Just came in ...

Payandeh Iran

Elite Member
Feb 4, 2005
25,243
5,453
ﻫﻤﺴﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻂ
ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ .
ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
ﮔﻔﺖ : ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺳﺎﺯﻡ
ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﯽ؟
ﮔﻔﺖ : ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﻢ .
ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻥ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻣﺒﻠﻐﯽ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ !
ﻫﻤﺴﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻣﺒﻠﻎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ
ﻣﯿﺎﻥ ﻓﻘﯿﺮﺍﻥ ﻗﺴﻤﺖ ﮐﺮﺩ .
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺷﺐ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﻬﺸﺖ
ﺷﺪﻩ، ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪ
ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﺷﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ :
ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﺴﺮ ﺗﻮﺳﺖ !!..
ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪ ؛
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻗﺼﻪﯼ ﺁﻥ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ !
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻧﺰﺩ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﺎﻧﻪ
ﻣﯽﺳﺎﺯﺩ .
ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﯽ؟
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﮔﻔﺖ : ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﻢ .
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ :
ﺑﻬﺎﯾﺶ ﭼﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻣﺒﻠﻐﯽ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩ !
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ ﻧﺎﭼﯿﺰﯼ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪﺍﯼ !
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻫﻤﺴﺮﺕ ﮐﺲ ﺧﻮﺑﯿﻪ , ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﺑﮑﻨﻤﺶ . ‏(ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ
ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﻯ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ ‏)
ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﻧﮑﺘﻪ ﺁﻣﻮﺯﻧﺪﻩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ . ﻭﻟﯽ ﺩﯾﻮﻭﻧﻬﻪ ﺣﺸﺮﯼ ﺑﻮﺩ . ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ
ﺣﺸﺮﯼ
 

Payandeh Iran

Elite Member
Feb 4, 2005
25,243
5,453
اون صحنه اي که وکيل پا ميشه و تو دادگاه،
داد ميزنه که: "اعــــــــــــتراض دارم".
اون بهترين صحنه برای گفتن جمله "به ك**ــرم!"
تو کل تاريخ بشريته.....
من موندم قاضي چجوری جلوی خودشو ميگيره که نگه !!!
 
Feb 4, 2005
25,243
5,453
Worth repeating:


یە نفر بە اسم علی یە تاکسی پیکان داشت و روزی زن و بچە رو در میاورد .
یە روز صبح ماشینشو دزدیدن . چهار سال گذشت ، یە نفر در خونە علی رو زد و گفت : چهار سال پیش ماشینتو دزدیدم و پولش برام خیر و برکت داشت و الان وضعم خیلی خوب شدە ، اومدم ضمن عذرخواهی برات یە ماشین نو بگیرم . علی قبول نکرد ولی مرد زیاد اصرار کرد و علی رو راضی کرد . با هم رفتن بنگاە و علی یە سمند صفر کیلومتر انتخاب کرد . آقای دزد گفت تا تو قولنامە رو تنظیم و امضاء میکنی من امتحانش میکنم . علی با خوشحالی قولنامە رو بە نام خودش تنظیم و امضاء کرد ولی جناب دزد ماشین رو برد و دیگە برنگشت .
این داستان من رو یاد مردم و انتخابات چهار سال یە بار میندازە
 
Feb 4, 2005
25,243
5,453
پیر مردی با چهره‌ای قدسی و نورانی وارد مغازه طلا فروشی شد. فروشنده با احترام از شیخ نورانی استقبال کرد.
پیرمرد گفت: من عمل صالح تو هستم!
مرد زرگر قهقهه‌ای زد و با تمسخر گفت: درست است که چهره‌ای نورانی دارید اما هرگز گمان نمیکنم عمل صالح چنین شکلی داشته باشد !!
درهمین حین، یک زوج جوان وارد مغازه شدند و سفارشی دادند.
مرد زرگر از آنهاخواست که تا اوحساب کتاب میکند، در مغازه بنشینند.
باکمال تعجب دید که خانم جوان رفت و در بغل شیخ نورانی نشست. با تعجب از زن سوال کرد: که چرا آنجا در بغل شیخ نشستی؟
خانم جوان با تعجب گفت: کدام شیخ؟ حال شما خوبست؟ ازچه سخن میگوئید؟ کسی اینجا نیست. و با اوقات تلخی گفت: بالاخره این طلا را بما میدهید یاخیر؟
مرد طلا فروش با تعجب وخجالت، طلای زوج جوان را به آنها داد و مبلغ را دریافت کرد و زوج جوان مغازه را ترک کردند.
شیخ رو به زرگر کرد و گفت: غیر از تو کسی مرا نمی‌بیند و این فقط برای صالحین و خواص محقق میشود.
دوباره مرد و زن دیگری وارد شدند و همان قصه تکرار شد.
شیخ به زرگر گفت: من چیزی از تو نمیخواهم! این دستمال را بصورتت بمال تا رزق و روزیت بیشتر شود .
زرگر باحالت قدسی و روحانی دستمال را گرفت و بو کرد و بصورت مالید و نقش بر زمین شد.
شیخ و دوستانش هرچه پول وطلا بود ، برداشتند و مغازه را جارو زدند ...

بعد از ۴ سال شیخ روحانی با غل و زنجیر و اسکورت پلیس وارد مغازه شد ...
افسر پلیس شرح ماجرا را از شیخ و زرگر سوال کرد و آنها به نوبت قصه را بازگو کردند.
افسر پلیس گفت: برای اطمینان باید دقیقا صحنه را تکرار کنید و شیخ دستمال را به زرگر داد و زرگر بو کشید و بصورت مالید و نقش بر زمین شد و این‌ بار شیخ و پلیس و دوستان، دوباره مغازه را جارو زدند.

نتیجه: هرچهارسال یکبار، انتخابات تکرار میشود، و ما ملت، همان زرگران غارت زده ایم.
دوستان انتخابات نزدیکست، مراقب مغازه های زرگری خود باشید.
از این به بعد، بازار وعده وعیدها و نطقهای آتشین درمجلس و سینه چاک کردن برای مردم و مردم فریبی، گرم میشود
 
Feb 4, 2005
25,243
5,453
شخصی ﺍﺯ ﺍﻧﯿﺸﺘﻦ پرسید :
ﺑﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻫﻨﺖ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯿﺸﻪ ﺳﺮﺩ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﮔﺮﻡ؟؟؟
ﺍﻧﯿﺸﺘﻦ ﮔﻔﺖ : ﺳﺮﺩ ﺍﺳﺖ!!!



آن شخص ﮔﻔﺖ :ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﻫﻮﺍ ﺳﺮﺩ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺖ ﻓﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﮔﺮﻣﺶ ﮐﻨﯽ؟؟؟
ﺍﻧﯿﺸﺘﻦ ﮔﻔﺖ : ﺍﻫﺎ ﭘﺲ ﮔﺮﻡ ﺍﺳﺖ ??!!!
پرسش گر ﮔﻔﺖ: ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﭼﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻨﮏ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﻓﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﯽ!! ؟
ﺍﻧﯿﺸﺘﻦ ﮔﻔﺖ : اگر بگم گه خوردم ﻭﻟﻢ میکنی؟
 

siavash_8

Elite Member
Mar 26, 2006
3,605
4,764
حساس ترین نقطه زن احساسشه و حساس ترین نقطه مرد تخمشه و همین احساس تخمی باعث شروع یک رابطه عاشقانه میشود

دکتر شریعتی
 
Likes: Bache Tehroon

siavash_8

Elite Member
Mar 26, 2006
3,605
4,764
ﻧﺘﺎﯾﺞ ﺁﺯﻣﺎﯾﺸﻮ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮﻡ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩﻡ
ﺩﮐﺘﺮﻡ ﮔﻔﺖ :

ﺍﻭلاً کیرم دهن دوستات
ﺛﺎنیاً ﭼﺮﺑﯽ ﻧﺨﻮﺭ .ﺛﺎلثاً مشروب ﻧﺨﻮﺭ
ﮔﻔﺘﻢ ﺩﻭﻣﯽ ﻭ ﺳﻮﻣﯽ ﻣﻔﻬﻮﻣﻪ ﺍﻭﻟﯽ ﺭﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﺩﮐﺘﺮﻡ ﮔﻔﺖ :
ﺁﺧﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﭘﺎ ﻣﯿﺸﯽ ﻣﯿﺮﯼ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﺕ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﯼ ﻣﯿﮕﻦ: ﭼﺮﺍﻧﻤﻴﺨﻮﺭﻱ؟
ﺗﻮ ﻫﻢ ﻣﯽ ﮔﯽ ﺩﮐﺘﺮﻡ ﮔﻔﺘﻪ
ﺍﻭﻧﺎﻡ ﻣﯽ ﮔﻦ کیرمون تو دهن دکترت
 
Feb 4, 2005
25,243
5,453
دوس دخترمو بردم ته یه کوچه بن بست بعد زیپمو باز کردم

یه دستم زدم ب دیوار یه دستمم ک‍ یرمو آوردم بیرون گفتم بخور

گفت : نه بدم میاد
گفتم زود باش الان یکی میاد
گفت نه من بدم میاد
گفتم بابا زود باش نرین به اعصابم
گفت نمیتونم من حالم بد میشه
همینطور ک بحث میکردیم یکی از در اومد بیرون گفت:

داداش من برات میخورم فقط دستتو از رو زنگ ما بردار

مادرمونو گاییدی