زادروز دکتر شفیعی کدکنی مبارک

Feb 4, 2005
25,248
5,460
#2
‏طفلی به نام شادی
دیریست گم شدست
با چشمهای روشن براق...
هر کس از او نشانی دارد
ما را کند خبر
این هم نشان ما:

یک سو خلیج فارس ⁩
سوی دگر، خزر...

شفیعی کدکنی⁧
 
Likes: Babr and Sly
Nov 24, 2002
27,860
1,466
#5


ای مهربان تر از برگ در بوسه‌های باران
بيداری ستاره ، در چشم جويباران
آيينه ی نگاهت؛ پيوند صبح و ساحل
لبخندِ گاه گاهت ؛ صبح ِ ستاره باران
بازآ که در هوايت ، خاموشی جنونم
فريادها بر انگيخت از سنگ ِ کوهساران
اي جويبار ِ جاري ! زين سايه برگ مگريز
کاين گونه فرصت از کف ، دادند بي شماران
گفتي : "به روزگاري مهری نشسته بر دل!"
"بيرون نمی‌توان کرد، حتي به روزگاران"
بيگانگي ز حد رفت، اي آشنا مپرهيز
زين عاشق ِ پشيمان، سرخيل شرمساران
پيش از من و تو بسيار ، بودند و نقش بستند
ديوار ِ زندگي را زين گونه يادگاران
وين نغمه ی محبت، بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقيست آواز ِ باد و باران
 

spinhead

Elite Member
Oct 24, 2002
2,124
201
United States of Amnesia
#6
با سایه ام گذر بود از کارگاه قالی
قلبم فشرد و صبرم گم شد در آن حوالی

دیدم نشسته آنجا در آن نمور غمگین
خورشید های کوچک با قامت هلالی

گفتم: ببین که این دست، این دست های کوچک
چون می زند پر و بال بر روی دار قالی

خواهد که پر گشاید وز این قفس برآید
اما چه گونه کوشد با نظم لایزالی؟

در گوش کوچه روزی گر شیونی برآرد
از روزگار بیند صد گونه گوشمالی

در هر گره که بندد باغی شکفته خندد
خشما! که باغبان راست زان بهره خشکسالی.

خورشیدکی، ازین سان، اما مدار عمرش
روز و شبی ست تاریک، زینگونه در توالی

در این قفس چه باغی این مرغک آفریده،
بی سعی باد و باران، با دست های خالی.

گلبوته ها و مرغان شاد و شکفته هر سوی
در جانب جنوبی در ساحت شمالی.

بنگر در آن رخ زرد و آن باغ و بوته ی ورد
تا پاسخیت باشد، در بهت بی سوالی

خواهم گر از ملالش، نقشی زنم ز حالش
گیرد زبان شعرم درماندگی و لالی

ای کاش ز اخترانم می بود واژگانی
تا تیره روزیش را نقشی زنم مثالی.