ژنرال رشتی لطفا ادامه خاطره ریدن پیرمرد روی شامبولتون را بنویسید.
تو چقدر از کیر و ریدن خوشت میاد
نکنه دربان مستراح عمومی بودی
یا کسی و کاریت دربان بوده
ببخشیدا
یادم به داستان فردوسی و محمود غزنوی افتاد
میگویند فرودسی بعد از اتمام شاهنامه انرا به محمود غزنوی اهدا کرد و چشمداشت داشت
که محمود به رسم پادشاتهان ان دوران به او به اندازه وزن شاهنامه طلا هدیه کند
ولی محمود غزنوی بجای طلا به او نقره داد
فردوسی که بسیار خشمگین شده بود و سی سال زحمت خود را به پادشاه اهدا کرده بود
و در مقابل ان مقداری نقره دریافت کرده بود به خشم امد
و این ابیات را در هجو محمود غزنوی سرود
چو برباد دادند گنج مرا
نبد حاصلی سی و پنج مرا
اگر شاه را شاه بودی پدر
به سر برنهادی مرا تاج زر
وگر مادر شاه بانو بدی
مرا سیم و زر تا بزانو بدی
گمانم که شه مطبخی زاده است
به جای طلا نقره ام داده است
مطبخی زاده یعنی اشپز زاده
میگویند چون محمود عزنوی این را شنید بسیار به فکر فرو رفت و بعد رفت پیش مادر خود و گفت
راستش را بگو پدر من چکاره بوده
مادرش گفت پدرت اشپز شاه بود
اینجا محمود غزنوی خیلی ناراحت شد که با فردوسی چنین برخوردی را داشته
الان بنده هم یک شعر برای رامین در همین مایه ها می نویسم
امیدوارم خوشتان بیاید
دمادم بپرسید رامین زمن
که ای جان جانان تو ای هم وطن
به من قصه پیر مردی بگو
که در داستانت بریدی به او
بگو از گه و ریدن روی کیر
که کیف میکنم ان حکایت ز پیر
بگفتم تو تحقیق کن خود به خود
که در مستراح نطفه ات بسته شد
و شاید تو در مهد هم جای شیر
بخوردی تو هروز ابی ز کیر
گمانم که تو مستراح زاده ا ی
که گیر تو فقط بهر گه داده ای