اگر میخواهی شاد زندگی کنی
یا کص بکن یا کص خل باش ...
ارنستو_چگوارا
هیچکس موقع مرگش نمیگه ای کاش بیشتر کار میکردم و بیشتر پول جمع میکردم؛
همه حسرت اینو میخورن که ای کاش بیشتر کص میکردم
ارنستو_چگوارا
خدا بیامرز خیلی حرفای درستی میزد
یا کص بکن یا کص خل باش ...
ارنستو_چگوارا
هیچکس موقع مرگش نمیگه ای کاش بیشتر کار میکردم و بیشتر پول جمع میکردم؛
همه حسرت اینو میخورن که ای کاش بیشتر کص میکردم
ارنستو_چگوارا
خدا بیامرز خیلی حرفای درستی میزد
Likes:
Bache Tehroon
زنی حس کرد شوهرش میخواد زن دوم اختیار کند
یک روز صبح چهار تخم مرغ آبپز کرد و آنها را به رنگهای مختلف رنگ آمیزی کرده و
جلوی شوهرش گذاشت
شوهره جویای مسئله شد
زن بهش گفت بعد از اینکه تخم مرغها را خوردی متوجه میشی
مرد هر چهار تخم مرغ رو خورد
زن بهش گفت متوجه شدی که مزه همشون یکی هست زنها هم همینطور فقط شکلشان متفاوت است
مرد کمی فکر کرد و گفت ولی من یه کشفی کردم
زن گفت چه کشفی
مرد گفت فهمیدم مرد با چهارتا تخم مرغ بهتر سیر میشود
یک روز صبح چهار تخم مرغ آبپز کرد و آنها را به رنگهای مختلف رنگ آمیزی کرده و
جلوی شوهرش گذاشت
شوهره جویای مسئله شد
زن بهش گفت بعد از اینکه تخم مرغها را خوردی متوجه میشی
مرد هر چهار تخم مرغ رو خورد
زن بهش گفت متوجه شدی که مزه همشون یکی هست زنها هم همینطور فقط شکلشان متفاوت است
مرد کمی فکر کرد و گفت ولی من یه کشفی کردم
زن گفت چه کشفی
مرد گفت فهمیدم مرد با چهارتا تخم مرغ بهتر سیر میشود
قُلی توی بهشت عطسه میکنه فورأ یه حوری ظاهر میشه،
میگه اسم من عطسه است طبق قانون بهشت هروقت عطسه کنی میتونی منو بخوابونی و بکنی!
قلی حال ميكنه، کارش که تموم میشه میگوزه.
یهو یه غول میاد ميكه اسم من گوزه.
چون گوزیدید قانونأ باید بکنمت.
قلی باگریه میگه: خدایا منو ببر جهنم! میگن: چرا؟
میگه: من شاید ماهی یه بار عطسه کنم ولی روزی حداقل ده بار میگوزوم
میگه اسم من عطسه است طبق قانون بهشت هروقت عطسه کنی میتونی منو بخوابونی و بکنی!
قلی حال ميكنه، کارش که تموم میشه میگوزه.
یهو یه غول میاد ميكه اسم من گوزه.
چون گوزیدید قانونأ باید بکنمت.
قلی باگریه میگه: خدایا منو ببر جهنم! میگن: چرا؟
میگه: من شاید ماهی یه بار عطسه کنم ولی روزی حداقل ده بار میگوزوم
بیمارستان نمازی شیراز
اتفاق وحشتناکی که در بیمارستان نمازی شیراز رخ داده :
چند روز پیش برای دختر جوانی که پرستار آنجاست اتفاقی میافته ؛
یه پسره که دیابت داشته ، ماهی دوبار میرفته پیش ایشون که انسولین بزنه ، خانم پرستار هم چون می‌بینه پسره خیلی مظلومه تحویلش میگیره و روی خوش نشون میده ،
خلاصه پسره عاشقش میشه و دست از سر پرستار بر نمیداره و هی میره و میاد ... !
دختره هم کلافه میشه و میگه من نامزد دارم ،
پسر که حرف پرستار رو باور نمیکنه ، میگه اگه راست میگی آدرسشو بده !!
دختره هم آدرسو میده که شرش کم بشه ...
پسره میره پیش نامزد خانم پرستار ، اونجا جر و بحث و دعواشون میشه و میزنه نامزد پرستار رو میکشه و فرار میکنه ،
بعد از سه روز پسره می‌بینه پلیسا نیومدن سراغش ، میره پیش دختره بهش میگه : میدونستم که تو هم منو دوست داری و ماجرای قتل نامزدت رو لو ندادی .
اونم میگه آره ، حالا بشین تا واست انسولین بزنم .... !
و با سرنگی ، حاوی پنج سی سی بنزین ، به پسر تزریق میکنه و بهش میگه بنزین تزریق کرده و تا چند دقیقه دیگه میمیره ... !
پسره وقتی میفهمه چه کلکی خورده ، بلند میشه و با چاقو میوفته دنبالش ، ولی بعد از چند متر تعقیب و گریز ، چون پنج سی سی بنزین بیشتر نبوده ، بنزینش تموم میشه و نمیتونه پرستار رو بگیره و پرستار دورتر و دورتر میشه تا توی افق محو میشه .
ممنونم که داستان رو با هیجان خوندید ، منم تقصیری ندارم که اینطوری تموم شد ، خب بنزین تموم کرد...
اتفاق وحشتناکی که در بیمارستان نمازی شیراز رخ داده :
چند روز پیش برای دختر جوانی که پرستار آنجاست اتفاقی میافته ؛
یه پسره که دیابت داشته ، ماهی دوبار میرفته پیش ایشون که انسولین بزنه ، خانم پرستار هم چون می‌بینه پسره خیلی مظلومه تحویلش میگیره و روی خوش نشون میده ،
خلاصه پسره عاشقش میشه و دست از سر پرستار بر نمیداره و هی میره و میاد ... !
دختره هم کلافه میشه و میگه من نامزد دارم ،
پسر که حرف پرستار رو باور نمیکنه ، میگه اگه راست میگی آدرسشو بده !!
دختره هم آدرسو میده که شرش کم بشه ...
پسره میره پیش نامزد خانم پرستار ، اونجا جر و بحث و دعواشون میشه و میزنه نامزد پرستار رو میکشه و فرار میکنه ،
بعد از سه روز پسره می‌بینه پلیسا نیومدن سراغش ، میره پیش دختره بهش میگه : میدونستم که تو هم منو دوست داری و ماجرای قتل نامزدت رو لو ندادی .
اونم میگه آره ، حالا بشین تا واست انسولین بزنم .... !
و با سرنگی ، حاوی پنج سی سی بنزین ، به پسر تزریق میکنه و بهش میگه بنزین تزریق کرده و تا چند دقیقه دیگه میمیره ... !
پسره وقتی میفهمه چه کلکی خورده ، بلند میشه و با چاقو میوفته دنبالش ، ولی بعد از چند متر تعقیب و گریز ، چون پنج سی سی بنزین بیشتر نبوده ، بنزینش تموم میشه و نمیتونه پرستار رو بگیره و پرستار دورتر و دورتر میشه تا توی افق محو میشه .
ممنونم که داستان رو با هیجان خوندید ، منم تقصیری ندارم که اینطوری تموم شد ، خب بنزین تموم کرد...
اتوبوس چپ میکنه، هواپیما سقوط میکنه، کشتی غرق میشه، قطار از ریل خارج میشه، هیچ کسی برکنار نمیشه، هیچ کسی استعفا نمیده. چند ثانیه فیلم عشق بازی جکی چان از از صدا و سیما پخش میشه فورا تمام مسئولین اون بخش به خاطر کم کاری اخراج میشن گویا تحریک نشدن مردم اولویت اول مسئولینه#كيش
امروز با یک نفر برخورد کردم که درس بزرگی به من داد؛ اینکه تلاش کنم هیچوقت شبیه او نشوم!
///
دوسال پیش از #رادیو تماس گرفتند. تهیه کننده از دوستانم بود. مجری بعد از چاق سلامتی و ذکر محاسن من به عنوان روزنامه نگار اجتماعی پرسید: به نظرتون در سال های اخیر در چه زمینه ای بیشترین پیشرفت رو داشتیم؟ گفتم در تولید و تنوع فحش! بعد فهمیدم برنامه در مورد دستاوردهای انقلاب بوده
///
دوسال پیش از #رادیو تماس گرفتند. تهیه کننده از دوستانم بود. مجری بعد از چاق سلامتی و ذکر محاسن من به عنوان روزنامه نگار اجتماعی پرسید: به نظرتون در سال های اخیر در چه زمینه ای بیشترین پیشرفت رو داشتیم؟ گفتم در تولید و تنوع فحش! بعد فهمیدم برنامه در مورد دستاوردهای انقلاب بوده
Likes:
Bache Tehroon
