درگيري هاي 25 بهمن به روايت يك بسيجي

Natural

IPL Player
May 18, 2003
2,559
3
#1
درگيري هاي 25 بهمن به روايت يك بسيجي

میثم از موتور پایین می آید و می رود به پیشانی کار؛ با یک باتوم فنری در دست؛ تک و تنها. عشق می کنم با حسین و میثم و شهاب که جسارت شان را بیرون از وب هم می توان دید.

سايت الف نوشت: جمعیت پیاده روی شمالی خیابان انقلاب اسلامی غیرعادی است؛ چیزی شبیه به ۲۲ خرداد امسال. از میدان فردوسی پراکنده ناجا ایستاده است و بچه های بسیج و آدم های اطلاعات. جمعیت پیش می رود و ساکت است و بدش نمی آید که پیاده رو را قفل کند. سر وصال به چپ می رویم و از خیابان پایینی به سمت میدان انقلاب اسلامی ادامه می دهیم.

سر تقاطع شهدای ژاندارمری و کارگر ایستاده ییم؛ اولین دسته از منافقین سبز را می بینم که شعار می دهند و به سوی ما می آیند. این، یعنی نتوانسته اند خیابان اصلی (انقلاب اسلامی) را اشغال کنند و از خیابان های موازی به غرب می روند. موقعیت برخورد نیست. سبزها می آیند و شعار می دهند و رد می شوند؛ تعدادی دختر و پسر خوش حال با سر و وضعی که مناسب lمروز است؛ lمروز ۲۵ بهمن است؛ ۱۴ فوریه؛ روز ولنتاین.

سبزها از هم این ابتداء باخته اند؛ فراخوان تظاهرات در روز ولنتاین یعنی پذیرش ادعایی که حزب الله از ابتدای فتنه در حال اثبات آن بوده است؛ این که سبزها دین ندارند. حالا هر چه می گذرد از نفاق سبزها کم می شود و از فراخوان در مناسبت های مذهبی رسیده اند به مناسبت های ملی و از آن جا به مناسب های مدرن؛ به ولنتاین؛ روز جهانی بزرگداشت فحشاء.

از میدان انقلاب اسلامی وارد خیابان آزادی می شویم و به غرب می رویم؛ پیش از آن قدری از جیره ی جنگیم را می خوریم، و زنجیرم را از کیف به جیب بارانیم می برم؛ حالا اطمینان دارم که درگیر خواهیم شد.

خیابان آزادی باز است و خبری از ناجا نیست؛ همه غافل گیر شده اند. سبزها آرام آرام متراکم می شوند و پوزبند می زنند و منتظرند. ما در حاشیه ی خیابان با آن ها حرکت می کنیم. از پیاده روی شمالی کسی شعار را آغاز می کند: مرگ بر دیکتاتور؛ از این سو پاسخش بلند می شود. پسرکی پوزبند را روی صورتش صاف می کند و دست بلند می کند و شعار می دهد: نه غزه، نه لبنان / تونس و مصر و ایران؛ پاسخش را نصفه و نیمه می دهند. دخترکی غر می زند: ما را قاتی عرب ها نکنید.

جلوتر نمی رویم؛ برمی گردیم. حالا سبزها متشکل شده اند؛ عده ایی رو به خیابان ایستاده اند و شعار می دهند، و جلوتر سرود می خوانند. ما سه نفر را نمی بینند؛ شاید هم می بینند و جسارت جلو آمدن ندارند. حالا ما در دالانی از منافقین سبز به سمت میدان انقلاب اسلامی بازمی گردیم.

اولین یکان های بسیج را که می بینم نفسی می کشم؛ کم تر این اندازه دلم برای بسیجی ها تنگ شده بود. یکان های ناجا هستند و بسیجی ها که در حاشیه ی میدان و خط ویژه مستقر هستند. به ساعت نگاه می کنم.

اکبر صباغیان فرمان ده یکان حاشیه ی میدان است؛ می ایستیم به صحبت؛ سبزها برایش جدی نیستند. خوش حال است که سبزها آمده اند و او بعد از ظهر سر کار نمانده است؛ جمع کردن سبزها برای اکبر بیش تر یک تفریح است.

در میدان انقلاب اسلامی نمی مانیم ؛ به سمت فردوسی هم نمی رویم؛ هر چه هست در جناح غرب است. اولین ستون های دود را در خیابان جمال زاده خاموش کرده ییم و یکان های موتورسوار، حالا، پیاده روهای خیابان آزادی را پاک کرده اند؛ چند فرعی آن طرف تر اما سبزها در حال تشکل هستند.

انتهای خیابان زارع سبزها آرایش گرفته اند و تلاش می کنند که آتش روشن کنند؛ مرددند که بروند یا بمانند. بدم نمی آید که پیش از درگیری با آن ها محاجه کنم. بچه ها تذکر می دهند که زیاد جلو نروم. چند نفر پیاده و چند موتور هستیم و نیاز به نیروی کمکی داریم؛ می خواهم به اکبر زنگ بزنم اما تلفن ها قطع است.

یکی از رفقا کسی را به من نشان می دهد؛ سیدشهاب واجدی؛ نمی شناسمش. فقط احساس می کنم که لنز دوربینش برای درگیری خیابانی زیادی بزرگ و سنگین است. کسی پشت موتوری نشسته و سبزها را رصد می کند. به شانه اش می زنم: تو که می گفتی این دلقک ها نه می آیند؟! چیزی نه می گوید؛ حسین قدیانی است که ترک میثم محمدحسنی نشسته است.

میثم از موتور پایین می آید و می رود به پیشانی کار؛ با یک باتوم فنری در دست؛ تک و تنها. عشق می کنم با حسین و میثم و شهاب که جسارت شان را بیرون از وب هم می توان دید.

ابتدای خیابان را بسته ییم و حالا فرعی ها را خلوت می کنیم؛ وسط داد و تشر خانمی می ایستد به بحث؛ عاقله زنی است که خانه اش هم این جا است او و هم سایه ها می خواهند بدانند از چه به سبزها اجازه ی تجمع نمی دهیم؟ زنجیرم را فراموش می کنم و بحث مبسوطی را شروع می کنم در تبارشناسی منافقین سبز؛ انتهایش به این می رسم که این ها نه علیه حکومت که برای جنسیت شورش کرده اند.

بحث را جمع می کنم؛ آرایش می گیریم و می زنیم به سبزها؛ با اولین فشار می پاشند؛ یکی شان را نشان کرده ییم و می خواهد فرار کند؛ در پیاده رو با موتور سرنگونش می کنیم؛ میثم او را گرفته و می خواهد مهارش کند؛ یک دست بند نایلونی درمی آورم به او می دهم.

کارمان در این جا تمام شده است؛ آتش را خاموش می کنیم و سطل آشغال را کنار می کشیم و خیابان را باز می کنیم. به راه می افتیم. دسته ی ما به شرق می رود و سیدپویان ترک موتور دسته ی دیگر نشسته است و با آن ها می رود.

دسته ی ما بسیجی هایی هستند که کف خیابان هم دیگر را پیدا کرده اند؛ خیابان به خیابان سبزها را دنبال می کنند و می پاشانندشان. کسی سلاح یا سپر ندارد و موتورها مال خود بچه ها است.

سر چهارراه بعدی به درگیری نه می رسیم؛ سبزها پیشاپیش گریخته اند. کپسول آتش نشان را از اهالی می گیریم و آتش را خاموش می کنیم. سخت ترین بخش کار کنار زدن سطل آشغال فلزی از وسط خیابان است که حالا به اندازه ی یک قابلمه داغ است. برای مداوای انگشتان سوخته ی آن رفیق مان در حال بررسی هستم که بچه ها می ریزند جلوی در یک خانه؛ ظاهراً سبزهایی که این چهارراه را آتش زده اند را پناه داده است.

در باره ی پسرک اختلاف نظر وجود دارد؛ برای تخلیه کردن او به عقب یک موتور و دو نیرومان را از دست می دهیم. اسلوب من در این مواقع آن است که طرف به کرکره ی مغازه یی دست بند می زنم تا نیروی پشت بانی به آید و تخلیه اش کند. بچه ها موافق نیستند؛ در نهایت از او عکس می گیرند و رهایش می کنند.

تقاطع بهرامی و رازی هم به ساده گی باز می شود؛ مشکل ابتدای خیابان رازی است؛ ضلع شرقی پارک دانش جو. نیروهای ضدشورش جمعیت خیابان انقلاب اسلامی را به این خیابان تخلیه می کنند و سبزها هر زمان که چشم ما را دور می بینند، در خیابان و فرعی ها دوباره متشکل می شوند و شعار می دهند.

یک دو بار هم حتا از ابتدای خیابان خیز برداشتند و هر بار چند قدم بعد شکستند. این بار در فرعی شیرزاد به هم پی وسته اند. جای مدارا نیست؛ زنجیرم را دوتا می کنم؛ موتورها را راه می اندازیم؛ تکبیر می دهیم، حیدر می کشیم، و تا ته کوچه همه را می زنیم.

در فرعی روبه رو یکی را گرفته ییم؛ حالش غیرعادی است. تقلای فراوانی برای فرار می کند و یک دفعه هم نصفه و نیمه موفق می شود. دست بند درمی آورم تا به بندیمش. بوی تند الکل در مشامم می پیچد و قوطی بغلی مشروبش به بارانیم می پاشد. از بستنش منصرف می شویم؛ مست کف خیابان افتاده است و یک دو نفر مراقبش هستند.

حالا منشأ مشکل را یافته ییم؛ تعدادی از سبزها در آب ریز (توالت) پارک دانش جو مخفی شده اند و هر زمان که ما دور می شویم، جمعیت را از پیاده رو به خیابان می کشند و شعار می دهند. بچه ها را جمع می کنیم و توالت را از سبزها پاک می کنیم؛ مشکل حل می شود.

نماز مغرب و عشاء را به جماعت می خوانیم و به سمت غرب می رویم. از کل دسته چهار موتور باقی مانده ییم. خیابان انقلاب اسلامی باز است و یک دسته از بسیجی ها پیاده و پرچم به دوش، شعار می دهند و به غرب می روند؛ نصف روز دیر آمده اند.

نرسیده به شادمهر احساس می کنم که ستون دود می بینم؛ عینک روی چشمم نیست و هوا تاریک است. جلوتر احساس می کنم که صدایی می شنوم. خیابان یک طرفه است و ما خلاف می آییم و اگر به کمین شان به خوریم جایی برای دور زدن نیست. سه موتور از ما پولسار است و صداشان کافی است تا میدان آزادی را خبر کند.

حدسم درست است؛ سر شادمهر را بسته اند و ما تنها چند متر با آن ها فاصله داریم. از موتورها می ریزیم پایین و درجا سروته می کنیم و با شتاب برمی گردیم. دو خیابان پایین تر به یک دسته ی ناجا می رسیم. سرباز عادی هستند که سپر و باتوم برداشته اند؛ انتخاب دیگری نه داریم؛ این بار از جنوب وارد شادمهر می شویم و به سمت چهارراه می رویم.

صحنه ی غریبی است؛ خودروها را نگه داشته اند و سطل های آشغال را برگردانده اند و بارانی از سنگ بر سر ما می بارد. آن وسط متوجه جمعی بری (اتوبوس) می شوم که پشت راه بندان سبزها متوقف مانده و یک متر جلوتر کوهی از آتش به آس مان می رود و مسافران وحشت زده در خود مچاله شده اند.

یکان ناجا ناآزموده و ترسیده است؛ سربازها نیاز به روحیه دارند؛ پیشاپیش راه می افتیم و به اگزوز موتورها گاز می دهیم و حیدر می کشیم؛ سربازها جان می گیرند و آن ها هم با باتوم روی سپرها می کوبند.

پشت سبزها راه بندان است و با هجوم ما به فرعی های چپ و راست می گریزند. یکان ناجا فشل است و بی تدبیر؛ یک دفعه همه به چپ می دوند و چهارراه را خالی می کنند؛ سبزها از راست خیز برمی دارند و یک دو نفر در مقابل شان هستیم. این جا آخرین سنگر سبزها است و نه می توانند از دستش به دهند.

با این سربازها به جایی نه می رسیم؛ سبزها هم انگار این را فهمیده اند و در چپ و راست ما آرایش می گیرند و جلو می آیند؛ ما این وسط گیر افتاده ییم؛ تنها تلاش می کنیم که چهارراه سقوط نه کند. دلم می خواهد خداوند از آسمان بسیجی به فرستد.

دعایم انگار مستجاب است؛ از سمت چپ یک دسته ی موتورسوار به ما ملحق می شود. آن ها را نه می شناسیم و نه آن ها ما را؛ فقط از دیدن هم ذوق زده ییم. چهارراه هنوز می سوزد و ما بر موتورها نشسته ییم و تکبیر می دهیم و حیدر می کشیم و منافقین سبز گریخته اند …


مهدی فاطمی صدر​
 

Natural

IPL Player
May 18, 2003
2,559
3
#5
Is there any way other than violence to start a dialouge with these guys?
How can we win over them and convince them they are wrong.

I thought what Maziar Bahari said in the end of his interview on Parazit was quite interesting and could very well work.

What do you guys think.
 
Feb 7, 2009
468
0
#6
Beh zoodi on batom ro to koneh khodesh va hosien va shahab bekhosos mesam chenan mikonan keh digeh az in goha nakhoran madar khabeh hezbolahie.
 

artavile

IPL Player
Oct 18, 2002
3,660
2
MD, USA
#7
..How can we win over them and convince them they are wrong..
I don’t think we can. This madar-gahbeh sounds like a full blown psychopath, he is detailing his observation/encounter, he is obviously enjoying what he does. I do not think you can reason with him or reform someone like him.

IMO, best remedy to cure his “condition” is a bullet between his eyebrows.
 
Feb 4, 2005
25,253
5,470
#9
Is there any way other than violence to start a dialouge with these guys?
How can we win over them and convince them they are wrong.
I think it's too late for him and likes of him. Maybe the effort should be to rescue the children whom as we speak are being brainwashed to become next generation of ARAZEL!
 
Oct 18, 2002
11,593
3
#12
Right now they're in control and happy with beating up a few people. When they lose control their activities will go underground. They are a huge cult and will definitely take part in catastrophic activities. Expect a lot of assassinations, vandalism and domestic violence cases.
I don't think many of them would be man enough for that.

یارو همین الآن از دیدن چهار تا جوون بی دفاع سبز شلوارش رو خیس کرده و دست به دعا برمیداره که خدا بسیجی ها رو براش بفرسته تا نجاتش بدن! فقط وقتی شیر میشه که بقیه وحشیا سر میرسن و همه با هم زنجیر میکشن به روی دخترهای مردم.

عمرا اگر از تو سوراخ بیاد بیرون وقتی اوضاع فرق کنه


not to mention that a great number of hezbollahis are "javzadeh" because of the constant streaming of hate and nonsense into their head by TV, radio, newspapers etc. Once those sources of misinformation are removed, things may start to change.
 

Natural

IPL Player
May 18, 2003
2,559
3
#13
so no one said anything about Maziar Bahari's comment at the very end of his interview on Parazit.

anyone catch that?

i think that's a good strategy:
find out his value drivers and formulate a counter-attack/argument.
 
Oct 16, 2002
39,533
1,513
DarvAze DoolAb
www.iransportspress.com
#14
Deerouzjan,

In a democratic Iran, these mofos will have little to live for as their source of income, dignity and entertainment will simply vanish. Their cult as a single entity will be fighting for existence and that alone will turn these already "OGHDE-YEE" individuals into a vengeful group. They will have two active fronts:

1. Political: their somewhat moderate-sounding candidates will try to infiltrate the parliament and presidency.

2. Criminal: their thugs will cause instability at every chance they get.

They will be around for at least 2 more generations.
 
Oct 18, 2002
11,593
3
#15
BT jan, one needs balls to become vengeful. If these guys had balls they would not have targeted unarmed youth and girls.

Obviously a few may become too excited and do crazy things, but a majority of them will end up sitting by the korsi and smoking hash and cursing their fate...and waiting for Imam zaman.
 
Oct 16, 2002
39,533
1,513
DarvAze DoolAb
www.iransportspress.com
#16
so no one said anything about Maziar Bahari's comment at the very end of his interview on Parazit.

anyone catch that?

i think that's a good strategy:
find out his value drivers and formulate a counter-attack/argument.
Bahari is living in lala-land. In his simple complacent mind, he's looking for civilized debate with these thugs on their own turf. It's quite astonishing to hear such things from someone who was a victim of Islamic Republic's torture and imprisonment not long ago. He sounds idiotic.

I find him a deterrent to this movement if his words gain any more weight.
 
Oct 16, 2002
39,533
1,513
DarvAze DoolAb
www.iransportspress.com
#17
BT jan, one needs balls to become vengeful. If these guys had balls they would not have targeted unarmed youth and girls.

Obviously a few may become too excited and do crazy things, but a majority of them will end up sitting by the korsi and smoking hash and cursing their fate...and waiting for Imam zaman.
Well, I'm not sure they will need much courage if Iran becomes even a half-ass democracy. If Islamic Republic was not oppressive, monarchy would still have a strong presence in Iran specially after the war.

Unfortunately, despite all the pros of a democratic system, it fails to prevent the destructive anti-social/underground activities of these groups. Keep in mind that democracy forbids the society from taking revenge and oppressing Basij. They will abuse that card without any hesitation.
 
Feb 17, 2009
2,845
0
#18
someone posted this in a other forum
---------------------------------------------

The people's votes were counted, Ahmadinejad won fairly. That's why the green movement didn't work last time and won't work this time.

And it's not about missiles and weapons, it's about political independence. The current system is far from perfect, but better and more durable than anything we saw in the past. Do I believe in reform? Yes, but all at it's time.

There have been many reforms since 1989, no-one can argue that the average Iranian now lives much free-er than during Khomeini and that much less people are executed nowadays (although the executioner himself is ironically trying to come back as leader of a "freedom movement"), religious law has been eased, even political freedom has been eased. There is critisism of the government (though you are not allowed to oppse the Islamic Republic itself) and it's policies, which would have been impossible during the 80s and the elections have grown more and more competetive, which is why people like Mousavi could get to power in the 80s but can't anymore. Also under Ahmadinejad the government is finally honouring Iran's historical and cultural heriatige, which people like Khomeini and Khalkhali tried to destroy, during which Mousavi was their main tool.

Now IMO, Islamic law should be slowly eased, but never totally dropped. The little discrimination laws against religious minorities which we have should be dropped. The elections are already fair, but should become increasingly more free, this has to, however depend on the amounth that the American power in the region is fading, i.e. as they get weaker, the elections should get freeer and slowly the power of all these undemocratic clerical councils should be given to the government and parliament. Democratisation should go along with increased freedom of speach, something which Turkey failed to do and which is why their rotten system still is not a democracy, and things such as torture should be abolished. The Iranian tolerance should return and the extreme centralisation should make way for a more federal system (but not like in Iraq, though).
 

Zob Ahan

Elite Member
Feb 4, 2005
17,481
2,233
#19
Well, I'm not sure they will need much courage if Iran becomes even a half-ass democracy. If Islamic Republic was not oppressive, monarchy would still have a strong presence in Iran specially after the war.

Unfortunately, despite all the pros of a democratic system, it fails to prevent the destructive anti-social/underground activities of these groups. Keep in mind that democracy forbids the society from taking revenge and oppressing Basij. They will abuse that card without any hesitation.
What you say is true if they believe in what they are doing. I am not convinced that they do. Cut their perks and at least 2/3 of them would quit what they are doing.
 

Natural

IPL Player
May 18, 2003
2,559
3
#20
Bahari is living in lala-land. In his simple complacent mind, he's looking for civilized debate with these thugs on their own turf. It's quite astonishing to hear such things from someone who was a victim of Islamic Republic's torture and imprisonment not long ago. He sounds idiotic.

I find him a deterrent to this movement if his words gain any more weight.

he has way more experience than me and you regarding the brutalities of this regime.. We're in LA LA land compared to him... we read about the regimes brutalities on balatarin but he looked death in the eye everyday for a few months in a tak selooli... it's kinda unfair for you to tell him off like that..

this is a true measure to his democratic spirit, it's easy to just say you are pro democracy and a non-violent person.. I applaud him for his true non violent spirit..

I think the strategy he chose there is quite refreshing, instead of spewing hate of the other side everyday in and out, and only among the like minded ppl, we should at least try and start a dialogue with the other side. It's not an easy task and it takes very strong personalities to achieve this without having their feelings get in their way of thinking..

I read here everyday that they all deserve to die in a mass execution or something.. kinda reminds me of how Khomeini dealt with his opposition after he took power..
we can talk about how those who did committed crimes against their own ppl should pay after they are out of power. but for now, to be able to find a way out of this mess, this could be a promising practice.
 
Last edited: