زن یارو چاق بود...
کنارش نشسته بود، بهش میگه : خاک بر سرت پشتت انگار لباسشویی پونزده کیلویه ،
شب که شد ب زنش گفت یه حالی بده!
زنه گفت شرمنده نمیتونم لباسشویی پانزده کیلوییو روشن کنم واس یه لنگه جوراب!
کنارش نشسته بود، بهش میگه : خاک بر سرت پشتت انگار لباسشویی پونزده کیلویه ،
شب که شد ب زنش گفت یه حالی بده!
زنه گفت شرمنده نمیتونم لباسشویی پانزده کیلوییو روشن کنم واس یه لنگه جوراب!