در جوامع تاریخی بشر همواره افرادی ظهور کرده اند که وجود آنها رنگ دیگری را به مردان و زنان مبارز اون آب و خاک داده است.
اما تاثیر ورزشکاران در حمایت از مردم خود تا چه حدی میتواند تاثیر گذار باشد؟ امروز قبل از اینکه از پرویز قلیچ خانی شروع کنم و به وریا غفوری ختم کنم به چکیده یی از مبارزات ورزشکاران دنیا میپردازم که چطور در کنار مردم بودن را تجربه کرده اند.
فوتبال در گذشتههای دور بیشتر از آنکه یک ورزش طبقه یا مرفه جامعه به حساب بیاید، یک ورزش کارگری بود. طبقات بالاتر جامعه ورزشهای دیگری انجام میدانند. ورزشهایی مثل تنیس، گلف و بولینگ، بیلیارد و … که حتی تهیه وسایل آن امکانات زیادی میخواهد اما فوتبال تا پیش از ورود پولهای هنگفت و حضور اسپانسرهای قدرتمند و رشد نجومی دستمزدها در آن یک ورزش کارگری بود و اکثراً مردم طبقه کارگر به آن میپیوستند.
در انگلستان به عنوان کشور مبدع فوتبال اکثر تیمها ریشههای کارگری داشتند مثل نیوکاسل که بازتابی از آرمانها و آرزوهای کارگران معادن این شهر بود. یا آرسنال که توسط کارگران اسلحهسازی سلطنتی بنا شد.
در ایتالیا هم تیمهایی مثل لیورنو همچنان با پول اتحادیههای کارگری به حیات خود ادامه میدهد و از ارگانهای چپ مانند سازمان آزاد سازی فلسطین دفاع میکنند و هر ساله سالگرد تولد ژوزف استالین را جشن میگیرند.
رم باشگاه طبقات کارگری و پایین پایتخت ایتالیا بوده و در برابر لاتزیو که حامیان آن راستگرا و فاشیست بودند، قرار میگیرد. لاتزیو حتی در ابتدای لوگوی خود دو «اس» را قرار داده که روزگاری نماد فاشیستهای ایتالیایی بود.
در اسپانیا هم بارسلونا و اتلتیک بیلبائو همیشه نماد اعتراض، چپگرایی و استقلال طلبی دو ایالت کاتالونیا و باسک بودند و رئال مادرید همیشه تیمی سلطنتی و دست راستی به حساب میآمد و حتی عنوان ابتدایی نام باشگاه اسپانیایی شده واژه رویال انگلیسی است که سلطنتی معنا میدهد.
این تمایلات آنقدر زیاد بود که در دورهای گواردیولا حتی از دست دادن به خوان کارلوس پادشاه اسپانیا سر باز زد و به خاطر کاتالونها از او روی برگرداند. احتمالا اینها آخرین نسل سیاسی در فوتبال بودند.
در دهه ۸۰ هامبورگ بود تیم چپ محسوب میشد اما اکنون اسپپانسرها تصمیم میگیرند باشگاه چگونه باشد چیزی از نمادهای مبارزه در آن باقی نگذاشتهاند.
سن پائولی باشگاه مهم دیگری برای فعالان چپ است. بن کولیمور نویسنده ورزش در مطلبی که در سایت طرفداری ترجمه شده، مینویسد بازیهای سن پائولی بیشتر به دورهمی کمونیستها میمانند تا یک بازی فوتبال. فولكر ايپيگ الگوی این تیم نه تنها عقاید سیاسی چپ را تبلیغ میکرد که با آنها زندگی کرد.
اولسن نروژی عضو حزب کارگران کمونیست نروژ بود و میگفت کمونیست لنینیست است. در فرانسه لیلیان تورام سال ۲۰۰۶، از ۸۰ مهاجر بیخانمان دعوت کرد که بازی فینال بین ایتالیا و فرانسه را با هم ببینند آن هم در زمانی که سیاستهای ضدّ مهاجر فرانسه در آن روزها سر و صدا به پا کرده بود.
بن کولیمور مینویسد اسطورههای چپی مانند بیل شنکلی و برایان کلاف دیگر در دوره کاخها و ماشینهای سرعتی جایی ندارند و باشگاههایی مانند سن پائولی تنها روی تیشرتها و لباسهای تمرینی پر زرق و برق معنا دارند.
به خاطر همین ویژگی طبقاتی فوتبال است که رشد و گسترش آن در کشورهای پیرامونی مثل برزیل، آرژانتین و ایران و در طبقات فقیر این جوامع اتفاق افتاده تا کشورهای مرکز مثل آمریکا و کانادا.
با توجه به این پیشینه سیاسی بودن ستارگان فوتبال در ایران و جهان به هیچ وجه پدیده غریبی نبود. در سالهای دور بازیکنان و علت علاقه به آنها نه فقط به خاطر استعداد فراوان و توانایی حیرتانگیزی که داشتند (که شرط لازم برای پیشرفت هر فوتبالیستی است) که به واسطه گرایشهای سیاسی و موضعگیریهایی که انجام میدانند تقسیمبندی میکردند. مثلاً جوزپه مئاتزا که دو قهرمانی پیاپی در جامهای جهانی ۱۹۳۴ و ۱۹۳۸ همراه با ایتالیا آورد و ستاره و گل سرسبد تیم ایتالیا در دهه ۳۰ به حساب میآمد، نامش با فاشیسم عهد موسولینی گره خورده است.
در فینال جام جهانی ۱۹۳۸ بود که موسولینی به فوتبالیستهای ایتالیا پیام داد «یا ببرید یا بمیرید» و ایتالیاییها در آن فینال مجارستان را شکست دادند و جلوی دوچه رژه نظامی رفتند و یک سال بعد ایتالیا وارد جنگ جهانی دوم شد.
پائولو دیکانیو ستاره جنجالی فوتبال ایتالیا هم چنین وضعی داشت و با اینکه از طبقه کارگری برمیخواست شیفته لاتزیو فاشیست شد و در دیداری جنجالی بعد از گلزنی در دربی شهر رم با دادن سلام نظامی فاشیستی گرایشهای سیاسی خودش را آشکار کرد.
https://borujerdtimes.ir/1399/01/به-بهانه-اتهام-روشن-به-بهزادی؛-پایان-چپ/
ادامه دارد
اما تاثیر ورزشکاران در حمایت از مردم خود تا چه حدی میتواند تاثیر گذار باشد؟ امروز قبل از اینکه از پرویز قلیچ خانی شروع کنم و به وریا غفوری ختم کنم به چکیده یی از مبارزات ورزشکاران دنیا میپردازم که چطور در کنار مردم بودن را تجربه کرده اند.
فوتبال در گذشتههای دور بیشتر از آنکه یک ورزش طبقه یا مرفه جامعه به حساب بیاید، یک ورزش کارگری بود. طبقات بالاتر جامعه ورزشهای دیگری انجام میدانند. ورزشهایی مثل تنیس، گلف و بولینگ، بیلیارد و … که حتی تهیه وسایل آن امکانات زیادی میخواهد اما فوتبال تا پیش از ورود پولهای هنگفت و حضور اسپانسرهای قدرتمند و رشد نجومی دستمزدها در آن یک ورزش کارگری بود و اکثراً مردم طبقه کارگر به آن میپیوستند.
در انگلستان به عنوان کشور مبدع فوتبال اکثر تیمها ریشههای کارگری داشتند مثل نیوکاسل که بازتابی از آرمانها و آرزوهای کارگران معادن این شهر بود. یا آرسنال که توسط کارگران اسلحهسازی سلطنتی بنا شد.
در ایتالیا هم تیمهایی مثل لیورنو همچنان با پول اتحادیههای کارگری به حیات خود ادامه میدهد و از ارگانهای چپ مانند سازمان آزاد سازی فلسطین دفاع میکنند و هر ساله سالگرد تولد ژوزف استالین را جشن میگیرند.
رم باشگاه طبقات کارگری و پایین پایتخت ایتالیا بوده و در برابر لاتزیو که حامیان آن راستگرا و فاشیست بودند، قرار میگیرد. لاتزیو حتی در ابتدای لوگوی خود دو «اس» را قرار داده که روزگاری نماد فاشیستهای ایتالیایی بود.
در اسپانیا هم بارسلونا و اتلتیک بیلبائو همیشه نماد اعتراض، چپگرایی و استقلال طلبی دو ایالت کاتالونیا و باسک بودند و رئال مادرید همیشه تیمی سلطنتی و دست راستی به حساب میآمد و حتی عنوان ابتدایی نام باشگاه اسپانیایی شده واژه رویال انگلیسی است که سلطنتی معنا میدهد.
این تمایلات آنقدر زیاد بود که در دورهای گواردیولا حتی از دست دادن به خوان کارلوس پادشاه اسپانیا سر باز زد و به خاطر کاتالونها از او روی برگرداند. احتمالا اینها آخرین نسل سیاسی در فوتبال بودند.
در دهه ۸۰ هامبورگ بود تیم چپ محسوب میشد اما اکنون اسپپانسرها تصمیم میگیرند باشگاه چگونه باشد چیزی از نمادهای مبارزه در آن باقی نگذاشتهاند.
سن پائولی باشگاه مهم دیگری برای فعالان چپ است. بن کولیمور نویسنده ورزش در مطلبی که در سایت طرفداری ترجمه شده، مینویسد بازیهای سن پائولی بیشتر به دورهمی کمونیستها میمانند تا یک بازی فوتبال. فولكر ايپيگ الگوی این تیم نه تنها عقاید سیاسی چپ را تبلیغ میکرد که با آنها زندگی کرد.
اولسن نروژی عضو حزب کارگران کمونیست نروژ بود و میگفت کمونیست لنینیست است. در فرانسه لیلیان تورام سال ۲۰۰۶، از ۸۰ مهاجر بیخانمان دعوت کرد که بازی فینال بین ایتالیا و فرانسه را با هم ببینند آن هم در زمانی که سیاستهای ضدّ مهاجر فرانسه در آن روزها سر و صدا به پا کرده بود.
بن کولیمور مینویسد اسطورههای چپی مانند بیل شنکلی و برایان کلاف دیگر در دوره کاخها و ماشینهای سرعتی جایی ندارند و باشگاههایی مانند سن پائولی تنها روی تیشرتها و لباسهای تمرینی پر زرق و برق معنا دارند.
به خاطر همین ویژگی طبقاتی فوتبال است که رشد و گسترش آن در کشورهای پیرامونی مثل برزیل، آرژانتین و ایران و در طبقات فقیر این جوامع اتفاق افتاده تا کشورهای مرکز مثل آمریکا و کانادا.
با توجه به این پیشینه سیاسی بودن ستارگان فوتبال در ایران و جهان به هیچ وجه پدیده غریبی نبود. در سالهای دور بازیکنان و علت علاقه به آنها نه فقط به خاطر استعداد فراوان و توانایی حیرتانگیزی که داشتند (که شرط لازم برای پیشرفت هر فوتبالیستی است) که به واسطه گرایشهای سیاسی و موضعگیریهایی که انجام میدانند تقسیمبندی میکردند. مثلاً جوزپه مئاتزا که دو قهرمانی پیاپی در جامهای جهانی ۱۹۳۴ و ۱۹۳۸ همراه با ایتالیا آورد و ستاره و گل سرسبد تیم ایتالیا در دهه ۳۰ به حساب میآمد، نامش با فاشیسم عهد موسولینی گره خورده است.
در فینال جام جهانی ۱۹۳۸ بود که موسولینی به فوتبالیستهای ایتالیا پیام داد «یا ببرید یا بمیرید» و ایتالیاییها در آن فینال مجارستان را شکست دادند و جلوی دوچه رژه نظامی رفتند و یک سال بعد ایتالیا وارد جنگ جهانی دوم شد.
پائولو دیکانیو ستاره جنجالی فوتبال ایتالیا هم چنین وضعی داشت و با اینکه از طبقه کارگری برمیخواست شیفته لاتزیو فاشیست شد و در دیداری جنجالی بعد از گلزنی در دربی شهر رم با دادن سلام نظامی فاشیستی گرایشهای سیاسی خودش را آشکار کرد.
https://borujerdtimes.ir/1399/01/به-بهانه-اتهام-روشن-به-بهزادی؛-پایان-چپ/
ادامه دارد
Last edited:
Likes:
Finally and Payandeh Iran