آیا او حقیقتا جایی در انگلستان مدرس فلسفه است. آیا چنان که از معنای مدرس در زبان فارسی بر می آید او به عنوان استاد در کلاس درس حاضر میشود و درس فلسفه میگوید؟
۱-علیزاده از کجا ظاهر شد؟
سال دو هزار و ده میلادی دانشگاه میدل سکس در شمال لندن تصمیم میگیرد بنا به ملاحظات مالی، دپارتمان فلسفه و به تبع آن مرکز پژوهش های فلسفه ی معاصر اروپایی این دانشگاه را تعطیل کند. پس از کش و قوس های فراوان دست آخر توافق میشود تا این مرکز به همراه مدرسان و دانشجویان پی اچ دی اش به دانشگاه گینگستون در جنوب لندن منتقل شوند. در همین اثنا عده ای از دانشجویان دست به اعتراض مصاحبه با رسانه ها و اشغال فضای آموزشی دانشگاه و تحصن می زنند. علی علیزاده، دانشجوی نورسیده ی فلسفه یکی از ان هاست.( برای اطلاع بیشتر نام او را به زبان انگلیسی در گوگل جستجو کنید). پس از این او مدتی همراه و همگام دانشجویان رادیکال و چپ گرایی میشود که در این اعتراضات نقش داشتند. و در نهایت به دلایلی که برای نگارنده ی این سطور روشن است و البته موضوع ما نیست از این جمع برای همیشه طردمیشود. کمی پیش از این و مقارن با جنبش سبز مردم ایران، پای علیزاده، به عنوان تحلیلگر سیاسی به بی بی سی فارسی باز میشود . ظاهرا دوستی اش با یکی از همکاران بی بی سی عامل معرفی او و جلوس بر صندلی های قرمز این رسانه شده است. گفتن ندارد که او پیش از این نه سابقه ی روزنامه نگاری، نه تحصیلات مرتبط و نه حتی تجربه ی فعالیت سیاسی در ایران داشته.از همین جاست که در فضای رسانه ای و مجازی عنوان مدرس فلسفه به پیشانی او میچسبد.
مدرس فلسفه در انگلستان کیست(چیست) و آیا علیزاده واجد چنین جایگاهی است؟
اگر سایت مرکز فوق الذکر را جستجو کنیم نام علی علیزاده را در فهرست دانشجویان پی اچ دی آن میابیم.( تصویر در کامنت دوم) که موضوع تزش در فلسفه ی هگل عنوان شده است. اما مدرس بودن در نظام آموزش عالی بریتانیا به چه معناست؟ هر دانشجوی پی اچ دی همزمان با تحصیل و کار بر روی تز خود می تواند ساعاتی در هفته را به عنوان tutorبه دست یاری مدرس درس بپردازد. اموری همچون راهنمایی دانشجویان در کلاس هاس سمیناری، و تصحیح اوراق امتحانی از وظایف چنین دانشجویی می تواند باشد. در قبال این کار مبلغی نسبتا ناچیز هم به دانشجو تعلق میگیرد. در چنین سطحی هیچ کس خود را مدرس نمینامد. معنای ضمنی مدرس در زبان فارسی مشخص است؛ کسی که در مقطع پی اچ دی فارع التحصیل شده، به استخدام دائم یا موقت دانشگاه یا مرکزی اموزشی در آمده و عملا هدایت درس و تعیین سر فصل های آن را به عهده دارد. سلسله مراتبی هم برای جایگاه مدرس در این کشور وجود دارد مثل junior lecturer، senior lecturer، reader، full professor. که طبیعتا دانشجوی سال اول واجد صلاحیت برای هیچ یک از این ها نیست.
حال سوال اینجاست که علیزاده چطور خود را به عنوان مدرس معرفی می کند؟ اوضاع مدرس ما آنجایی بحرانی تر میشود که بدانیم او هرگز دوره ی پی اچ دی خود را به پایان نرسانده و بعد از جابه جایی دپارتمان فلسفه به دانشگاه گینگستون از ادامه ی تحصیل انصراف داده است. خود وی مدعی است که بعد از اعتراضات مذکور از ادامه ی تحصیل محروم شده است.( رجوع کنید به بگو مگو های علی علیزاده و مازیار بهاری در صفحه ی توییترش) سوالی که باقی می ماند اینجاست که چطور در حال که وی از ادامه ی تحصیل محروم شده توانسته با اتمام آن به رتبه ی استادی برسد؟ ماجرا به همین جا ختم نمیشود. شاید دو سال پیش بود که علیزاده در رد و بدل کامنت هایی در صفحه ی اینستاگرامش ادعایی سراسر متفاوت می کند( تصویر در کامنت سوم آمده است). در این بگو مگو او مدعی میشود که رساله ی دکترایش را در حوزه ی روابط فرهنگی ایران و پنجاب به پایان رسانده است! از عدم امکان قانونی تحصیل همزمان در دو رشته ی تحصیلات تکمیلی که بگذریم، جا دارد بپرسیم، ایشان از چه هوش و توانی برخوردار است که می تواند در یک بازه ی چهار سال هم رساله ای در دستگاه فلسفی هگل بنویسد و هم در روابط فرهنگی ایران و پنجاب! که البته بر کسی پوشیده نیست این آخری اساسا ارتباطی به زمینه به اصطلاح فلسفی ایشان ندارد، تحصیل کند. از همه ی اینها گذشته ایشان که در تمام این سال ها خودش را به رسانه و مخاطب مدرس فلسفه معرفی کرده. این تناقض ها و دروغ ها روشن تر از آن است که بتوان توجیهی برایش تراشید.
حرف آخر:چرا باید این چند خط را مینوشتم؟
میدانم که بعد از خواندن این سطور کسانی از دوستان دور و نزدیکم خواهند گفت که "ای بابا که چی؟ اصلا چرا خون خودت را کثیف می کنی و به چنین موضوع پیش پا افتاده یی می پردازی؟ اصلا ما هم می دانستیم که طرف دروغ میگوید" مسئله برای من این نیست که کسانی میدانستند و دم نزدند، که البته این خود آفتی جدی و خطرناک در روابط جمعی ماست.از طنز روزگار، امکان اخلاقی و دلیل نوشتن این سطور را خود علیزاده در اختیار من گذاشت. چند صباحی بعد از به فرجام رسیدن برجام و برخاستن شور و ولوله ی عمومی در ایران از نمایان شدن چشم انداز رفع تحریم و پایان تحقیر، حضرتش در برنامه ی تلویزیونی صدای آمریکا ظاهر شد و با گردن افراخته مدعی رسیدن زمان حساب کشی. فرمودند: آنان که در این مدت نقدی بر مذاکرات کردند و دولت ایران را به واسطه ی نقض حقوق بشر مستحق حساب رسی جهانی دانستند لاجرم آب به آیاب دشمن ریختند و خیانت کردند و حالا باید بی تعارف از ان ها حساب کشی کرد( نقل به مضمون) . بر همین سیاق، آیا اکنون روا نیست که ما هم پس از چند سال دیدن عنوان دانشگاهی تقلبی ایشان و دروغ گویی به مردم از جنابشان حساب کشی کنیم؟ او به چه حقی عنوانی را که شایسته اش نبوده دستمایه ی کسب سرمایه ی نمادین در رسانه ها کرده؟ با کدام مجوز اخلاقی به مخاطب دور از فضای آموزشی کشوری دیگر دروغ گفته و جلب پرستیژ کرده؟ این سوالات همه در کارنامه ی او نقاط تاریکی است و بر ماست که بی تعارف از او بپرسیم؟ چرا دروغ گفتی؟تا چه افتد و بینیم.
بعد التحریر: امروز به واسطه ی دوستی متوجه شدم که صفحه ای فیسبوکی با نامی مشخصا جعلی دست به افشا گری درباره ی مدرک علیزاده زده. از آنجا که صفحه ی مذکور از حدود اصول اخلاقی فراتر رفته و خارج از موضوع هم مسئله را به قیاس رنکینک دانشگاه میدل سکس و کینگستون گشانده و هم ادعاهایی بی معنا درباره ی عوامل بی بی سی فارسی مطرح کرده، ضروری دیدم که این چند خط را بلافاصله بنویسم تا دست به دست شدن متن مذکور جلوه ی پرسشگری از مدرس فلسفه ی ما را مخدوش نکرده و فضایی برای مظلوم نمایی همیشگی اش فراهم نکند. هر چند ناگفته نماند دوستان بی بی سی فارسی هم به خاطر سهل انگاری در ارائه ی این فرد به عموم با عنوان جعلی قابل ملامت اند.
کیانوش بوستانی، زمان حساب کشی