One of the disgusting acts of Iraqi government in collaboration with the Iranian alqeada the so called sepah
http://nnsroj.com/fa/detiles.aspx?id=5664&ID_map=20
https://www.facebook.com/page.masihalinejad
شعف می کنند؟
«مجاهدین خلق» نامی هراس برانگیز است. یعنی اگر از برخورد عادلانه و انسانی با پناهنده های شان در کمپ اشرف سخن بگوییم تیرهای انگ و دشنام از سوی خودی و ناخودی به پیشانی مان حواله می شود. در حالی که برای من مادر مادر است، خانواده خانواده است و خوب می دانم که دیدن این صحنه های کشتار برای خانواده ها چقدر غم انگیز است.
بی شک خیلی ها می گویند خب همین ها که اسلحه در دست داشتند نیز زمانی مادران زیادی را داغدار کرده اند. و اتفاقا برای توقف همین داغدار شدنِ پیاپی است که می گویم باید از حقِ حیاتِ مخالفان خویش هم دفاع کرد و برگزاری یک دادگاه علنی را برای همه خواست نه آنکه بر طبلِ شادی کوبید و از به «هلاکت» رسیدن انسان ابراز خوشحالی کرد. هنوز اینکه چه کسانی چنین فاجعه ای را به ثبت رسانده اند آشکار نیست اما برای من ابراز خوشحالی آن دسته ای که از بروز چنین حوادثی استقبال کرده و مشعوف شده اند قابل درک نیست.
بخشی از نوشته ژیلا بنی یعقوب:
از دیشب تا به حال یک سوال یک لحطه هم ذهنم را رها نمی کند:اگر یکبار دیگه حادثه اعدام های سال شصت و هفت تکرار شود چند نفر، واقعا چندنفر از ما ممکن است سکوت نکنیم؟
در این چند سال اخیر بارها و بارها هرکس کاندیدا شده یا نشده یقه اش را گرفته ایم که چرا در باره اعدام های سال شصت و هفت سکوت کردید ؟و جوری ژست گرفته ایم که انگار هرکدام از ما می توانستیم یک آیت الله منتظری باشیم.حالا این روزها آزمون خوبی است، ما هم سکوت می کنیم، ما هم سکوت می کردیم، دلیل مان هم خیلی شیک است:ما با آنها و عقایدشان مخالفیم، ما با رهبرشان مخالفیم، آنها زمانی اسلحه به دست داشتند و برخی هاشان ترور کرده اند...و...
به همین سادگی یادمان می رود که در دفاع از حق زندگی انسان ها این عقایدشان نیست که باید اندازه گیری شود و اگر توانستی از حق آزادی و حق زندگی مخالفانت دفاع کنی، یعنی مدافع آزادی هستی، اگر نه چه هنری است دفاع از همفکران و هم کیشان مان....دیکتاتورها هم اتفاقا از همفکران خود حمایت می کنند و مخالفان خود را به بند می کشند و می کشند نه موافقان خود را.
بخشی از نوشته علی اصغر رمضان پور:
حادثه حمله به ساکنان اردوگاه اشرف و اعضای سازمان مجاهدین خلق در شمال شرقی بغداد تلخ و دردناک است و بار دیگر روان مردم ایران را آزار داد. من در این باره یادداشتی نوشته ام که امیدوارم فردا منتشر شود اما در اینجا اجمالا باید گفت:
جزییات ماجرا و این که واقعا در اشرف چه رخ داده است، هرچه باشد نشان می دهد که یک بار دیگر گروهی از ایرانیان، بی گناه یا گناهکار، قربانی سیاست های رهبران سیاسی ایرانی شده اند، چه در درون حاکمیت و چه بیرون از آن. وجود چنین ارزیابی ای این واقعیت را رد نمی کند که چنین کشتار بی رحمانه ای از سوی هرکه باشد باید محکوم شود و باید این حادثه دردناک را به خانواده های ایرانیان از دست رفته تسلیت گفت.
بخشی از نوشته مهدی عربشاهی
طنز ماجرا آن جاست که هرکس تا از این فاجعه ابراز تاسف می کند باید بلافاصله یادآوری کند که میان دفاع از حقوق انسان ها و همراهی با باور و راه و منش آنها فاصله زیاد است. می توانی با اعتقادات و باورهای گروهی بیشترین فاصله را داشته باشی اما از حقوق آنها دفاع کنی.
http://nnsroj.com/fa/detiles.aspx?id=5664&ID_map=20
https://www.facebook.com/page.masihalinejad
شعف می کنند؟
«مجاهدین خلق» نامی هراس برانگیز است. یعنی اگر از برخورد عادلانه و انسانی با پناهنده های شان در کمپ اشرف سخن بگوییم تیرهای انگ و دشنام از سوی خودی و ناخودی به پیشانی مان حواله می شود. در حالی که برای من مادر مادر است، خانواده خانواده است و خوب می دانم که دیدن این صحنه های کشتار برای خانواده ها چقدر غم انگیز است.
بی شک خیلی ها می گویند خب همین ها که اسلحه در دست داشتند نیز زمانی مادران زیادی را داغدار کرده اند. و اتفاقا برای توقف همین داغدار شدنِ پیاپی است که می گویم باید از حقِ حیاتِ مخالفان خویش هم دفاع کرد و برگزاری یک دادگاه علنی را برای همه خواست نه آنکه بر طبلِ شادی کوبید و از به «هلاکت» رسیدن انسان ابراز خوشحالی کرد. هنوز اینکه چه کسانی چنین فاجعه ای را به ثبت رسانده اند آشکار نیست اما برای من ابراز خوشحالی آن دسته ای که از بروز چنین حوادثی استقبال کرده و مشعوف شده اند قابل درک نیست.
بخشی از نوشته ژیلا بنی یعقوب:
از دیشب تا به حال یک سوال یک لحطه هم ذهنم را رها نمی کند:اگر یکبار دیگه حادثه اعدام های سال شصت و هفت تکرار شود چند نفر، واقعا چندنفر از ما ممکن است سکوت نکنیم؟
در این چند سال اخیر بارها و بارها هرکس کاندیدا شده یا نشده یقه اش را گرفته ایم که چرا در باره اعدام های سال شصت و هفت سکوت کردید ؟و جوری ژست گرفته ایم که انگار هرکدام از ما می توانستیم یک آیت الله منتظری باشیم.حالا این روزها آزمون خوبی است، ما هم سکوت می کنیم، ما هم سکوت می کردیم، دلیل مان هم خیلی شیک است:ما با آنها و عقایدشان مخالفیم، ما با رهبرشان مخالفیم، آنها زمانی اسلحه به دست داشتند و برخی هاشان ترور کرده اند...و...
به همین سادگی یادمان می رود که در دفاع از حق زندگی انسان ها این عقایدشان نیست که باید اندازه گیری شود و اگر توانستی از حق آزادی و حق زندگی مخالفانت دفاع کنی، یعنی مدافع آزادی هستی، اگر نه چه هنری است دفاع از همفکران و هم کیشان مان....دیکتاتورها هم اتفاقا از همفکران خود حمایت می کنند و مخالفان خود را به بند می کشند و می کشند نه موافقان خود را.
بخشی از نوشته علی اصغر رمضان پور:
حادثه حمله به ساکنان اردوگاه اشرف و اعضای سازمان مجاهدین خلق در شمال شرقی بغداد تلخ و دردناک است و بار دیگر روان مردم ایران را آزار داد. من در این باره یادداشتی نوشته ام که امیدوارم فردا منتشر شود اما در اینجا اجمالا باید گفت:
جزییات ماجرا و این که واقعا در اشرف چه رخ داده است، هرچه باشد نشان می دهد که یک بار دیگر گروهی از ایرانیان، بی گناه یا گناهکار، قربانی سیاست های رهبران سیاسی ایرانی شده اند، چه در درون حاکمیت و چه بیرون از آن. وجود چنین ارزیابی ای این واقعیت را رد نمی کند که چنین کشتار بی رحمانه ای از سوی هرکه باشد باید محکوم شود و باید این حادثه دردناک را به خانواده های ایرانیان از دست رفته تسلیت گفت.
بخشی از نوشته مهدی عربشاهی
طنز ماجرا آن جاست که هرکس تا از این فاجعه ابراز تاسف می کند باید بلافاصله یادآوری کند که میان دفاع از حقوق انسان ها و همراهی با باور و راه و منش آنها فاصله زیاد است. می توانی با اعتقادات و باورهای گروهی بیشترین فاصله را داشته باشی اما از حقوق آنها دفاع کنی.