Poem یک دفعه مثل گرگ شدیم

May 9, 2004
15,167
179
#1
بچه بودیم
بزرگ شدیم
مثل یه بره قشنگ
یه دفعه مثل گرگ شدیم
اون موهاي كاكلي ها كه توي عيد و عروسي
چقدر قشنگ شانه میشد
زمونه بد نامردی کرد
نصفشو ریخت نسفش خاکستری کرد
تلویزیون چه حال میداد حتی با برفک یا سیاه
عاشق افسونگر بودیم
چه زود گشت بچگی ها
سال هزار و سیصد و پنجاه و چند بود اون روزا
دو زاری بود نرخ بلیط اتوبوس
تلویزیون و سینما
اهنگ های خوب گوگوش یا اخرین فیلم بروس
قشنگترین عشق جهان دخترک همسایه بود
بزرگترین ترس چی چی بود
نصف شبا یک سایه بود
چه زود گذشت بچگی ها
کیف و لباس مدرسه
زنگ اخر بدو بدو هرکی که زوتر برسه
سال هزار و سیصد و پنجاه و چند
بیست نو ماه اسفند
تعیین مشق عید میشد صد تا صفحه با پاکنویس
بنویسی نمره ات میشه بیس
ننویسی با ترکه تر
چوب انار
ولی امرت هم بیار
گریه میکردیم زار وزار
اخر کار غروب سیزده بود عزا
از صد تا صفحه ده تا پاکنویس نبود
خودت کمک کن ای خدا
نبینه جا انداختیم ما
الان اگر به من بگن هزار تا پاکنویس بکن
پشتش هزار تا چوب بخور
ولی بجاش مثل قدیم احساس بچگی کنی
بوی قدیم و حس کنی
بجای صد تا رسیور صد تا کانال
تلویزیون ازمایش ساعت شش دختر شاه پریون رو پخش کنه
دستام تا صبح مشق میکنه
حتی اگر برفکی باشه وچیزی پخش نکنه
اگر بگن حال و هوای بچگی
مثل روزای بارونی که میدویم تا خونه
از کنار رجبقلی رد میشدیم داد میزدیم ای دیونه
دستام تا صبح مشق میکنه
چه زود گذشت بچگی ها
مشق های عید و برفک تلویزیون
یادش بخیر چه زود گذشت
چشهاتون رو ببندید
و یاد اون روزها بکنید
برفک های اون تلویزیون
از صد تا فیلم خارجی هم بهتره
دخترای همساتون از زیتا جونز قشنگتره
هست یادتون اخرین بار کی از ته دل خندیدید ؟
یا کی یه اهنگ با همون احساس خوب قدیما رو شنیدید؟
یا کی مثل اون قدیما با شور و شوق
تو باران ها تا خونه هاتون دویدید ؟
یا اخرین بار کی بوده با شوق و ذوق می پریدید
یا توی صف نونوایی یک ساعت منتظر شدید
تا دو تا تافتون خریدید
بعضی چیزها رو نمیشه با هیچ تراوزویی کشید
تا بدونی وزنش چنه قیمتش نشون بدی
مثل لطافت قدیم
مثل خوبی های مامان
یا اشک یک بچه یتیم
یا مثل لحظه هایی که بچه بودیم
بچه بودیم
بچه بودیم بزرگ شدیم
مثل یه بره قشنگ
یکدفعه مثل گرگ شدیم

ژنرال پارسائیان
 

shimaa

Ball Boy
Feb 6, 2015
38
0
#5
ژنرال
من همش فکر می کنم حال و آینده بهتره

با اینکه از کودکیم کلی خاطره خوب دارم و حسابی خوش گذروندم
ولی دوس ندارم برگردم به قدیم!

تشکر بابت پست این شعر :)
 

IEI

Administrator
Staff member
Nov 10, 2002
14,506
3,340
#6
[1] Momkeneh aslan gorg boodimo o gorg tar shodim
[2] Momkeneh yavash yavash gorg shodim ....
[3] Shayadam gorg boodim bareh shodim enghadr zadan tuye saremoon

hala khodetoon fekr konid dar moredesh
 
May 9, 2004
15,167
179
#8
ژنرال
من همش فکر می کنم حال و آینده بهتره

با اینکه از کودکیم کلی خاطره خوب دارم و حسابی خوش گذروندم
ولی دوس ندارم برگردم به قدیم!

تشکر بابت پست این شعر :)
شیما جان
این به ان خاطر است که فکر میکنم شما هنوز سن و سال زیادی ازتون نگذشته
نگاه کنید گذشته با همه خوبی ها و بدی ها از دور مثل یک بیشه یا مزرعه میمونه که هرچی از اون دورتر میشی
زیبایی ها اون مزرعه سبزی ها چمن زارها
رودخانه های زیبا
همینطور که دورتر میشی کوه زیبایی رو در کنار اون مزرعه قشنگ میبینی و احساس میکنی چقدر زیبایی هایی داشته و تو از اون دور شدی
حالا اگر دوباره برگردی و نزدیکتر بشی بعد از اینکه خیلی خیلی نزدیک ان مزرعه شدی دیگه اون کوه زیبا اون رودخانه ان چمن زارها را
به همان شکل که از بالا می دیدی نخواهی دید ه
شاید حتی پشه های مردابی در ان نزدیکی ها یا بوی لاشه یک حیوانی که در کناری مرده برات خیلی ناخوشایند باشه
در جایی پاهایت در گل و لای گیر میکنه و اصلا دیگه فقط و فقط به فکر چیزهایی هستی که همان زمان برایت اتفاق می افته
ولی وقتی دور شدی و از دور تمامی مزرعه و دشت و چمنزار رو کوه زیبا رو دیدی
هوس میکنی که دوباره بین ان چمنزارها و مزرعه باشی
به همین خاطر تا از ان مزرعه زیاد به شکل عمودی به طرف اسمان فاصله نگرفته باشی زیبایی های اون را نخواهی دید
 
May 9, 2004
15,167
179
#9
[1] Momkeneh aslan gorg boodimo o gorg tar shodim
[2] Momkeneh yavash yavash gorg shodim ....
[3] Shayadam gorg boodim bareh shodim enghadr zadan tuye saremoon

hala khodetoon fekr konid dar moredesh
هیچوقت یک کودک گرگ بدنیا نمی اید
حتی یک توله گرگ گرگ بدنیا نمی اید
یک بچه شیر وحشی رو میتونی تو اغوشت بگیری و نوازش کنی مثل یک بره
انسان ها هم همینطور این جامعه و محیط اطراف است که شخصیت ها رو می سازه
البته به نظر من ژنتیک هم تاثیر داره ولی موثرترین عامل به نظر من همان محیط زیست اجتماع و خانواده است
مثلا اگر به سگها و تاریخ ده بیست هزار ساله انها نگاه کنیم می بینیم همین گرگی که دشمن انسان بوده
چطور در طی یک سری روابط خاص کم کم به انسان نزدیک شده و به شکل بهترین دوست انسان در امده
پس این نشانگر ان است که اجتماع و رفتارو کردارها صیقل دهنده رفتارهای متقابل ما با یکدیگر و حتی بین انسانها و دیگر حیوانات است
به نَظر من باز کردن عمق روان هر انسانی میسر است هرچند که بسیار سخت به نظر می اید ولی هر انسانی
کلیدی دارد که در کودکی ریخته میشود
این بره بودن که در این قطعه بکار برده ام منظور زمانی است که هنوز کلیدی برای صندوقچه ای که روان ما در ان نگه داشته شده
وجود نداشته و هرکسی می توانسته بسادگی به خواسته های کودک پی ببرد
خواسته هایی بسیار ناچیز و روشن

 

oghabealborz

Elite Member
Feb 18, 2005
15,124
2,601
Strawberry field
#10
شیما جان
این به ان خاطر است که فکر میکنم شما هنوز سن و سال زیادی ازتون نگذشته
نگاه کنید گذشته با همه خوبی ها و بدی ها از دور مثل یک بیشه یا مزرعه میمونه که هرچی از اون دورتر میشی
زیبایی ها اون مزرعه سبزی ها چمن زارها
رودخانه های زیبا
همینطور که دورتر میشی کوه زیبایی رو در کنار اون مزرعه قشنگ میبینی و احساس میکنی چقدر زیبایی هایی داشته و تو از اون دور شدی
حالا اگر دوباره برگردی و نزدیکتر بشی بعد از اینکه خیلی خیلی نزدیک ان مزرعه شدی دیگه اون کوه زیبا اون رودخانه ان چمن زارها را
به همان شکل که از بالا می دیدی نخواهی دید ه
شاید حتی پشه های مردابی در ان نزدیکی ها یا بوی لاشه یک حیوانی که در کناری مرده برات خیلی ناخوشایند باشه
در جایی پاهایت در گل و لای گیر میکنه و اصلا دیگه فقط و فقط به فکر چیزهایی هستی که همان زمان برایت اتفاق می افته
ولی وقتی دور شدی و از دور تمامی مزرعه و دشت و چمنزار رو کوه زیبا رو دیدی
هوس میکنی که دوباره بین ان چمنزارها و مزرعه باشی
به همین خاطر تا از ان مزرعه زیاد به شکل عمودی به طرف اسمان فاصله نگرفته باشی زیبایی های اون را نخواهی دید
Exactly my sentiment ...well said .....those who are not there yet hopefully will get there one day and praise what you said here today .