مردی یه غاز و یه سطل در یک دست و دو تا مرغ و رادیو در دست دیگرش از جایی رد می شد.
خانمی از او پرسید درمانگاه کجاست؟
مرد گفت دنبالم بیا، خونه ما همونجاست.
زن گفت دیوث میخای دنبالت بیام که یه جای خلوت ترتیبمو بدی؟
مرد گفت خانم من با این همه وسایل و مرغ و غاز چطوری ترتیبتو بدم؟
زنه گفت غاز رو میزاری روی زمین و سطلو میزاری روش رادیو هم میزاری بالای سطل تا غاز فرار نکنه.
مرد گفت اون وقت مرغا را چکار کنم؟
زن گفت کاری نداره من مرغا را برات نگه می دارم ...
😂😂😂😂😂😂😂
خانمی از او پرسید درمانگاه کجاست؟
مرد گفت دنبالم بیا، خونه ما همونجاست.
زن گفت دیوث میخای دنبالت بیام که یه جای خلوت ترتیبمو بدی؟
مرد گفت خانم من با این همه وسایل و مرغ و غاز چطوری ترتیبتو بدم؟
زنه گفت غاز رو میزاری روی زمین و سطلو میزاری روش رادیو هم میزاری بالای سطل تا غاز فرار نکنه.
مرد گفت اون وقت مرغا را چکار کنم؟
زن گفت کاری نداره من مرغا را برات نگه می دارم ...
😂😂😂😂😂😂😂
Likes:
Payandeh Iran