ترور شخصيت

Jan 2, 2015
1,308
0
Milanello
#1
مسعود نقره کار

ز بس که مردمکِ ديده، ديده مردم ِبد
کنون به مردمکِ دیــده سوءظن دارم
” عارف قزوينی”



ترور شخصيت (Character Assassination)به عنوان يک فنومن روانشناختی اجتماعی و جامعه شناسانه، تلاشی آگاهانه در جهت خدشه دار کردن شخصيت، شهرت و منزلت فرد( سوژه يا قربانی ترور) است. ترور شخصيت نوعی تصوير سازی ست که با واقعيت خوانائی ندارد، تصوير سازی ای که باعث بی اعتبارشدن قربانی واز بين بردن وجهه و مقبوليت اومی شود. دستکاریِ ( manipulation) اعتماد مردم و افکارعمومی نسبت به قربانی تروراست که در اکثر موارد از طريق رسانه های گروهی و جمعی صورت می گيرد. (Terrorovision)
وجوه ديگر ترور شخصيت تحقير، تحميق و نادان پنداشتن مخاطبان و تلاش برای فريب آنان در راستای تغيير فکر ورفتار آن ها نسبت به قربانی تروراست. تحريک مردم، افکار عمومی و حکومت های خود کامه در راستای حذف قربانی ترور، يعنی ” لو دادن” قربانی نيز وجه ديگرآن است ، وجهی از ترور شخصيت که در جامعه ما رايج بوده است، وجهی که بهانه دادن به دست حکومت برای خذف قربانی و قابل توجيه کردن اين حذف را پی گرفته است. (۱)

ترور شخصيت با هدف حذف سياسی و اجتماعی ی مخالفان يک حکومت يا حزب و سازمان سياسی و اجتماعی اِعمال می شود. اين نوع تروررا فراتر ازاشخاص می توان به سطح “شخصيت” جريان های سياسی و اجتماعی تسری داد و شهرت و اعتماد عمومی نسبت به آن ها را نيز خدشه دار و تخريب کرد. در حوزه مناسبات فردی و اجتماعی نيز مقوله ی حقوقی ” بد نام” کردن نيز مطرح می شود( (Defamation of Character، که ايجاد بدبينی، شک و شبهه و”بد نمائی” و “سياه نمائی” نسبت به يک فرد يا جمع است.

ابزار و وسائل ترور شخصيت اتهام زنی های دروغين و بی پايه ، ارائه اطلاعات ساختگی و جعلی، سند ومدرک سازی، شهادت و سوگند دروغين، قلبِ حقايق و واقعيات، تحريف آراء وافکار، همراه با ايجاد فضای ارعاب وترس هستند. شايع ترين اتهام های بی*** اساس، و برچسب***های دروغين درعرصه سياست، اتهام های:عامل بيگانه بودن، جاسوسی،خودفروختگی، کلاهبرداری، فساد اخلاقی و مالی و….بوده اند تا به اين طريق قضاوت افکار عمومی را تحت الشعاع اين دست اتهام ها ودروغ های خود قراردهند. درواقع بر پا کردن يک جنگ روانی با استفاده از وسايل ارتباط ***جمعی عليه قربانی ترور است. خطرناک، خيانتکار و دشمن جلوه دادن قربانی همراه با القا ی احساس خطر و تهديد و ترس و نگرانی در ميان مخاطبان ، و نيز ايجاد حس فقدان امنيت، انگيزه هر نوع اقدامی در جهت تضعيف و تخريب سوژه موردنظر را تقويت می کند. و بدين طريق تحريک ها می توانند آسيب های جسمانی و ترور فيزيکی قربانی را بهمراه داشته باشند.

ترور شخصيت با زمينه و بستر سازی آغاز می شود، که به اشکال مختلف می تواند صورت بگيرد. مواردی به عنوان خيانت ، خلاف، انحراف، بی اخلاقی يا فساد اخلاقی، جوانبی از زندگی خصوصی فرد…. همراه با سياه نمايی ها، بزرگنمايی ها و حاشيه پرازی ها و شبيه سازی ها طرح و تبليغ می شوند، و سپس اين موارد به قربانی ترور نسبت داده می شوند. برای اثبات ادعا نيز به شکلی ساختگی و جعلی شرايط، و سند و مدرک فراهم می آورند تا شخصيت مورد نظر را متهم و مجرم جلوه بدهند. برجسته کردن نقاط ضعف- Blind Spot- قربانی ترور به عنوان وسيله و دستمايه ای برای تخريب و نيز ايجاد آسيب های عصبی و روانی به کار برده می شود. اين درحالی ست که تلاش می شود حقايق و نقاط مثبت زندگی و شخصيتِ قربانی پنهان بمانند. اگر قربانی ترور خوشنام و دارای وجهه و سابقه مثبت و سازنده ای بوده باشد، تلاش می شود گذشته و سابقه حقيقی اش از هويت او جدا شود تا تحريف و جعل هويت، که ازاصلی ترين اقدام هاست عملی گردد، به طوری که هويت قربانی دراذهان عمومی تغييرو به گونه ای ديگر جلوه کند. ترور کنندگان تلاش می کنند با تصوير سازی هايی که انجام می دهند، هويت جديدی برای قربانی بسازند هويتی که مخدوش، تخريب و تضعيف شده است. ازسوی ديگر آمران و عاملان “ترور شخصيت” با شناخت از ضعف های عاطفی و روانی مخاطبان ، بر بستر و زمينه چنين ضعف ها ، ويا تعصب ها و حساسيت ها ، اتهاماتی متناسب با آن ها به قربانی ترور وارد می کنند.

خراب کردن يا ” ترور شخصيت ” چهره های شناخته شده در سطح جامعه – سياستمداران، روحانيون، هنرمندان، ورزشکاران و….- با طرح انحرافات سياسی و عقيدتی ، واخلاقی (مثل انحراف های جنسی- به ويژه انجام عمل لواط – و اعتياد و سوء استفاده های مالی و… ) و….. پيش برده شده است. اين عمل نيز به شکل های مختلف از جمله انتشار تصوير و فيلم و مقاله و شبنامه و… صورت گرفته است. حکومت های خودکامه با اِعمال فشارهای روانی و جسمی قربانی را مجبور می کنند در تهيه تصاوير و يا فيلم های مورد دلخواه حکومت شرکت کند و يا تن به مصاحبه های مطبوعاتی و راديو وتلويزيونی بدهد و هر آنچه حکومتيان ديکته کنند، بگويد. اين روش و منش که مهتم و مجرم نشان دادن قربانی را دنبال می کند در حالی عملی می شود که جرمی اتفاق نيفتاده است ، و فقط بی اعتبار کردن قربانی و اثبات اتهام ها و جرم های نسبت داده شده ازسوی آمران و عاملان ترور شخصيت راهدف دارد، روشی معمول ومرسوم در حکومت های توتاليتر برای ” ترور شخصيت”، که به وفور به نمايش گذاشته شده است.

پيامد ترور شخصيت آسيب رسانی روانی و عصبی به قربانی ست ، به ويژه قربانی ای که امکان و توان دفاع از خود و رد اتهام های ساختگی و شايعه ها را نداشته باشد. ايجاد انواع اختلال های روانی و عصبی از انزوا، اضطراب گرفته تا افسردگی و خودکشی می تواند پيامدهای ترور شخصيت باشند. ترور شخصيت از مخاطبان نيز قربانی می گيرد. تأثيرتخريبی و آسيب شناسانه ای که ترور شخصيت بر روی اطرافيان، علاقه مندان و پيروان قربانی ترور شخصيت می گذارد، گاه می تواند همان وسعت و ابعاد ی را داشته باشد که به قربانی ترور تحميل می شود.

maleki-280115

يک نمونه
قربانيان ترور شخصيت درميهنمان، به ويژه درعرصه سياست، بسيارند. نامدارترين قربانی اين نوع ترور يکی از گرانقدرترين روشنفکران و سياستمداران آزادانديش و آزاديخواه کشورمان، خليل ملکی ست.
خليل ملکی انديشمند و نظريه پرداز سياسی از جوانان جمعی بود که به ۵۳ نفر شهرت يافتند، که به اتهام اقدام عليه امنيت کشور زندانی شدند. برخی ازاين افراد پس از آزادی حزب توده ايران را برپا کردند. ازخليل ملکی نيزخواستند به حزب بپيوندد اواما با تجربه ی بدی که از رفتارعده ای از اين افراد در زندان داشت، در آغاز از پيوستن به حزب خودداری کرد. سرانجام اما به حزب پيوست و از رهبران حزب توده ايران شد. وی پس از چندی در رابطه با مشی سياسی حزب و نقش اتحاد جماهير شوروی در اين سياست گذاری ها اعتراض ها و انتقاد هائی را متوجه رهبری اين حزب کرد، و از اين حزب جدا شد.(۲) . اين جدائی سبب شد رهبری حزب توده ايران و حزب کمو نيست اتحاد شوروی با روزنامه ها و نشريه های متعدد، راديوپيک ايران، راديو مسکو و…دست به ” ترورشخصيت” او بزنند، و فراتر از اين تا آن حد پيش بروند که – به روايت دکتر مهرداد بهار-: ” رفقای حزبی اش نقشـهء قتل ملکی را در زندان فلک الافلاک” بکشند.

“….ملکی آدمی صديق، صميمی و اصولی بود و تسليم زور يا اشتباه بزرگ نمی***شد. تا سال ۱۳۲۶ که ملکی در حزب توده بود ايراد اساسی او (به رهبری جناح اصلاح***طلب حزب) يکی رفتار خودسرانه و بوروکراتيک سران حزب بود، ديگری سرسپردگی آنان به سفارت شوروی، اگرچه همان سران پس از شکست فاحش سياست***شان در قبال قيام آذربايجان (که ملکی با آن مخالفت کرده بود) برای مدت کوتاهی به ملکی روی آوردند اما پس از انشعاب ملکی و يارانش از حزب توده کار آنها به جايی رسيد که ملکی را جاسوس انگليس، نوکر دربار و مامور سازمان امنيت بنامند. اين بود نمونه اخلاق سياسی “حزب طراز نو”. “(۳)
“… از همان ساعات نخستين اين واقعه (انشعاب گروه ملکی از حزب توده)، انشعابيون به خصوص شخص ملکی شديدا” و بطور بی رحمانه مورد حملات خردکننده حزب توده و راديو مسکو قرار گرفت. آنچه ناسزا و تهمت و افترا در زرادخانه ی برچسب زنی اين دو پيدا می شد نثار دو سه تن از اين گروه خصوصا” ملکی گرديد و او که تا پيش از اين جريان در تمام محافل حزبی و نشرياتش بزرگترين صاحب نظر مسايل سياسی حزب شمرده می شد و القابی نظير: فرزند دلير وطن، ياور خلق ، پرچمدار نهضت توده های وسيع را به يدک می کشيد به يک باره دشمن خورده خلق های محروم، نوکر امپرياليسم، جاسوس انگليس، دستيار بيگانگان و مسافر لندن قلمداد شد…”(۴) .” از آن پس حتی نزديک شدن به خليل ملکی ” جرم حزبی” تلقی می شد.”

” ….پس از ماجرای فرقه دموکرات آذربايجان و مساله امتياز نفت به شوروی، نطفهٔ شک و ترديد روشنفکران ايرانی به استالين و شوروی بسته شد. خليل ملکی يکی از رهبران حزب توده ايران بود که پرچم استقلال فکر و انديشه را در مقابل سياست***های شوروی علم کرد. گرچه خليل ملکی توسط حزب توده و راديو مسکو ترور شخصيت شد اما او توانست در دوران نهضت ملی ايران حزب زحمتکشان را تشکيل دهد. ”

“… دکتر اسحاق اپريم… پيش از سفر به انگلستان با گروه روشنفکران ارانی ارتباط داشت… در انگلستان با حزب کمونيست انگليس رابطه داشت و بعد به ايران آمد. از همان ابتدا که نزد ما آمد، درست مثل جاه طلب های معروف، شلوغ کردن را شروع کرد و يک چه بايد کرد نوشت و مدعی شد که بايد حزب را عوض کنيم و يک گروه آوانگارد تاسيس کنيم که يک توده وسيع دموکرات را رهبری کند… اپريم به گرو ه ملکی نزديک شد… البته او محاکمه و از حزب اخراج شد…” (۵)

“… حزب توده ادعا کرد ملکی از حزب “اخراج شده” است …استراتژی آنها اين بود که ملکی را اگر نه آلت دست شاه، دستکم هم پيمان حکومت او و بريتانيايی***ها نشان دهند. يکی از اولين اقدامات آنها چاپ تلگرافی بود که علی الظاهر امضای ملکی را در پای خود داشت و در روز سوء قصد به جان محمدرضا شاه پهلوی ارسال شده بود. اين تلگراف که در يکی از دو روزنامه پر تيراژ آن روزهای تهران چاپ شد، به “حمله ناجوانمردانه و خائنانه” به شاه اعتراض می***کرد. اعضای بلند پايه حزب توده گمان می***کردند با اين کار ملکی را در وضعيتی دو سر باخت قرار داده***اند. اگر او جرأت می***کرد ارسال تلگراف را تکذيب کند، دچار خشم حکومت می***شد. معنی چنين تکذيبی اين بود که او از سوء قصد به جان شاه متأسف نشده***است. اما اگر همانطور که آنها اميدوار بودند، ارسال تلگراف را انکار نمی***کرد، می***توانستند او را خائن جا بزنند. آنها همواره تکرار می***کردند که دليل بريدن او از حزب اين بوده که با حکومت و بريتانيايی***ها زد و بند کند. ملکی آنان را با صدور بيانيه***ای در همان روزنامه غافلگير و ارسال تلگراف کذايی را تکذيب کرد.” [۶]

” ..ملکی بهای سنگينی برای خرد، اعتدال، مدارا و اعتقاد به ديالوگ در جامعه***ای پرداخت که رژيم آن هر حرف انتقادی را بی***رحمانه سرکوب می***کرد و تنها هدف مخالفان آن نيز برانداختن رژيم بود. در نتيجه، رژيم در ادعانامه دادستان نظامی***اش او را “يک ماجراجوی بالفطره و آنارشيست توصيف کرد که از احساسات رقيق جوانان برای رسيدن به هدف***های کثيفش سوءاستفاده می***کند و در اين راه از هيچ وسيله زشتی فروگذار نخواهد کرد.” و در عين حال براندازان در بهترين حال او را “انشعاب***چی” ولی بيش از آن نوکر شاه، ساواک، انگليس و (پس از آن) امپرياليسم آمريکا خواندند.”(۷)

“ملکی مرد مبارزِ سياسی و اهلِ انديشه***ی سياسی بود و از جوانی به رسالتِ روشنفکری و مبارزه***گری روشنفکرانه در راستای انديشه***ی چپ باور داشت. پس از جدايی از حزب توده و استالينيسم هم همچنان رسالتِ روشنفکرانه***ی خود را رها نکرد و به جبهه***ی مصدقی پيوست. پس از ۲٨ مرداد به زندان و تبعيد افتاد، اما با آزاد شدن از زندان همچنان بر آن بود که نبايد ميدان را خالی کرد و بايد کوشيد تا شرايط فعاليتِ سياسی علنی فراهم شود. ملکی اهل کينه***توزی و نفرت نبود و پختگی فکری او در آن بود که خود را از ذهنيتِ دوقطبی و سياه-و-سفيد نگرِ کمونيستی رها کرده بود. اما خط سياسی و فکری ملکی در دوران بعد از کودتا تا انقلاب چندان خريدار نداشت، بلکه دشمنانِ فراوان هم داشت. به***ويژه از جانب گروه***های گروه***های چپ تندرو، و از همه بدتر حزبِ توده، زيرِ ضربِ تهمت و افترای دائمی بود. رژيمِ شاه هم با اعتماد به نفسی که پيدا کرده بود و با پروژه***ی “انقلابِ شاه و ملت”اش نه تنها جريان***های انقلابی را با خشونتِ بسيار سرکوب می***کرد، ميدانی به جريان***های مصدقی ميانه***رو هم نمی***داد، از جمله به ملکی و حزبِ او. چنان که جنبشی از ترکيبِ حزب***های ملی-مصدقی را که با رهنمودِ دکتر مصدق با نامِ جبهه***ی ملی سوم در سال ١۳۴۳در حال شکل***گيری بود، در نطفه خفه کرد. و به دنبالِ آن ملکی و چند تن از رهبرانِ جامعه***ی سوسياليست***ها و نيز نهضتِ آزادی که دست اندر کاری آن بودند، به زندان افتادند.”(۸)
“عبدالحسين نوشين نمايشنامه***نويس و کارگردان تئا***تر از دوستان نزديک خليل ملکی بود …نوشين از اعضای حزب بود. فشار رهبری حزب برای محکوم کردن انشعاب ملکی، نوشين را نيز ناگزير کرد تا علی***رغم ميل خود، با آنان همساز شود و اعلامیۀ شديداللحن و افتراآميز حزب توده عليه ملکی را امضا کند….اوايل سال ۱۳۲۷ ،چند ماه پس از انشعابِ دی ماه ۱۳۲۶ از حزب توده، ملکی نامه ای خطاب به نوشين نوشت.”

“دوست عزيز آقای نوشين! چند ساعت پس از نصف شب است که اين سطور را برای شما می***نويسم. خيلی دلم برای شما تنگ شده است، ولی ملاقات با يک نفر خائن و منحرف برای شما خيلی خوشايند نبايد باشد. گاهی خيال می***کنم شما را در روی صحنۀ تئا***تر زيارت نمايم، ولی نمی***توانم خود را راضی کنم. ايراد من نه برای اين است که شما امضايی برای تقبيح عملی نموده***ايد که مسبّبين حقيقی آن را بيشتر از من می***شناسيد. برای اين نيست که من نمی***خواهم و نمی***توانم حتی در روی صحنۀ شما را ببينم،

بلکه تنفر من از ديدن شما به اين جهت است که در مقابل اين روشِ بی***شرفانه و ناجوانمردانه، سکوت اختيار نموديد. …شما نقشی را که امروز در صحنۀ سياسی بازی می***کنيد در صحنۀ تئا***تر بازی نمائيد و شخصیّت سياسی خودتان را به مردم مجسّم سازيد؛ بی***شک موفقيت بزرگی خواهيد داشت…در روی صحنه، يک فرد اجتماعی و مبارزی را مجسّم نماييد که تا ديروز عليرغم توجه تمام دوستان خود و عليرغم عقل و منطق، هنر و قريحۀ خود را فدای سياست، يعنی وکيل شدن برای مجلس نموده بود، ولی امروز – به عکس- تمام عقايد سياسی و اجتماعی خود را به تمام معنیِ کلمه، فدای قريحه و هنر، يعنی فدای نتيجۀ حاصل از هنر، يعنی “پول” نموده است، ********* همان پولی که شما هنرمندانه بار***ها آن را در صحنۀ تئا***تر معرفی نموده***ايد، که با آن می***توان وجدان اخلاقی***ترين مردم را خريد. با پول می***توان شجاعت اخلاقی انسان را خريد، البته تصديق خواهيد فرمود که اين نوع خريداری لازم نيست هميشه مستقيم باشد: غيرمستقيم هم، از لحاظ اخلاقی********* همان اثر و نتيجه را دارد.
اگر يک فردِ مبارزِ هنرمندی برای رواج بازار تجارت هنرمندانۀ خود، و يا از ترس کسادی بازار خود، اجازه دهد که به نام او – و يا بـا سوءاستفاده ضمنی از نام و شخصیّت او – قبيح***ترين مردم، شريف***ترين افراد را خيانتکار و منحرف و عامل امپرياليسم و همرديف تروتسکی و غيره جلوه دهند، و او ساکت و آرام بنشيند که اسم او نيز به عنوان عضو هيئت اجراييه در اين اتهامات به عنوان اکثريت تام و تمام [هيئت اجراييه موقت حزب توده] مورد سوءاستفاده قرار بگيرد، اسم اين را چه می***توان گذارد؟

….اگر من جرأت صراحت لهجۀ گستاخانه را پيدا کرده***ام، البته تعجب نخواهيد نمود….متوجه هستيد که من امروز با حادثه***ای روبرو شده***ام که هر نوع صراحت لهجۀ گستاخانه***ای را توجيه می***نمايد. شما خوب متوجه هستيد در اين پيس سياسی که امروز در نهضت توده***ای ايران به قلم آقای طبری نوشته می***شود، و به کارگردانی ايشان و شرکت دکتر يزدی***ها و دکتر کشاورز***ها و قاسمی***ها و عمّه مظفر فيروز***ها و شوهر او و متأسفانه با شرکت خودِ شما بازی می***شود، نقش خيانتکار به من و خامه***ای و جواهری و ساير افراد شرافتمند تحميل شده است….
دوست عزيزم آقای نوشين، گويا فراموش نموده***ايد اين انحرافات خيانتکارانه که به من نسبت داده می***شود تاريخش، به عکس آنچه ادعا شده، از موقع انتشار کتاب “چه بايد کرد؟” [اثر اپريم اسحق، ارديبهشت ۱۳۲۵] نمی***باشد. خيلی زود***تر از آن شروع شده. البته فراموش نکرده***ايد – و اگر اشتغالات کسبی باعث فراموشی شده باشد، با کمی تأمّل تصديق خواهيد نمود – که طبری و قاسمی و کيانوری و شما بوديد که اين فکر امروزی را که من تعقيب می***نمايم، در من تزريق نموديد. گويا فراموش نکرده باشيد که من پس از شناختن افراد “اپورتونيست” در گوشۀ خانۀ خود منزوی شده بودم. وقتی شما از طبری تعريف و تمجيد کرديد و مرا به تبعيت از فکر خودتان تشويق نموديد، من ضعف***ها و خودخواهی***های او را که در زندان ديده بودم برای شما تعريف کردم. شما خوب می***دانيد که فکر امروزی من عيناً********* همان فکر مشترکی است که من و شما و طبری و قاسمی و کيانوری آن روز تعقيب می***نموديم و گويا تنها من و خامه***ای، از آن عده، امروز نسبت به آن افکار شريف و عالی وفادار مانده***ايم،…حتماً فراموش ننموده***ايد که علاوه بر اشخاص نامبرده، يک شخص ساکت و آرام نيز در اغلب جلسات ما حضور داشت…خواهش می***کنم اين سطور را برای صادق هدايت بخوانيد. او فراموشکاری شما را جبران خواهد نمود.
من پس از نوشتن اين مراسله، حس می***کنم که تمام نفرت من از شما تبديل به محبت و صميميت هميشگی گرديده و حس می***کنم که در يکی از شب***های هفته می***توانم شما را در روی صحنۀ تئا***تر ببينم … من در عالم دوستی موظّف بودم به تکليف خود عمل کنم، و افکار خود را دربارۀ شما به خودِ شما بنويسم تا بتوانم استراحت نمايم.” (۹)

“ملکی و جريانی که در سال ۱۳۲۶ از حزب توده انشعاب کردند، ابتدا فکر می***کردند اشکال از حزب توده و کژروی رهبرانِ آن است. آنان با انگاره***ی آرمانی***ای که از اتحادِ شوروی داشتند، فکر می***کردند که شوروی از آن***ها حمايت خواهد کرد. ولی وقتی راديو مسکو به انشعابيون حمله کرد جا خوردند. حتا مدتی از صحنه***ی سياسی بيرون رفتند. ولی با ماجرای جدا شدنِ تيتو، رهبرِ حزبِ کمونيستِ يوگوسلاوی، از کمينفرم، ملکی دريافت که ماجرا جهانی ست و ريشه***ی فساد در خودِ استالينيسم است. ملکی آدمِ با سوادی بود. به فرانسه و آلمانی کمابيش مسلط بود. به انگليسی هم می***توانست بخواند***. مشاهده***ی صحنه***ی جهانی و مطالعات او را آرام-آرام به سمتِ سوسيال دموکراسی کشاند. به لحاظِ روشِ سياسی هم رويکردِ او ديگر نه انقلاب با ايده***های لنينی بلکه روش***های خشونت***پرهيز بود. ملکی از جنبشِ گاندی در هند و منشِ سياسی جواهر لعل نهرو هم تاثير پذيرفته بود. خط فکری نهرو و حزبِ کنگره هم سوسيال دموکراسی بود.” ( ۱۰)

خلیل ملکی

خليل ملکی پس از انشعاب از حزب توده ايران، در۱۶ آذر ۱۳۲۶ اعلاميه انشعاب “حزب سوسياليست توده ايران” که امضای ۱۲ نفر از همفکران اش را نيز پای خود داشت، منتشر کرد. (۱۱) ” وی از سال ۱۳۲۸ در روزنامه “شاهد” بقايی مطالبی در انتقاد از حزب توده و علت انشعاب خود از آن حزب را نوشت. او دو سال بعد با آغاز نهضت ملی به اتفاق بقايی حزب زحمتکشان ملت ايران را تاسيس کرد. ملکی که انتشارات حزب را به عهده داشت، نشريه ای به نام “نيروی سوم” به عنوان ارگان سازمان جوانان حزب منتشر کرد که اين نام، پس از جدايی از بقايی، به گروه سياسی ملکی اطلاق می شد. در حاليکه دکتر بقايی به تدريج در مقابل مصدق قرار می گرفت، ملکی و هوادارانش با وجود انتقادهايی که از مصدق داشتنداز مصدق حمايت کردند و به مخالفت با تغيير مشی بقايی وحزب زحمتکشان پرداختند.” اوّلين مقالات اصلی دربارهء ملّی شدن صنعت نفت ايران به قلم خليل ملکی در روزنامهء شاهد منتشر شد.”…اکثر فعالان از نظرات ملکی طرفداری می کردند…ملکی پس از کودتای ۲۸ مرداد تحت تعقيب قرار گرفت، بازداشت شد و مدتی در قلعه فلک الافلاک به زندان افتاد. او در سال ۱۳۳۶ “جامعه سوسياليست های جبهه ملی” را تشکيل داد، و نشريه “علم و زندگی” را تا سال ۱۳۳۹ منتشر کرد، ….”
او در سال ۱۳۴۴ دوباره بازداشت و محاکمه شد. اتهام او همان اتهام ۲۷ سال پيش، قيام عليه امنيت کشوربود. آل احمد محاکمه ملکی را ” به خاطر خفه کردن جبهه ملی سوم بود در نطفه اش، که ملکی و جامعه سوسياليست ها محرک اصلی انعقادش بودند و اعلاميه وجودی اش با شرکت تمام احزاب وابسته به نهضت ملی در تيرماه ۱۳۴۴ مخفيانه منتشر شد.”، می دانست.

“ملکی و سه نفر از يارانش در دادگاه، دفاعی مفصل از خود کردند که به شکلی محدود در نشريات منتشر شد. دادگاه ملکی را مجرم شناخت و به سه سال زندان محکوم کرد. او پس از يک سال ونيم آزاد شد و اندکی بعد درگذشت.”

ترور نافرجام
ترور شخصيتِ خليل ملکی يکی از تلخ ترين و شرم آورترين رخداد های سياسی، فرهنگی و اخلاقی تاريخ معاصر ميهنمان است. شدت و ابعاد فشارهای عصبی و روانی ناشی از اين ترور به حدی بود که ملکی را تا آستانه خودکشی پيش برد.

“… زجر و شکنجــهء روحی که همرزمان سابق من بر من تحميل کرده اند، خيلی کُشنده تر از شکنجـه های جسمانی ست که (در زندان) به من داده اند و يا می توانند بدهند.”،” من شخصاً – همواره – عادت کرده ام که از بروتوس ها از پشت خنجر بخورم.” (۱۲)

” .. خليل ملکی بعد از جدائی از حزب توده و اضطراب و نگرانی ناشی از آن، و از آن مهمتر شوک حملات بی رحمانه و ترور شخصيت راديو مسکو و ملازمان ايرانی آن، دچار یأس و سرخوردگی شديد شد. او تصميم گرفت کلاً از عالم سياست کنار بکشد و تا آستانه خودکشی پيش رفت…”

رهبران حزب توده ايران با زمينه سازی های گسترده و با تمامی امکانات سراغ اين يار قديمی شان رفتند، روش و منشی که غيرمترقبه نبود. ريشه دار بودن فرهنگ عدم تحمل دگرانديشی و مخالفت سياسی و حزبی، در ميان رهبران حزب توده، و نيزمطلق گرايی و خود حق پنداری آنان که حتی ترور و ترور شخصيت را به سود ايدئولوژی و تفکر سياسی و حزب خود می دانستند، همراه با اين باور که هدف وسيله را توجيه می کند، ترور شخصيتِ ملکی را برايشان قابل توجيه و پذيرش کرده بود. برای رهبران حزب توده حرمت و کرامت انسان تا هنگامی مورد پذيرش بود که عضو حزب پذيرای ايدئولوژی، تفکر و رفتار حزبی باشد وبه رهبری حزب توده و حزب کمونيست اتحاد شوروی بدون بُرو برگَرد تمکين کند. مخالفت ونقد رهبری مطلق گرا و تماميت خواه، عضو معترض ومنتقد را فاقد حرمت و کرامت انسانی می کرد، تا آن حد که با او با زبان ترور و ترور شخصيت سخن می گفتند. با اين همه از ميان ترورهائی که حزب توده ايران مرتکب شده است ترور ملکی در زمره ی ترورهای نافرجام است:

“ملکی در کوتاه*** مدت به رغم زندان و محروميت و فحش و فضيحت، کار زيادی از پيش نبرد چون از زمان خود خيلی جلو بود. تاثير او دقيقا در درازمدت، در زندگی***نامه عبرت***انگيز او مشاهده می***شود.”(۱۳).

در بيان نافرجامی ترور شخصيت خليل ملکی و امثال او، پلخانف حرف آخر را زده است: ” بزرگی يک شخصيت تاريخی به اين مناسبت است که او دارای ويژگی های لازمی است که اورا يکی از مستعدترين افراد برای خدمت به احتياجات زمان و عصر خويش می نمايد.” (۱۴)
 
Last edited:
Jan 2, 2015
1,308
0
Milanello
#2
فرآیند ترور و تخریب شخصیت

امروزه در شیوه***های جدید ، ترور فیزیکی جای خود را به ترور شخصیت داده است . در زمان***هایی که نتوان فردی را ترور فیزیکی کرد و یا نباید افراد مورد ترور فیزیکی قرار گیرند ، سعی می***کنند از طریق عوامل تبلیغاتی جنگ روانی و با استفاده از وسایل ارتباط ***جمعی ، شخصیت***های مطرح و مؤثر را به زیر ذره***بین کشیده و از راه های بزرگ***نمایی، ارائه اطلاعات ساختگی و جعلی، مدرک سازی، شهادت های دروغ، تحریف حقایق، آنان را ترور شخصیت نماید . اصطلاحی که امروز برای ترورکردن از طریق وسایل ارتباط جمعی یسیار مورد استفاده قرار می گیرد ، Terrorovision است که هدف آن ترور شخصیت های مهم از طریق به تصویر کشیدن چهره ای ساختگی و دروغین است. به طوری که. باعث می شود شخصیت های برجسته و بانفوذ، نزد مخاطبان و طرفداران خود دچار بی منزلتی وتخریب چهره شوند .

هدف از ترور شخصیت چیست؟

هدف اساسی در ترور شخصیت، تسخیر افکار عمومی و تغییر نگرش و رفتار مخاطبان است. چنانچه تخریب شخصیت و منزلت فرد و تحریف آراء و افکار وی با موفقیت صورت بگیرد و افکار عمومی تبلیغات منفی علیه او را باور کنند، نسبت به وی بی اعتماد شده حتی ممکن است علیه او تحریک شوند.از آن گذشته دیگر به سرنوشت وی اهمیت چندانی نمیدهند.برای همین میتوان گفت ترور شخصیت پیش نیاز ترور فیزیکی است. ترور شخصیت، همواره در طول تاریخ به شکل های مختلف علیه نخبگان، شخصیت های برجسته و محبوب، بزرگان و حتی پیامبران و ائمه نیز وجود داشته است و هیچ یک از آنها از چنین اقداماتی در امان نبوده اند.
در واقع در این روش آلوده کردن اطلاعات طرف مقابل و تخریب شخصیتی و روانی او صورت می***گیرد. این تخریب می***تواند علاوه بر تأثیر مثبت در روحیه افراد خودی و نیروهای بی***طرف، در جهت ایجاد تزلزل در پیروان طرف مقابل نیز مؤثر واقع شود.

فرمول ترور شخصیت

عاملان ترور شخصیت، برای تخریب و تضعیف شخصیت های پر نفوذ و تاثیرگذار، از فرمولی معین و شناخته شده تبعیت می کنند. اگرچه درصد استفاده از این فرمول برای همگان یکسان نیست، اما روال کلی آن به شرح زیر است. در فرآیند ترور شخصیت که در ادامه می خوانیم، ممکن است، الزاماً همه آن برای همگان استفاده نشود اما هر چه فرد مورد نظر موجه تر و دروغ آنها بزرگتر باشد، ضریب استفاده از این فرمول افزایش می یابد و حمله به هدف از زوایای زیادی صورت می گیرد. گاهی ممکن است، روند استفاده از این فرمول به همین ترتیب و در طول هم صورت نگیرد. بلکه در مواردی دیده شده است که به موازات یکدیگر فعال می شوند. توضیح دیگر آنکه، پسوند «ساز» که در میان اکثر آنها دیده می شود، به این دلیل است که عاملان ترور همه چیز را می سازند در حالی که در اصل، هیچیک از ادعاها، به شکلی که آنها می گویند، واقعیت ندارد و تنها ساخته ذهنیات آنهاست.

1- زمینه سازی (تخریب نرم و غیر مستقیم)

به طور کلی دو نوع استراتژی برای تخریب وجود دارد. اولی آن است که سوژه ای را به عنوان شخصی منحرف معرفی کنی و شخصیت آن را مورد ترور و تخریب قرار دهی و سپس برای اثبات گفته های خویش، مصداق هایی برای این ادعا بیاوری. اما در پیش گرفتن این استراتژی به سادگی جوابگو نیست. خصوصاً زمانی که نسبت به عاملان ترور نگاه تردید آمیز وجود داشته باشد و فرد مورد تخریب از اعتبار و اعتماد عمومی سرشار باشد.استراتژی دوم بر این اساس است که مقدمه چینی های زیادی انجام دهی، و به قول معروف صغرا کبرا بچینی، عوامل و نشانه های متعددی از انحراف را بازگو کنی، سپس سوژه مورد نظر را به عنوان یکی از مصادیق گفته های پیشین خود معرفی کنی.در این حالت چون از قبل آمادگی های ذهنی لازم، به مخاطب داده شده است، موجب می شود که نگاه تردید آمیز از روی عاملان ترور برداشته شود. در واقع این استراتژی یک نوع تخریب نرم و غیر مستقیم به حساب می آید.از طریق بستر سازی و مقدمه چینی، دروغ هایی که در حالت عادی گوش شنوایی ندارند، ضریب باور پذیری خود را افزایش می دهند.زمانی که ماشین ترور کلید می خورد بستری سازی و زمینه سازی و آماده سازی اذهان عمومی حکم استارت ماشین را دارد. در حالت عادی یک شخصیت محبوب و یک چهره شناخته شده، که تا دیروز مورد قبول طیف مشخصی از جامعه بوده است، به راحتی تخریب نمی شود و از همان ابتدا قصد عاملان ترور بر ملا می شود.در واقع پیش از آنکه فرد، مورد تخریب و تضعیف عاملان ترور قرار گیرد، لازم است آمادگی های ذهنی برای مخاطب ایجاد شود تا ضریب باور پذیری آنها افزایش یابد. از همین رو اقداماتی در جهت مقدمه چینی صورت می گیرد. مثلاً فلان شخص قرار است ترور شخصیت شود. قبل از آنکه خود شخص به میدان بیاید، ویژگی ها، نشانه ها، خصلت ها، رفتارها و خصوصاً ویژگی های بارزش و هر آنچه که فرد با آنها در میان افکار عمومی شناخته شده است، مورد هدف قرار می گیرد. سپس خودش.مثلاً ویژگی او این است که دوستان زیادی دارد. پس، دوستان زیاد داشتن به عنوان یک عامل انحراف معرفی می شود.در واقع نه تنها خود فرد بلکه دیدگاه ها، تمایلات، نگرش ها، عقاید، و ... و تمام حواشی زندگی فرد مورد سوال قرار می گیرد. بی آنکه به طور مستقیم از او نامی برده شود، غیر مستقیم مورد تخریب قرار می گیرد.یعنی در ابتدا گفته نمی شود، فلانی بد است، بلکه می گویند، فلان کار بد است. که بعد از مدتی بگویند فلانی فلان کار را می کرد پس او نیز بد است. تا از این رابطه بتوانند به اثبات گفته های خویش برسند.

2- شک سازی

همواره مخاطبان، اطرافیان و خصوصاً گروه اجتماعی فرد، تا پیش از این، نسبت به شخص مورد تخریب واقع شده، دارای برداشت ها و ذهنیت های خاصی هستند. به همین خاطر عاملان ترور تمام تلاش خود را در راستای در هم شکستن همین ذهنیت های قبلی مخاطبان انجام می دهند. ایجاد بدبینی، شک و شبهه در مفروضات و برهم ریختن معادلات ذهنی مخاطبان از اصلی ترین کارهای آنها می باشد. به طوری نوع نگاه و نگرش افراد به کلی دچار تغییر شود. حتی کاری می کنند که ویژگی های مثبت فرد که اصلاً جایی برای تخریب ندارد، با دیده تردید نگریسته شود.

3- دشمن سازی (فرضی)

این یکی از شیوه***های قدیمی سیاسیون کهنه***کار است که برای بقا و ماندگاری در قدرت از آن استفاده می***کردند . در این شیوه سعی می***شود تا از طریق رسانه***ها و مطبوعات، سوژه مورد نظر را در چشم مخاطبان خود ، به شکل یک دشمن نشان دهند . همیشه داشتن یک دشمن فرضی می***تواند اقدامات عاملان ترور را محق و معتبر جلوه دهد و زمینه را برای هر نوع اقدامی فراهم آورد. در چنین مواقعی، وجود یک دشمن فرضی می***تواند سرپوش مناسبی برای اقدامات غیر اخلاقی و ناعادلانه باشد. استفاده از این شیوه خود می***تواند به تحریک افراد جامعه و تقویت انگیزهای آنها برای اقدام علیه سوژه مورد نظر کمک کند.

4- خطر سازی

وقتی بگوییم دشمن داریم، پس یعنی خطر هم داریم. این طور القا می شود که با حضور چنین فردی در جامعه، خطرات زیادی افراد را تهدید می کند. بارها و بارها و به شکل های مختلف انواع خطرات جانی، مالی، اعتقادی، ناموسی، امنیتی، حیثیتی و ... گوشزد می شود. وجود خطر از جانب سوژه مورد تخریب، ذهنیتی است که باید به مخاطبان القا شود تا از این طریق احساس خطر و تهدید و ترس در آن ها شکل گیرد. به طوری که جامعه مخاطب از امنیت خود، یا خانواده، دوستان و همکاران و ... احساس نگرانی پیدا کنند.

5- تصمیم سازی

حال بعد از خطرسازی، خطر زدایی به میان می آید. در واقع با ایجاد این حس خطر، یک نوع خلا امنیتی ایجاد می شود که در مقابل آن، عاملان ترور برای پر کردن این خلا، راهکارهایی را بر ضد سوژه مورد نظر ارائه می دهند.همه این اقدامات یعنی همان ایجاد ترس و احساس خطر، به منظور بهره برداری برای کسب حمایت صورت می گیرد. با ایجاد چنین احساساتی، مخاطب تحریک می شود. و انگیزه آنها برای هر نوع اقدامی در جهت تضعیف و تخریب سوژه موردنظر قوی می شود. و آنها به خوبی می دانند که چگونه باید رفتار مخاطبان را تحت کنترل خود در آورند و به سوی اهداف و قصدهای مورد نظر خود راهبرد کنند. از آن پس، سیلی از درخواستهای ویژه از عموم و مسئولین به منظور اقدام علیه فرد به راه می افتد.

6- هویت سوزی و هویت سازی

عاملان ترور با این دغدغه جدی روبه رو هستند که چگونه می توان گذشته و سابقه حقیقی فرد را از درون هویت او بیرون کشید. تمام تلاش ها و اقدماتی که صورت می گیرد در همین راستا است. زمانی که فرد دارای وجهه و سابقه مثبت و سازنده ای باشد، کار عاملان ترور را با دشواری روبه رو می کند.تحریف ماهیت فرد، از اصلی ترین اقدامات آنهاست، به طوری که هویت آن در اذهان عمومی تغییر کند. در واقع آنها دست به یک جعل هویت می زنند و تمام تلاش خود را می کنند تا این سابقه را از هویت او پاک کنند. هویت واقعی فرد از بین می رود، و با تصویر سازی هایی که انجام می دهند، هویت جدیدی برای او می سازند. که این هویت تخریب چهره و تضعیف فرد را به همراه دارد.

7- تصویر سازی

در سطح جامعه و افکار عمومی، تصویری از فرد مورد حمله واقع شده، ایجاد می کنند. تصویری خوفناک و منفی، به طوری که مورد انزجار و تنفر جامعه قرار گیرد. تصویری وارونه و ساختگی که با واقعیت هیچ ارتباطی ندارد. تصویری که تنها به میل عاملان ترور می باشد.

8- پنهان سازی

پنهان سازی حقایق زندگی فرد، اعمال، رفتارها، دیدگاه ها، غباری تاریک آن را می پوشاند و از دیده عموم دور می گردد. کسی نباید بفهمد که واقعیت چیست؟ فردی که تخریب می شود، حقیقتاً کیست؟ برای چه مورد هدف قرار گرفته است؟تخریب و ترور شخصیت در قالب افشاگری و روشنگری مردم جامعه و مسئولین و از سر دلسوزی صورت می گیرد! در حالی که چنین واقعیت مهمی پنهان می شود که تخریب فرد به نفع چه کسانی تمام می شود.

9- بهانه سازی (برجسته سازی نقاط ضعف)

در این شیوه، دشمنان در کمین نشسته اند تا نقاط ضعفی را بیابند، و از آن به عنوان حربه تخریب، علیه فرد استفاده کنند و مورد سرکوب روحی و روانی قرار می دهند. اگرچه از آن به عنوان نقاط ضعف یاد می شود، اما حقیقتاً نقطه ضعف به شمار نمی آیند بلکه تنها ساخته توهمات ذهنی دشمنان می باشد و عاملی برای بهانه جویی دشمنان به شمار می آید. و آن را دستمایه قرار داده و به برجسته نمایی آنها می پردازند. در واقع آنها دست به یک معادله ناعادلانه می زنند و عمداً تمام نقاط مثبت و حقایق شخصیت فرد را نادیده می گیرند.اغراق یکی از تکنیک های آنهاست. عوامل تبلیغاتی با بهره***گیری از این شیوه دست به پخش مطالب مبالغه***آمیز می***زنند . آنها سعی می***کنند مطالب کوچک را بسیار بزرگتر از آنچه وجود دارد جلوه دهند و همچنین قادرند از مطالب بزرگ به شکلی ضعیف و در زمان ، مکان و جایگاهی که به چشم نمی***آید ، بهره***برداری کند .

10- متهم سازی

در مدت زمان اندکی انواع و اقسام اتهامات بی***پایه و اساس و برچسب***های دروغین به فرد زده میشود. شخصیت فرد را با برچسب های مختلفی اعم از جاسوس، عامل بیگانه، شورشی، خودفروخته، مدعی دروغین، شیاد، کلاهبردار، داشتن فساد اخلاقی، مالی مورد تخریب قرار می دهند. در حالی که تنها با به کارگیری شگرد کلی گویی و استفاده از بارمعنایی کلمات، ذهنیتی منفی به مخاطبان القا می کنند و افکار و قضاوت های آنان را تحت الشعاع دروغ های خود قرار می دهند.عاملان ترور شخصیت از این باور شرطی شده در میان مردم «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها» سواستفاده می کنند و آن ها را به سمت اهداف خود سوق می دهند.مجریان تبلیغات سیاه، به شدت از نقاط حساس روانی مخاطبان خود سود می جویند. با دست گذاشت روی نقاط ضعف مخاطب، اتهاماتی متناسب با آن را به سوژه مورد نظر وارد می کنند و از این طریق ضربه مهلک خود را وارد می کنند. زیرا می دانند که از این راه ماشین ترور، قربانیان بیشتری خواهد داشت.همانطور که قبلاً هم اشاره شد، از این تکنیک به عنوان بهره گیری از عاطفه گیرندگان پیام یاد می شود. تکنیکی که از سایر روش ها قدرتمندتر و کارسازتر است به طوری که حتی بدون داشتن استدلال منطقی، به سرعت می تواند تحت باور مخاطبان خود در آید.

11- پرونده سازی

با کشاندن فرد به زندان، تشکلیل پرونده، دادگاهی کردن او، وجهه و اعتبار او را زیر سوال برند. در حالی که بسیاری از پرونده های روشنفکران و متفکران، اهل قلم، شخصیت های فرهنگی، جنبه سیاسی و امنیتی نداشته است. با چنین پرونده سازی هایی قصد بر این است که طیفی از جامعه وابسته به فرد مورد نظر، مورد تضعیف قرار گیرد.

12- پاپوش سازی (جرم سازی، مدرک سازی، جعل اسناد)

زمانی که نتوان نقاط ضعف برجسته ای را پیدا کرد، در تایید اتهامات ساختگی شروع به مدرک سازی، جعل اسناد، ساختن شاکیان خصوصی، شهادت های درغین علیه فرد می شود. تا از این طریق دروغپردازی ها، وجه قانونی پیدا کند.یکی از توطئه هایی که در سازمانهای جاسوسی دنیا مانند سیا و موساد کاربرد فراوان دارد پاپوش درست کردن است.یعنی به شکلی ساختگی شرایطی فراهم آورند که فرد یا کشوری را متهم جلوه بدهند. از شیوه های مورد استفاده:

· جعل اسناد

جعل و تقلب در اسناد و مدارک و تصویر به منظور مدرک سازی و وارد کردن اتهام یا تخریب کردن وجهه. چنین توطئه هایی، از ترفندهای سازمان های اطلاعاتی در سراسر دنیاست.

· شاکی خصوصی

تحریک فرد یا کسانی برای اقامه دعوا از شخص یا کشوری آن هم بر اساس دلیلی واهی و بی اساس یا بر پایه مدارک جعلی.

· شهادت دروغ

به دروغ علیه فردی در مجامع رسمی شهادت دادن و یا قسم دروغ خوردن.

· اتهام فساد اخلاقی

از انحرافات اخلاقی او سخن به میان می آید و زندگی خصوصی فرد وارد می شوند. به دروغ و کذب به فرد نسبت های ناروا میدهند. و حتی برای اثبات گفته های خویش افرادی دست نشانده را علم می کنند تا از فرد به دلیل فساد اخلاقی شکایت کنند و شهادت دهند. نمونه چنین شیوه ترور شخصیت را می توان در سیره بزرگان یافت.

13- بدل سازی


14- بدنام سازی

نام شخص را خراب کردن و بدی یاد کردن، سر زبان ها انداختن، توهین و بی حرمتی کردن، تهمت زدن،به طوری نام فرد به همراه انسان های پلید، کثیف، شیطان صفت و ... تداعی شود.

15- تواب سازی

16- بی اعتبار سازی

همه این اقدامات طی می شود، تا در نهایت به بی اعتبار شدن سوژه مورد نظر بیانجامد. به طوری که دیگر آن وجهه و شان و منزلتی فرد از میان برود و شخص دیگر نفوذ و قدرت و مقبولیت خود را از دست بدهد.

17- منزوی سازی

بعد از فرآیند بی اعتبار سازی، قصد بر این است که شخص از صحنه کنار رود و در اذهان عمومی به فراموشی سپرده شود.

18- ترور شخصیت پیش نیاز ترور فیزیکی!

هدف اساسی در ترور شخصیت، تسخیر افکار عمومی و تغییر نگرش و رفتار مخاطبان است. چنانچه تخریب شخصیت و منزلت فرد و تحریف آراء و افکار وی با موفقیت صورت بگیرد و افکار عمومی تبلیغات منفی علیه او را باور کنند، نسبت به وی بی اعتماد شده حتی ممکن است علیه او تحریک شوند.از آن گذشته دیگر به سرنوشت وی اهمیت چندانی نمیدهند.برای همین میتوان گفت ترور شخصیت پیش نیاز ترور فیزیکی است. تبلیغات سیاه و سیاه نمایی رسانه ایمجریان ترور شخصیت با استفاده از تبلیغات سیاه و بهره گرفتن از رسانه***ها توانایی سیاه***نمایی یا بزرگنمایی کاری را دارند که در اصل اتفاق دلیلی برای اثبات آن و یا روشن کردن مصادیق زشت یک عمل به دست نمی***آید. با حاشیه***سازی و پرداخت غلوآمیز رسانه***ها می توان از یک اتفاق کوچک فاجعه***ای بزرگ ساخت که جبران کردن خسارت آن از عهده هیچکس بر نمی***آید. به همین علت ترور شخصیت، یکی از روش***های نهادهای قدرت برای بهانه جویی و حذف دیگران از عرصه جامعه است. به طوری که تمام تلاش خود را می کنند تا در برابر اذهان عمومی، شخصیت مورد هدف را، درهم بشکنند.

· نشان دادن تصویر وارونه و مخوف از فرد و ساختن معرفی نامه های غیر واقعی از او

· ساخت فیلم های مونتاژ مستهجن، غیر اخلاقی زندگی فرد

· ساخت فیلم های اعتراف، پخش تصاویر شاکیان خصوصی و شهادت های دروغ علیه سوژه مورد هدف

· بدل سازی از دیدگاه ها و نظریات فرد و تحریف آنها

· تقلید صدا

· بدل سازی از سوژه مورد نظر

· عکس های جعلی

· پخش تصاویر مستهجن

· ترویج فرهنگ بذله***گویی، تمسخر و تحقیر، جوک سازی درباره سوژه مورد تخریب

· چاپ مطالب سراسر تهمت و افترا
 
Last edited:
Jan 2, 2015
1,308
0
Milanello
#3
Excerpts of ISP basijis manual about instructions of character assassination. Our Basijis and sepahis, no matter if back in Iran or on boards like ISP know their job very well and follow the instructions of character assassination accurately and execute it as written in their handbooks. Those who protect them, follow the same manuals :)