالهای ۲۱۸۶٬- ۲۱۸۸ شاهنشاهی برابر با ۱۶۲۷ تا ۱۶۲۹ م . (عصر صفوی) مسافرتی بایران کرده ضمن توصیف تخت جمشید از اینکه آن بنای معظم بدست فراموشی سپرده شده٬ ابراز تآسف کرده مینویسد:
«جای بسی تآسف است که اهالی شیراز ٬ و روستائیان مرودشت و سایرین ارزشی برای تخت جمشید قائل نیستند و در نگاهداری آن نمی کوشند.»
پیرلوئی نویسنده شهیر فرانسوی در کتاب «بسوی اصفهان» نوشته است:
« آیا چه سری است که آنچه در روزگار پیشین شکوه و جلال داشته ٬ بعدها شوم و متروک مانده؟ چرا مردم این ناحیه حاصل خیز و مصفا ٬ این آسمان صاف راگذارده ٬ و از سکونت در آن گریزان هستند؟ چرا سابق تا آن ندازه شکوه و جلال در پرسپولیس جمع شده٬ و اکنون صحرائی بیش نیست؟
برای من چه اهمیتی دارد که حقایق مطلق تاریخی را بدانم ٬ برای من کافی است که بدانم این خرابه ها عظیمترین آثار زمان خود بوده مایل می باشم کمتر خراب شوند ٬ تا در برابر چشمانمان نوغ یک عصر و یا یک نژاد جلوه دهند »
آبرام والانتین ویلیامزجکسن (۱۸۶۲-۱۹۳۷ م) خاورشناس شهیر امریکائی در کتابی تحت عنوان «ایران در گذشته و حال»{۱} پس از شرح مفصل آثار تخت جمشید که در سال ۱۹۰۳(عصر قاجار) میلادی آنجا را دیده ٬ آرزوی روزهای درخشانی را برای ایران نموده و مینویسد :
«.... همه ویرانه های تخت جمشید ٬ شکوه و جلال تباه شده گذشته هستند ٬ اما چه کسی میداند؟ شاید از درون سایه های ایام گذشته از میان گرد و غبار قرون از یاد رفته ٬ از میان خاکستر های اتش سیمرغ ٬ و از میان ایران متلاشی و از متلاشی و از هم گسیخته ٬ کسی پیدا شود که دست توانایش شکوه شاهنشاهی گذشته ایران را بدان باز گرداند ٬ و بار دیگر صفحات تاریخ ایران را تابناک سازد ٬ و عظمتهای عهد پارتیان و شاهنشاهی ساسانیان را زنده سازد ٬ و بار دیگر مردم و سرزمین شیرو خورشید را به اوج اعتلا برساند .»
{۱} Persia past presents abrham valantine williams"


تصویر: تخت جمشید سال 1278 (عصر قاجار)
1004658_404391726345471_102847967_n.jpg





1001704_402767796507864_601630013_n.jpg




https://www.facebook.com/RezaShahPahlaviRdaShahPhlwy?hc_location=stream
 

Hassan1980

Bench Warmer
Feb 17, 2008
1,835
0
#7
What do you know about the Persian culture, Hassan kachal?
I know enough to know that majority of these ''Iran loving'' creatures want to import Americanism into Iran.

You think Cyrus the great would approve Americanism in Iran ? I doubt
 

OSTAD POOYA

National Team Player
Jan 26, 2004
4,678
426
#8
(( خاطره ای از دکتر حسابی : رضاشاه و دانشگاه تهران ))

دکتر حسابی در خاطراتش نقل کرده است :
وقتی خواستم دانشگاه تهران را تاسیس كنم با وساطت يكي از دوستان وقت ملاقاتی از وزير معارف وقت گرفتم، پس از توضیح طرح، وزير معارف از من پرسيد: «دانشگاه بسازيد كه چه بشود؟» و من عرض كردم: «دكتر و مهندس ها كه برای تحصيل به فرنگ می روند را در مملكت خودمان تربيت كنيم.» و او پاسخ داد: «تربيت دكتر و مهندس برای ما صد سال زود است.»


متاثر از كوته فكری وزير معارف و نااميد از انجام رسالتی كه بر دوش داشتم از دفتر وزير خارج شدم، رفيق شفيق كه آزردگی مرا ديد براي تسلی خاطر گفت من مي توانم از اعليحضرت (رضا شاه) برايت وقت ملاقات بگیرم مشروط به اينكه وزير معارف نفهمد كه من اين وساطت را انجام داده ام! وقت ملاقات با رضا شاهتعيين شد، برای او طرح تاسيس دانشگاه تهران را شرح دادم، و شاه پرسيد «كه چه شود؟»

عرض كردم، به جاي آنكه جوانان ما به فرنگ بروند در مملكت خودمان دكتر و مهندس آموزش دهيم و رضا شاه باز پرسيد «كه چه شود؟» و عرض كردم : «اين جاده***ها و راه آهن را آلمان ها می سازند مهندسین خودمان بسازند و...» شاه بسیار استقبال كرد و گفت برويد طرحتان را بنویسید به مجلس می گویم رای بدهد! و من از همان شب شروع به نگارش طرح دانشگاه كردم.


فردای آن روز از دربار به در خانه ام آمدند، تعجب كردم كه با من چه كار دارند، ديدم يكصد هزار تومان پول فرستاده اند كه اعليحضرت فرموده اند، كارتان را شروع كنيد و طرح تان را نیز بنويسید. و این همان مبلغ خريد زمین دانشگاه تهران است و كار ساخت و ساز همزمان با نوشتن طرح آغاز شد.




انديشه ايجاد مركزي براي آموزش عالي در ايران و به تعبير ديگر دانشگاه ، نخستين بار با تاسيس دارالفنون در 1230 ه.ش . به همت ميرزا تقي خان اميركبير عملي گرديد. دارالفنون گرچه توسعه نيافت اما تجربه مغتنمي پيش روي كساني كه در آرزوي آشنايي ايرانيان با دانش هاي جديد و پيشرفت هاي اروپائيان در صنعت ، اقتصاد، سياست و... بوده اند، قرار داد. با عطف به اين تجربه در 1307 ه.ش پروفسور دكتر محمود حسابي پيشنهاد راه اندازي مركزي جامع همه يا اغلب دانش ها را با وزير وقت فرهنگ، دكتر علي اصغر حكمت، در ميان نهاد.
در بهمن ماه سال 1312 شمسي، جلسه هيات دولت وقت تشکيل و در آن در موضوع آبادي تهران و زيبايي و شکوه ابينه، عمارات و کاخهاي زيباي آن سخن به ميان آمد. مرحوم فروغي که در آن روز رياست وزراء را برعهد داشت از يک سو و ديگر وزيران از سوي ديگر زبان به تحسين و تمجيد شهر گشودند و برخي از آنان براي جلب رضايت شاه در اين مقال، عنان از کف بدادند اما در اين ميان مرحوم علي اصغر حکمت کفيل وزارت معارف بي آنکه پيشرفتهاي پايتخت را ناديده انگارد با لحني محتاطانه چنين گفت:«البته که در آبادي و عظمت پايتخت شکي نيست » ولي تنها نقص آشکار آن اينست که «انيورسته»ندارد و حيف است که در اين شهر نوين از اين حيث از ديگر بلاد بزرگ عالم، واپس ماند».




اين سخنان ارزشمند تاثير خود را بر جاي نهاد و بي درنگ مقبول همگان افتاد از اين رو آنان با تخصيص بودجه اوليه اي به ميزان 250000 تومان به وزارت معارف اجازه دادند تا زمين مناسبي براي تاسيس دانشگاه بيابد و ساختمان آن را در اسرع وقت پديد آورد. علي اصغر حکمت بي درنگ دست به کار شد و جستجو براي مکان يابي مناسب دانشگاه را با کمک و مشاوره آندره گدار، معمار چيره دست فرانسوي که در آن روزگار به عنوان مهندس در خدمت وزارت معارف بود آغاز کرد.




آنان پس از جستجوي بسيار در ميان ابنيه، باغها و زمينهاي فراوان آن روز اطراف تهران باغ جلاليه را براي احداث دانشگاه برگزيدن. در همين حال بر خلاف امروز که يافتن زمين مناسب در شهر تهران براي ايجاد دانشگاهي عظيم تقريباً ناممکن است، در آن روزها زمينهاي فراواني وجود داشت که صاحبان آنها نه تنها در فروش آنها امساکي نداشتند بلکه براي واگذار به چنين مؤسساتي که مسلماً سود کلاني هم بدنبال داشت، سر و دست مي شکستند.

از همين رو بود که گروهي از مالکين اراضي بهجت آباد با سوء استفاده هايي نظر وزير ماليه وقت را جلب کرده بودند که زمينهاي آنها را براي تاسيس دانشگاه خريداري نمايد. در حاليکه به نظر موسيو گدار عرصه آن زمينها تنگ و موقعيت آنها سيل گير بود و براي تاسيس دانشگاه به هيچ روي مناسب نبود. با اين همه مرحوم داور رجحان در جلسه هيات دولت بهسختي برخريد اراضي بهجت آباد پاي فشرد و نظر بيشتر اعضاء را جلب کرده و سرانجام دولتيان، بهجت آباد را برگزيدند.




در همين حال که علي اصغر حکمت دلشکسته و نااميد ناظر ماجرا بود، رضا شاه وارد شد و پس از اطلاع از موضوع با آن کاریزما و قدرتمندی خاص یک مدیر و لیدر مقتدر و آگاه و با نفوذ ، اوضاع را برهم زد و گفت: «باغ جلاليه را برگزينيد. بهجت آباد ابداً شايسته نيست عرصه آن کم و اراضي آن سيل گير است. دولتيان دربرابر اين سخنان قاطع، زبان در کام کشيدند و احدي دم برنياورد. »



این چنین بود که با حمایت رضاشاه، کار احداث دانشگاه تهران هم در مکان مناسبی که مطلوب نظر دکتر حکمت و دکتر حسابی بود، آغاز شد.




حال با خودم فکر میکردم آنچه که دکتر حسابی به عنوان اعمال نفوذ مثبت رضا شاه در کار دولت ذکر کرده و از انجام این پروسه به این صورت با خوشنودی یاد کرده همان " دیکتاتوری رضاشاه " است.درسته؟مثال بسیار کوچکی بود.میتوانست البته یک تو دهنی به خواست حسابی ها و حکمت ها زده شود و با دموکراسی املاک بهجت آباد برای دانشگاه انتخاب و پولش به جیب منفعت جویان سرازیر شود! راستی اگر چنین میکردند ایران چه مسیری میرفت؟گاهی باید در ظرف زمان و مکان تعاریف را مرور کنیم و اگر تحت تاثیر شعار های گروههای معلوم الحال که بویی از دموکراسی نبرده اند ولی مدام پشت این نام به پروبال دادن به دیکتاتوری ذهن خود مشغولند تسلیم شویم و تمکین و عقب نشینی کنیم نمی توانیم تاریخ را در آینه واقعیت و تعاریف را در آینه حقیقت ها و موجودیت های آنزمان بیابیم و به قضاوت بنشینیم.

بله دیکتاتوری در دنیای مدرن بر خلاف خواست انسان مدرن می باشد ولی آنروز نه امروز بود و آن مردمان نه ایرانیان امروز....




* این خاطره هم توسط آقای مهدی خزعلی در دیدارش با دکتر حسابی نقل شده و هم توسط فرزند دکتر حسابی در کتاب خاطراتش عینا آورده شده است.
 

parham79

Bench Warmer
Dec 5, 2009
1,767
0
#13
Those who love her culture ? You mean mixing American culture with Persian culture,traditions ?
Bunch of confused poor souls
Do you know who Reza Shah the great is?. At the time he cameto power, Iran had no borders, Army, Economy, Institutions, Universities, schools or even basic health care. He saved Iran from a fudel warlord/tribial state and established the foundations of what we know as todays Iran. He built roads to connect the country from the south to all the way to the north.He abolished the fudel war tribes power and established a central government that went onto built Schools, Unis, Hospitals and an well established army.Also as for him bring American culture, you're uneducated view of the world once agains shines through like you're continues stupidity in all you're posts. He told the allies during the WW11 period that Iran is no ones toy and he stayed nuteral. Infact he had more sympathy for Nazi Germany as he believed they were from the same gene pool.

At the time when girls were regarded as a disease by the male dominated society, Reza shah built especially designed schools for girls which included libraries and educating young woman that they have a vital role in Iran's future.Reza Shah stated Iran's best minds are our flowers(as he meant girls). He was a man who was tough, but he was also a fair and good man.Now look at all he accomplished. This is a man with no basic education and a army man through and through. Tough hard nosed man had the foresight to bring woman into society.Every woman in Iran needs to say noor be ghabereh Reza Shah Kabir.

Also, at the time he came 97% of the country sufferd from some kind of disease that required urgent care. He established urgent medical institutions/teams that were required to travel to the most remote parts of Iran for medical checkups all paid for by the state. In a span of few years that 97% rate came down into the 40's and his son continued this nobel effort and bought the number lower. When the Pahlavis came, Iran was worse shape then Afghanistan, When the Pahlavis left, iran had the fastest growing economy, the most powerfull armed forces in the region and top 5 in the world, free health care, education(shah paid for students wealfare).Shah had planned to get the 1988 Olympics for Iran instead of seoul and by all estmates Iran would have won.If Iranians had a little bit of ensafh, they would all be ashamed at how Reza Shah's grave was violated by Khomenies thugs and would all say a prayer for this great man. He was a giant amongst men.



Frankly I'm not surprised at the least that a bonafide troll like you has no clue about his own countries history.
 
Last edited:

parham79

Bench Warmer
Dec 5, 2009
1,767
0
#15
I never understood this. How would Iranians be mistaken for blonds with blue eyes? Hitler must not have traveled to Iran.
Iranian Aryan heritage is more fact then the Germans version.And no they weren't 6'7 built like body builders white and blue eyed supermen.
 

Flint

Legionnaire
Jan 28, 2006
7,016
0
United States
#16
Iranian Aryan heritage is more fact then the Germans version.And no they weren't 6'7 built like body builders white and blue eyed supermen.
But weren't the Aryans that Hitler had in mind like them? In any event, Reza Shah wasn't exactly neutral. He was on friendly terms with the Nazi Germany. History is a little thin on recounting the presence of Germans in Iran at that time. I haven't seen any stories on that. I do know that they were involved in some major construction work. If I am not mistaken Kandovan tunnel and Tehran Railroad station were their work. I have heard that there was even a large Swastika at the station that was later painted over. Could be a rumor but that is what I have heard.
 

ChaharMahal

Elite Member
Oct 18, 2002
16,563
261
#17
god, I am disgusted by the whole idea of Iranians trying associate themselves with Europeans through this so called Aryan thing.

I don't thing we are connected with Europeans any more than say a Syrian or a Turkish from Ankara is.

but let's assume that we were. so fucking what.

This is one of those $hitty ideas we need to put behinds us a society.

That oh we are Aryan and by that we are better than everybody else around. That's BS. if it was not for oil
we would be just like Afghanistan is today.

let's fucking face the truth and stop boast ourselves as some special $hit.
 

oghabealborz

Elite Member
Feb 18, 2005
15,124
2,604
Strawberry field
#18
(( خاطره ای از دکتر حسابی : رضاشاه و دانشگاه تهران ))

دکتر حسابی در خاطراتش نقل کرده است :
وقتی خواستم دانشگاه تهران را تاسیس كنم با وساطت يكي از دوستان وقت ملاقاتی از وزير معارف وقت گرفتم، پس از توضیح طرح، وزير معارف از من پرسيد: «دانشگاه بسازيد كه چه بشود؟» و من عرض كردم: «دكتر و مهندس ها كه برای تحصيل به فرنگ می روند را در مملكت خودمان تربيت كنيم.» و او پاسخ داد: «تربيت دكتر و مهندس برای ما صد سال زود است.»


متاثر از كوته فكری وزير معارف و نااميد از انجام رسالتی كه بر دوش داشتم از دفتر وزير خارج شدم، رفيق شفيق كه آزردگی مرا ديد براي تسلی خاطر گفت من مي توانم از اعليحضرت (رضا شاه) برايت وقت ملاقات بگیرم مشروط به اينكه وزير معارف نفهمد كه من اين وساطت را انجام داده ام! وقت ملاقات با رضا شاهتعيين شد، برای او طرح تاسيس دانشگاه تهران را شرح دادم، و شاه پرسيد «كه چه شود؟»

عرض كردم، به جاي آنكه جوانان ما به فرنگ بروند در مملكت خودمان دكتر و مهندس آموزش دهيم و رضا شاه باز پرسيد «كه چه شود؟» و عرض كردم : «اين جاده***ها و راه آهن را آلمان ها می سازند مهندسین خودمان بسازند و...» شاه بسیار استقبال كرد و گفت برويد طرحتان را بنویسید به مجلس می گویم رای بدهد! و من از همان شب شروع به نگارش طرح دانشگاه كردم.


فردای آن روز از دربار به در خانه ام آمدند، تعجب كردم كه با من چه كار دارند، ديدم يكصد هزار تومان پول فرستاده اند كه اعليحضرت فرموده اند، كارتان را شروع كنيد و طرح تان را نیز بنويسید. و این همان مبلغ خريد زمین دانشگاه تهران است و كار ساخت و ساز همزمان با نوشتن طرح آغاز شد.




انديشه ايجاد مركزي براي آموزش عالي در ايران و به تعبير ديگر دانشگاه ، نخستين بار با تاسيس دارالفنون در 1230 ه.ش . به همت ميرزا تقي خان اميركبير عملي گرديد. دارالفنون گرچه توسعه نيافت اما تجربه مغتنمي پيش روي كساني كه در آرزوي آشنايي ايرانيان با دانش هاي جديد و پيشرفت هاي اروپائيان در صنعت ، اقتصاد، سياست و... بوده اند، قرار داد. با عطف به اين تجربه در 1307 ه.ش پروفسور دكتر محمود حسابي پيشنهاد راه اندازي مركزي جامع همه يا اغلب دانش ها را با وزير وقت فرهنگ، دكتر علي اصغر حكمت، در ميان نهاد.
در بهمن ماه سال 1312 شمسي، جلسه هيات دولت وقت تشکيل و در آن در موضوع آبادي تهران و زيبايي و شکوه ابينه، عمارات و کاخهاي زيباي آن سخن به ميان آمد. مرحوم فروغي که در آن روز رياست وزراء را برعهد داشت از يک سو و ديگر وزيران از سوي ديگر زبان به تحسين و تمجيد شهر گشودند و برخي از آنان براي جلب رضايت شاه در اين مقال، عنان از کف بدادند اما در اين ميان مرحوم علي اصغر حکمت کفيل وزارت معارف بي آنکه پيشرفتهاي پايتخت را ناديده انگارد با لحني محتاطانه چنين گفت:«البته که در آبادي و عظمت پايتخت شکي نيست » ولي تنها نقص آشکار آن اينست که «انيورسته»ندارد و حيف است که در اين شهر نوين از اين حيث از ديگر بلاد بزرگ عالم، واپس ماند».




اين سخنان ارزشمند تاثير خود را بر جاي نهاد و بي درنگ مقبول همگان افتاد از اين رو آنان با تخصيص بودجه اوليه اي به ميزان 250000 تومان به وزارت معارف اجازه دادند تا زمين مناسبي براي تاسيس دانشگاه بيابد و ساختمان آن را در اسرع وقت پديد آورد. علي اصغر حکمت بي درنگ دست به کار شد و جستجو براي مکان يابي مناسب دانشگاه را با کمک و مشاوره آندره گدار، معمار چيره دست فرانسوي که در آن روزگار به عنوان مهندس در خدمت وزارت معارف بود آغاز کرد.




آنان پس از جستجوي بسيار در ميان ابنيه، باغها و زمينهاي فراوان آن روز اطراف تهران باغ جلاليه را براي احداث دانشگاه برگزيدن. در همين حال بر خلاف امروز که يافتن زمين مناسب در شهر تهران براي ايجاد دانشگاهي عظيم تقريباً ناممکن است، در آن روزها زمينهاي فراواني وجود داشت که صاحبان آنها نه تنها در فروش آنها امساکي نداشتند بلکه براي واگذار به چنين مؤسساتي که مسلماً سود کلاني هم بدنبال داشت، سر و دست مي شکستند.

از همين رو بود که گروهي از مالکين اراضي بهجت آباد با سوء استفاده هايي نظر وزير ماليه وقت را جلب کرده بودند که زمينهاي آنها را براي تاسيس دانشگاه خريداري نمايد. در حاليکه به نظر موسيو گدار عرصه آن زمينها تنگ و موقعيت آنها سيل گير بود و براي تاسيس دانشگاه به هيچ روي مناسب نبود. با اين همه مرحوم داور رجحان در جلسه هيات دولت بهسختي برخريد اراضي بهجت آباد پاي فشرد و نظر بيشتر اعضاء را جلب کرده و سرانجام دولتيان، بهجت آباد را برگزيدند.




در همين حال که علي اصغر حکمت دلشکسته و نااميد ناظر ماجرا بود، رضا شاه وارد شد و پس از اطلاع از موضوع با آن کاریزما و قدرتمندی خاص یک مدیر و لیدر مقتدر و آگاه و با نفوذ ، اوضاع را برهم زد و گفت: «باغ جلاليه را برگزينيد. بهجت آباد ابداً شايسته نيست عرصه آن کم و اراضي آن سيل گير است. دولتيان دربرابر اين سخنان قاطع، زبان در کام کشيدند و احدي دم برنياورد. »



این چنین بود که با حمایت رضاشاه، کار احداث دانشگاه تهران هم در مکان مناسبی که مطلوب نظر دکتر حکمت و دکتر حسابی بود، آغاز شد.




حال با خودم فکر میکردم آنچه که دکتر حسابی به عنوان اعمال نفوذ مثبت رضا شاه در کار دولت ذکر کرده و از انجام این پروسه به این صورت با خوشنودی یاد کرده همان " دیکتاتوری رضاشاه " است.درسته؟مثال بسیار کوچکی بود.میتوانست البته یک تو دهنی به خواست حسابی ها و حکمت ها زده شود و با دموکراسی املاک بهجت آباد برای دانشگاه انتخاب و پولش به جیب منفعت جویان سرازیر شود! راستی اگر چنین میکردند ایران چه مسیری میرفت؟گاهی باید در ظرف زمان و مکان تعاریف را مرور کنیم و اگر تحت تاثیر شعار های گروههای معلوم الحال که بویی از دموکراسی نبرده اند ولی مدام پشت این نام به پروبال دادن به دیکتاتوری ذهن خود مشغولند تسلیم شویم و تمکین و عقب نشینی کنیم نمی توانیم تاریخ را در آینه واقعیت و تعاریف را در آینه حقیقت ها و موجودیت های آنزمان بیابیم و به قضاوت بنشینیم.

بله دیکتاتوری در دنیای مدرن بر خلاف خواست انسان مدرن می باشد ولی آنروز نه امروز بود و آن مردمان نه ایرانیان امروز....




* این خاطره هم توسط آقای مهدی خزعلی در دیدارش با دکتر حسابی نقل شده و هم توسط فرزند دکتر حسابی در کتاب خاطراتش عینا آورده شده است.
God bless him ....my grandad and great uncles were one of the first graduates of Tehran university ...
 

OSTAD POOYA

National Team Player
Jan 26, 2004
4,678
426
#19
But weren't the Aryans that Hitler had in mind like them? In any event, Reza Shah wasn't exactly neutral. He was on friendly terms with the Nazi Germany. History is a little thin on recounting the presence of Germans in Iran at that time. I haven't seen any stories on that. I do know that they were involved in some major construction work. If I am not mistaken Kandovan tunnel and Tehran Railroad station were their work. I have heard that there was even a large Swastika at the station that was later painted over. Could be a rumor but that is what I have heard.

From what I know the Tehran train station was built by the Germans and I have heard from my grand father many times about the Swastika being there inside it. I think his relationship with Germany also was partly due to his distrust and dislike of the British and for that saw the Germans as a natural ally. Kandovan Tunnel was built by Iranian workers and under direct orders and supervision from Reza Shah. They used elementary tools such as bil o kolang to dig through this crazy mountain. Even though Hitler played the race card he went against when to his benefit it and used whomever was there that could be beneficial to him. Just like the Palestinian Mufti that he used to kill Jews and the Islamic soldiers he brought in with him. And the same goes with him and becoming allies with the Japanese!
 

oghabealborz

Elite Member
Feb 18, 2005
15,124
2,604
Strawberry field
#20
god, I am disgusted by the whole idea of Iranians trying associate themselves with Europeans through this so called Aryan thing.

I don't thing we are connected with Europeans any more than say a Syrian or a Turkish from Ankara is.

but let's assume that we were. so fucking what.

This is one of those $hitty ideas we need to put behinds us a society.

That oh we are Aryan and by that we are better than everybody else around. That's BS. if it was not for oil
we would be just like Afghanistan is today.

let's fucking face the truth and stop boast ourselves as some special $hit.
We are not associating with them ,they are associating with us ! it is not about being superior or not ,it is just what we are or where before being diluted with arabs,mongols and so ...

I read in a book of languages of Europe that Persian is the mother of all European languages ...! and this written by an English man .