Just came in ...

Zob Ahan

Elite Member
Feb 4, 2005
17,476
2,231
شوخی با شعرا

کوییدیه :

فردوسی در قرنطینه :
چنین گفت فردوسی پاکزاد
چو خواهی که هر دم بیابی مراد
بزن ماسک بر چهره ، دستت بشور
سر و کار تو تا نیفتد به گور :|

شهریار در قرنطینه :
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا در این اوضاع وانفسا چرا
واکسنی و بعد از این که من گرفتم آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا

حافظ در قرنطینه :
دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود
بینی اش بر اثر ماسک زدن سوخته بود :|

ملک الشعرا در قرنطینه :
برو ماسک میزن مگو چیست ماسک
که خود مایه زندگانیست ماسک

عراقی در قرنطینه :
ای دوست تورا به هر مکان میجستم
هر دم خبرت از این و آن میجستم
دیدم که بدون ماسک حاضر شده ایی
خجلت زده ام کز تو نشان میجستم

خیام در قرنطینه :
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و شیر آرام گرفت
بهرام که ماسک خود نمیزد همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت ؟!

رودکی در قرنطینه :
گر داخل خانه ات نشستی مردی
در بر دگران اگر ببستی مردی
مردی نبود سفر در این وضع خراب
شاخ کرونا اگر شکستی مردی

مولوی در قرنطینه :
در هوایت بیقرارم روز و شب
ماسک خود را بر ندارم روز و شب
 

Sly

Elite Member
Oct 18, 2002
28,748
878
خواهم اندر تو كنم اي بت پاكيــــــــــزه خصـــــــا ل
نظر از منظــر خوبي، شب و روز و مه و ســـا ل
خفته باشـــــي تو و من مي زده باشم همه شب
بوســـه ها بر كـف پاي تو وليكـــــن به خيـــــا ل

غرق شد تا به پر القصـــــــــــه كه نتوان بكشيــــد
تير مژگان كه زدي بر دل ريشـــم في الحـــال

وه كه بر پشت تو افتادن و جنبش چه خوش است
كاكـــل مشك فشــــــان از طرف باد شمـــــا ل

ياد داري كــــــــه تورا شب بسـحـــــــــــــر ميكردم
صد دعا از دل مجروح پريشــــــــــــان احـــــوا ل

عاشقـــانت همه كردنـــــــــد چرا ما نكنيــــــــــــم
برسر كوچــــــــه تماشاي قد و قامـــت و خــــا ل

مادرت كان كــــــــرم بود،بداد از پـــس و پيـــــــش
به فقيران لب نان و به يتيمــــــــان زر و مـــــال

بكشــــــــم از تو و با دامــــــــــن خود پاك كنــــــم
مـــــوزه از پاي تو اي سرو خرامــــــان احــــوا ل

طوســــــــــي خسته اگر در تو نهـــــــد منع مكن
نام معشوقي و عاشق كشي و حسن و دلال
 

Sly

Elite Member
Oct 18, 2002
28,748
878
مدیر عامل فایزر بلاخره اعتراف کرد

ما دو نوع واکسن ساخته بودیم یکی مخصوص ایران و دومی مخصوص بقیه کشورهای جهان.
واکسنی که مخصوص ایران ساخته بودیم دارای دوربین های سه بعدی بود که در داخل مایع واکسن جاسازی کرده بودیم.
واکسن دیگر کاملا ایمن وبدون دوربین بود.
قرار بود دوربین داخل واکسنی که برای ایران ساخته بودیم از پیشرفت های خیره کننده علمی و تکنولوژی و ‌صنعتی و پزشکی وکشاورزی ایران فیلمبرداری وبرای ما ارسال کند تا ما از روی آن کپی برداری نماییم.
حیف شد که رهبر ایران که فردی بسیار زیرک ‌و دانشمند وهمه فن حریف است متوجه شد ونقشه های ما را نقش بر آب کرد.
 
Feb 4, 2005
25,246
5,458
عقاب داشت از گرسنگی می مرد و نفسهای آخرش را می کشید.
کلاغ و کرکس هم مشغول خوردن لاشه ی گندیدۀ آهو بودند.
جغد دانا و پیری هم بالای شاخۀ درختی به آنها خیره شده بود.
کلاغ و کرکس رو به جغد کردند و گفتند این عقاب احمق را می بینی بخاطر غرور احمقانه اش دارد جان می دهد؟
اگه بیاید و با ما هم سفره شود نجات پیدا می کند حال و روزش را ببین آیا باز هم می گویی عقاب سلطان پرندگان است؟
جغد خطاب به آنان گفت: عقاب نه مثل کرکس لاشخور است و نه مثل کلاغ دزد، آنها عقابند از گرسنگی خواهند مرد اما اصالتشان را هیچ وقت از دست نخواهند داد از چشم عقاب چگونه زیستن مهم است نه چقدر زیستن.
کرکس و کلاغ نگاهی به سر تا پا جغد کردند و گفتند:ای کصکشه خایه مال، چقدر بهت میده اینجوری واسش میمالی!؟ تو به فکر خودت باش بدبخت، انقدر جق زدی جفت چشات از حدقه زدن بیرون؛
سپس با یک جهش به بالا شاخه پریدند و کرکس بدون اینکه چربش کند شروع کرد از پشت جغد را سخت بگایید و کلاغ کیرِ سیاهِ بد قواره اش را بر دهان جغد گذاشت و انقدر فشار داد تا اشک از چشمان جغد جاری شد و هر دو انقدر ادامه دادند تا جغد بیهوش شد.
عقاب هم از ترس کونش رفت بقیه لاشه آهو رو خورد و رید به حرفای جغد.

بعله دوستان دوباره ریده شد به داستان ما ولی این داستان یک درس مهم به همه ما داد،و اون این بود که :
"خایه مال رو نه تنها سگ، بلکه بقیه حیونا هم میگان"
 
Feb 4, 2005
25,246
5,458
خواستم نامت را خورشید بگذارم دیدم شب ها تنها میشوم
خواستم ماه بگذارم دیدم روز ها تنها میشوم

برای همین نامت را " خایه " گذاشتم تا همیشه از من آویزان باشی...
 
Likes: Bache Tehroon

siavash_8

Elite Member
Mar 26, 2006
3,605
4,764
گاندی در کتاب خاطراتش میگه

‏یبار موقع بیرون اومدن از باشگاه با یکی از گولاخا بحثم شد، گفت خایه داری بمون تا بیام، گفتم حتما

یه صدای خسته از تو خشتکم گفت : رو من حساب نکنیا
 
Feb 4, 2005
25,246
5,458
گاندی در کتاب خاطراتش میگه

‏یبار موقع بیرون اومدن از باشگاه با یکی از گولاخا بحثم شد، گفت خایه داری بمون تا بیام، گفتم حتما

یه صدای خسته از تو خشتکم گفت : رو من حساب نکنیا
Looool