کشتی مردی در یک طوفان عظیم غرق شد اما این مرد به طرز معجزه آسایی نجات یافت و توانست خود را به جزیره ای برساند و با هزاران زحمت برای خود یک کلبه ساخت
روزی برای تهیه آب به جنگل رفته بود؛ وقتی به کلبه برگشت در کمال ناباوری دید که کلبه در حال سوختن است، به بخت کیری خود لعنت فرستاد و بعد شروع به گله کردن از خدا کرد که تو مرا در این جزیره زندانی کرده ای و حالا که من با این بدبختی توانسته ام این کلبه را برای خودم درست کنم باید اینگونه بسوزد که مرد با همین افکار به خواب عمیقی فرو رفت ...
صبح روز بعد در پوزیشن داگی استایل بیدار شد، چون بر اثر دود آتش دزدان دریایی پیدایش کرده بودند و داشتن نوبتی کونش میزاشتن
همونجور که میبینید هیچ کار خدا بی دلیل نیست
این مرد رو از طوفان نجات داد تا دل چند تا دزد دریایی رو شاد کنه ، حالا شما باز کفر بگو
هل تفکرون نحن خلقناکم بیضه و بیضا
فکر می کنید ما شما را همین طور تخمی تخمی آفریدیم؟
روزی برای تهیه آب به جنگل رفته بود؛ وقتی به کلبه برگشت در کمال ناباوری دید که کلبه در حال سوختن است، به بخت کیری خود لعنت فرستاد و بعد شروع به گله کردن از خدا کرد که تو مرا در این جزیره زندانی کرده ای و حالا که من با این بدبختی توانسته ام این کلبه را برای خودم درست کنم باید اینگونه بسوزد که مرد با همین افکار به خواب عمیقی فرو رفت ...
صبح روز بعد در پوزیشن داگی استایل بیدار شد، چون بر اثر دود آتش دزدان دریایی پیدایش کرده بودند و داشتن نوبتی کونش میزاشتن
همونجور که میبینید هیچ کار خدا بی دلیل نیست
این مرد رو از طوفان نجات داد تا دل چند تا دزد دریایی رو شاد کنه ، حالا شما باز کفر بگو
هل تفکرون نحن خلقناکم بیضه و بیضا
فکر می کنید ما شما را همین طور تخمی تخمی آفریدیم؟