بچه بودیم
بزرگ شدیم
مثل یه بره قشنگ
یه دفعه مثل گرگ شدیم
اون موهاي كاكلي ها كه توي عيد و عروسي
چقدر قشنگ شانه میشد
زمونه بد نامردی کرد
نصفشو ریخت نسفش خاکستری کرد
تلویزیون چه حال میداد حتی با برفک یا سیاه
عاشق افسونگر بودیم
چه زود گشت بچگی ها
سال هزار و سیصد و پنجاه و چند بود اون روزا
دو زاری بود نرخ بلیط اتوبوس
تلویزیون و سینما
اهنگ های خوب گوگوش یا اخرین فیلم بروس
قشنگترین عشق جهان دخترک همسایه بود
بزرگترین ترس چی چی بود
نصف شبا یک سایه بود
چه زود گذشت بچگی ها
کیف و لباس مدرسه
زنگ اخر بدو بدو هرکی که زوتر برسه
سال هزار و سیصد و پنجاه و چند
بیست نو ماه اسفند
تعیین مشق عید میشد صد تا صفحه با پاکنویس
بنویسی نمره ات میشه بیس
ننویسی با ترکه تر
چوب انار
ولی امرت هم بیار
گریه میکردیم زار وزار
اخر کار غروب سیزده بود عزا
از صد تا صفحه ده تا پاکنویس نبود
خودت کمک کن ای خدا
نبینه جا انداختیم ما
الان اگر به من بگن هزار تا پاکنویس بکن
پشتش هزار تا چوب بخور
ولی بجاش مثل قدیم احساس بچگی کنی
بوی قدیم و حس کنی
بجای صد تا رسیور صد تا کانال
تلویزیون ازمایش ساعت شش دختر شاه پریون رو پخش کنه
دستام تا صبح مشق میکنه
حتی اگر برفکی باشه وچیزی پخش نکنه
اگر بگن حال و هوای بچگی
مثل روزای بارونی که میدویم تا خونه
از کنار رجبقلی رد میشدیم داد میزدیم ای دیونه
دستام تا صبح مشق میکنه
چه زود گذشت بچگی ها
مشق های عید و برفک تلویزیون
یادش بخیر چه زود گذشت
چشهاتون رو ببندید
و یاد اون روزها بکنید
برفک های اون تلویزیون
از صد تا فیلم خارجی هم بهتره
دخترای همساتون از زیتا جونز قشنگتره
هست یادتون اخرین بار کی از ته دل خندیدید ؟
یا کی یه اهنگ با همون احساس خوب قدیما رو شنیدید؟
یا کی مثل اون قدیما با شور و شوق
تو باران ها تا خونه هاتون دویدید ؟
یا اخرین بار کی بوده با شوق و ذوق می پریدید
یا توی صف نونوایی یک ساعت منتظر شدید
تا دو تا تافتون خریدید
بعضی چیزها رو نمیشه با هیچ تراوزویی کشید
تا بدونی وزنش چنه قیمتش نشون بدی
مثل لطافت قدیم
مثل خوبی های مامان
یا اشک یک بچه یتیم
یا مثل لحظه هایی که بچه بودیم
بچه بودیم
بچه بودیم بزرگ شدیم
مثل یه بره قشنگ
یکدفعه مثل گرگ شدیم
ژنرال پارسائیان
بزرگ شدیم
مثل یه بره قشنگ
یه دفعه مثل گرگ شدیم
اون موهاي كاكلي ها كه توي عيد و عروسي
چقدر قشنگ شانه میشد
زمونه بد نامردی کرد
نصفشو ریخت نسفش خاکستری کرد
تلویزیون چه حال میداد حتی با برفک یا سیاه
عاشق افسونگر بودیم
چه زود گشت بچگی ها
سال هزار و سیصد و پنجاه و چند بود اون روزا
دو زاری بود نرخ بلیط اتوبوس
تلویزیون و سینما
اهنگ های خوب گوگوش یا اخرین فیلم بروس
قشنگترین عشق جهان دخترک همسایه بود
بزرگترین ترس چی چی بود
نصف شبا یک سایه بود
چه زود گذشت بچگی ها
کیف و لباس مدرسه
زنگ اخر بدو بدو هرکی که زوتر برسه
سال هزار و سیصد و پنجاه و چند
بیست نو ماه اسفند
تعیین مشق عید میشد صد تا صفحه با پاکنویس
بنویسی نمره ات میشه بیس
ننویسی با ترکه تر
چوب انار
ولی امرت هم بیار
گریه میکردیم زار وزار
اخر کار غروب سیزده بود عزا
از صد تا صفحه ده تا پاکنویس نبود
خودت کمک کن ای خدا
نبینه جا انداختیم ما
الان اگر به من بگن هزار تا پاکنویس بکن
پشتش هزار تا چوب بخور
ولی بجاش مثل قدیم احساس بچگی کنی
بوی قدیم و حس کنی
بجای صد تا رسیور صد تا کانال
تلویزیون ازمایش ساعت شش دختر شاه پریون رو پخش کنه
دستام تا صبح مشق میکنه
حتی اگر برفکی باشه وچیزی پخش نکنه
اگر بگن حال و هوای بچگی
مثل روزای بارونی که میدویم تا خونه
از کنار رجبقلی رد میشدیم داد میزدیم ای دیونه
دستام تا صبح مشق میکنه
چه زود گذشت بچگی ها
مشق های عید و برفک تلویزیون
یادش بخیر چه زود گذشت
چشهاتون رو ببندید
و یاد اون روزها بکنید
برفک های اون تلویزیون
از صد تا فیلم خارجی هم بهتره
دخترای همساتون از زیتا جونز قشنگتره
هست یادتون اخرین بار کی از ته دل خندیدید ؟
یا کی یه اهنگ با همون احساس خوب قدیما رو شنیدید؟
یا کی مثل اون قدیما با شور و شوق
تو باران ها تا خونه هاتون دویدید ؟
یا اخرین بار کی بوده با شوق و ذوق می پریدید
یا توی صف نونوایی یک ساعت منتظر شدید
تا دو تا تافتون خریدید
بعضی چیزها رو نمیشه با هیچ تراوزویی کشید
تا بدونی وزنش چنه قیمتش نشون بدی
مثل لطافت قدیم
مثل خوبی های مامان
یا اشک یک بچه یتیم
یا مثل لحظه هایی که بچه بودیم
بچه بودیم
بچه بودیم بزرگ شدیم
مثل یه بره قشنگ
یکدفعه مثل گرگ شدیم
ژنرال پارسائیان