عکسی کمیاب از تیم فوتبال ایران

oghabealborz

Elite Member
Feb 18, 2005
15,124
2,604
Strawberry field
View attachment 39209



تصویر ناصر حجازی را نشان می دهد که به عنوان کاپیتان وظیفه حراست از دروازه تیم استقلال (تاج سابق) به مربیگری منصور پورحیدری را بر عهده دارد. تیمی که پورحیدری در ادامه حیات آن پس از انقلاب نقش بسیاری داشت. حجازی در خاطرات خود گفته بود: پس از تشکیل استقلال، پورحیدری راهی امارات شد و من همزمان به عنوان مربی، کاپیتان و بازیکن تیم را جمع می کردم . زمانی که پورحیدری از امارات برگشت، به دلیل فاصله سنی با ایشان و احترام به او، از وی خواستم مربیگری تیم را در اختیار بگیرد تا فقط به عنوان کاپیتان و دروازه بان در تیم استقلال حضور داشته باشم
Lovely picture ,looking at the crowd it seems it is that famous 0-0 derby in 1361 where Hejazi was man of the match ,two of his outstanding saves in this match are the highlights of his documentary film "man Nasser Hejazi hastam "
 

kasra1930

National Team Player
Dec 30, 2011
5,874
1,375
taj 1349-3.jpg


بر مي گرديم به چهل و پنج سال قبل ، نوزده فروردين هزار و سيصد و چهل و نه ، از قضا آن روز هم مثل امروز چهارشنبه بود ، نيمه نهايي جام باشگاههاي آسيا و ياد و خاطره اي از مسيري كه تاج پيمود تا به قهرماني آسيا دست يافت :
همه چیز مهیا یک دیدار حساس در امجدیه است. تاج به نیمه نهایی جام باشگاههای آسیا راه پیدا کرده است و باید به مصاف نماینده اندونزی برود. شاگردان رایکوف فقط یک گام تا فینال آسیا فاصله دارند، برای رسیدن به افتخاری بزرگ امجدیه لبریز از تماشاگر شده است، بيست هزار نفر در استادیوم حضور دارند.
تاج با این ترکیب به میدان می آید، ناصر حجازی، منصور پورحیدری، اکبر کارگرجم، مهدی لوسانی، فریدون معینی، مسعود معینی، غلام وفاخواه، کارو حق وردیان، علی جباری، غلام حسین مظلومی، علیرضا حاج قاسم
تیم مدان اندونزی از یک دروازبان خوب بهره می گیرد، یودو رفلکس های فوق العاده ای دارد او با درخشش خود در این مسابقات تیم مدان را به نیمه نهایی رسانده است و حالا باید در برابر حملات مهاجمان تاج ایستادگی کند.
نیمه اول حوادث چندانی رخ نمیدهد، و نتیجه در نیمه اول صفر صفر به پایان میرسد.
در شروع نیمه دوم رایکوف دست به تغییر میزند، جواب قراب دقیقه 46 به جای علیرضا حاج قاسم به میدان می آید و درست یک دقیقه بعد دروازه یودو را باز میکند، و تاج یک بر صفر جلو می افتد، بیست دقیقه بعد غلامحسین مظلومی دومین گل تاج و پنچمین گل خودش در این مسابقات را به ثمر می رساند،
همه چیز رو به پایان است اما دقایق آخر بازی نورافکن های ورزشگاه قطع میشوند و دقایقی بازی را متوقف میکند بازی تا مرز لغو شدن پیش میروند اما در نهایت مسئولین موفق میشوند دوباره نورافکن ها را روشن کنند،
بازی ادامه پیدا میکند و این بار همه منتظر سوت پایان هستند. بازی با همان نتیجه به پایان میرسد،
با سوت داور هندی در تاریخ ثبت میشود، چهارشنبه نوزده فروردین سال چهل و نه تاج به فینال آسیا راه پیدا می کند،
هامنت من لبنان در نیمه نهایی از دیدار با هاپوئل سرباز میزند، و هاپوئل هم به فينال مي رسد ...
فينال دو روز ديگر برگزار مي شود . روز جمعه اولين جام قهرماني آسيا و اولين ستاره فتح مي شود
 

kasra1930

National Team Player
Dec 30, 2011
5,874
1,375
taj vs hapoel.jpg taj 1349-1.jpg


تاج ایران هاپوئل اسرائیل فینال آسیا

ﺗﺎﺝ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﮐﯿﺐ ﺑﻪ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺁﻣﺪ
ﻧﺎﺻﺮ ﺣﺠﺎﺯﯼ - ﻣﻨﺼﻮﺭ ﭘﻮﺭﺣﯿﺪﺭﯼ - ﻣﻬﺪﯼ ﻟﻮﺍﺳﺎﻧﯽ - ﺍﮐﺒﺮ ﮐﺎﺭﮔﺮﺟﻢ -
ﻣﺴﻌﻮﺩ ﻣﻌﯿﻨﯽ - ﮐﺎﺭﻭ ﺣﻖﻭﺭﺩﯾﺎﻥ - ﻓﺮﯾﺪﻭﻥ ﻣﻌﯿﻨﯽ - ﺟﻮﺍﺩ ﻗﺮﺍﺏ -
ﮐﺎﭘﯿﺘﺎﻥ ﻋﻠﯽ ﺟﺒﺎﺭﯼ - ﻏﻼﻡ ﻭﻓﺎﻩ ﺧﻮﺍﻩ - ﻏﻼﻣﺤﺴﯿﻦ ﻣﻈﻠﻮﻣﯽ
ﻫﺎﭘﻮﺋﻞ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺧﻂ ﺣﻤﻠﻪ ﻭ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﺑﻘﺎﺕ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺎ 11 ﮔﻞ
ﺯﺩﻩ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﮔﻞ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻪ ﻓﯿﻨﺎﻝ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺩﺭ ﻧﯿﻤﻪ ﺍﻭﻝ ﺗﯿﻢ ﻫﺎﭘﻮﺋﻞ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺗﺎﺝ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ ﺍﻣﺎ
ﯾﺎﺭﮔﯿﺮﯼ ﺧﻮﺏ ﭘﻮﺭﺣﯿﺪﺭﯼ ﻭ ﮐﺎﺭﮔﺮﺟﻢ ﻣﺎﻧﻊ ﮔﻠﺰﻧﯽ ﻫﺎﭘﻮﺋﻠﯽ ﻫﺎ ﺷﺪ،
ﻧﯿﻤﻪ ﺍﻭﻝ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮﭘﯽ ﺍﺯ ﺧﻂ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﻫﺎ ﻋﺒﻮﺭ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ
ﻣﯿﺮﺳﺪ .
ﺩﻗﯿﻘﻪ 70 ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺭﺳﺎﻝ ﮐﺮﻧﺮ ﺧﺎﺯﻭﻡ ﺑﺎﺯﯾﮑﻦ ﻫﺎﭘﻮﺋﻞ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺿﺮﺑﻪ ﺳﺮ
ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺗﺎﺝ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ،
ﺭﺍﯾﮑﻮﻑ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯿﺰﻧﺪ، ﮐﺎﭘﯿﺘﺎﻥ ﻋﻠﯽ ﺟﺒﺎﺭﯼ ﺍﺯ
ﺯﻣﯿﻦ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﻣﻬﺪﯼ ﺣﺎﺝ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ،
ﺗﮑﻨﯿﮏ ﺧﻮﺏ ﺣﺎﺝ ﻣﺤﻤﺪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺑﺎﺯﯼ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﻣﯿﮑﻨﺪ،
ﺩﺭ ﯾﮏ ﺻﺤﻨﻪ ﻣﻬﺪﯼ ﺣﺎﺝ ﻣﺤﻤﺪ ﮐﺎﭘﯿﺘﺎﻥ ﻫﺎﭘﻮﺋﻞ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺒﻞ ﻣﯿﺰﻧﺪ ﻭ
ﯾﮏ ﺿﺮﺑﻪ ﮐﺮﻧﺮ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ
ﺧﻮﺩ ﺣﺎﺝ ﻣﺤﻤﺪ ﮐﺮﻧﺮ ﺭﺍ ﺍﺭﺳﺎﻝ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﮐﺎﺕ ﺩﺍﺭ ﺭﻭﯼ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ،
ﻏﻼﻡ ﻭﻓﺎﺧﻮﺍﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺿﺮﺑﻪ ﺳﺮ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺿﺮﺑﻪ ﺍﯼ ﻣﺤﮑﻢ ﻭ ﺩﯾﺪﻧﯽ
ﺑﻪ ﺗﻮﭖ ﻣﯿﺰﻧﺪ ﻭ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﻫﺎﭘﻮﺋﻞ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﺸﻮﺩ، ﺑﺎﺯﯼ ﯾﮏ ﺑﺮ ﯾﮏ
ﻣﺴﺎﻭﯼ ﻣﯿﺸﻮﺩ،
ﻧﻮﺩ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻣﯿﺮﺳﺪ، ﺩﺭ 15 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻭﻗﺖ ﻫﺎ ﺍﺿﺎﻓﯽ ﺍﻭﻝ ﺧﻄﺎ
ﺧﺸﻦ ﻣﺪﺍﻓﻊ ﻫﺎﭘﻮﺋﻞ، ﺗﺎﺝ ﺭﺍ ﺻﺎﺣﺐ ﯾﮏ ﺿﺮﺑﻪ ﺁﺯﺍﺩ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﺩﻗﯿﻘﻪ 92
ﻣﻨﺼﻮﺭ ﭘﻮﺭﺣﯿﺪﺭﯼ ﺿﺮﺑﻪ ﺭﺍ ﻣﯿﺰﻧﺪ، ﺗﻮﭖ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﺯ ﺳﺮ ﺗﺎﺟﯽ ﻫﺎ ﻭ
ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﻣﺴﻌﻮﺩ ﻣﻌﯿﻨﯽ ﻣﺪﺍﻓﻊ ﺑﻪ ﺟﻠﻮ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺗﺎﺝ
ﺁﻧﺠﺎ ﻫﺴﺖ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﺗﻮﭖ ﺭﺍ ﺍﺳﺘﻮﭖ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺗﻮﭖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ
ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﻫﺎﭘﻮﺋﻞ ﺷﻠﯿﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﺗﻮﭖ ﺑﻪ ﺗﻮﺭ ﻣﯽ ﭼﺴﺒﺪ ﻭ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺑﺎﺯ
ﻣﯿﺸﻮﺩ، ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﮔﻞ ﺗﺎﺝ ﺑﻪ ﺛﻤﺮ ﻣﯿﺮﺳﺪ .
ﻫﺎﭘﻮﺋﻞ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﮔﻞ ﺗﻼﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺠﺎﺯﯼ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ
ﮔﻠﯽ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ، ﺑﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻣﯿﺮﺳﺪ،
ﺗﺎﺝ ﺑﺎ ﺗﮑﯿﻪ ﺑﺮ ﺗﻌﺼﺐ، ﺷﺠﺎﻋﺖ ﻭ ﻫﻤﺪﻟﯽ ﺑﺎﺯﮐﻨﺎﻧﺶ ﻭ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﭘﺮ ﺷﻮﺭ
ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﺍﻧﺶ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯿﺸﻮﺩ .
21 ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ 1349 ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺗﺎﺝ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭ ﻣﯿﺸﻮ
 

kasra1930

National Team Player
Dec 30, 2011
5,874
1,375
taj vs hapoel.jpg


و بالاخره میرسیم با ناصر حجازی خودمان .کیهان ورزشی اون زمان را برای شما اسکن کردم،بدلیل نازک بودن ورقهای آن*** و ترس از پارگی ورقه ناچار شدم چنین عکس کٔج و کوله یی را برای شما بفرستم،چرا که نخواستم روی ورقه فشار آورم.که من را میبخشید،فقط نظر کیهان ورزشی تقریبا نیم قرن پیش را در باره رایکف و ناصر حجازی بخوانید،شیرین و گوارا.


کیهان ورزشی می***نویسد،ما هنوز او را امید میدانیم،تا روزی که امیدمان به ثمر برسد.دنیای عجیبی*** است زمان چه زود می***گذرد،ناصر خان در میا******ن ما نیست ،امیدی که خیلی*** زود به ثمر نشست و زود هم از میا******ن ما رفت.
 
Last edited:

kasra1930

National Team Player
Dec 30, 2011
5,874
1,375
Image (11).jpg


برای ناصر حجازی،این بازی بسیار طاقت فرسا و سنگین بود،کیهان ورزشی آن*** روز از کم تجربگی او صحبت می***کند،جو آن*** بازی آنقدر سنگین بود که حتا روی ضربهای آزاد ناصر خان هم تاثیر گذاشته بود،اما با تمامی این احوال ناصر از این آزمایش بزرگ توانا و پیروزمندانه بیرون میاید تا روزی گلر ثابت تیم*** ملی*** فوتبال ایران شود.اضطراب بازی و هیجان آن*** چنان بود که روی شوتهای ناصر خان هم در جریان بازی تاثیر گذاشته بود.
56.jpg


عکسی*** از ناصر حجازی قبل از بازی فینال در برابر هاپوئل اسرائیل.
 

oghabealborz

Elite Member
Feb 18, 2005
15,124
2,604
Strawberry field
Kasra jan che ghashang gofti : zood aamad o zood ham raft .......arrived early and left early too but he left a lasting memory and great achievements .
Merci yaad avari kardi oon roozhaaro .

Ghoghaayee mikard too darvaazeh o kooh omid o esteghaamat bood .
 

saman1980

Football Fan
Mar 1, 2015
7
0
کسرا جان تو یه کلیپ ورزشی یه عکس دیدم که تیم تاج و شاهین با هم مشترکا انداختن ولی متاسفانه هر چی تو فضای مجازی گشتم کامل اون رو پیدا نکردم.یه برش بی کیفیت از عکس وجود داره که اینجا میذارم تا متوجه بشی کدام عکس رو میگم.اگه عکس کامل اون رو داری لطف بکن اینجا بذار.واقعا عکس تاریخی و زیباییه.



 

kasra1930

National Team Player
Dec 30, 2011
5,874
1,375
bargh.jpg


سامان جان می***گردم تا عکس را برایت پیدا کنم.باید کیهان ورزشی دههٔ ۴۰ را بگردم.اما در این میا******ن عکسی*** از تیم*** برق تهران سال ۱۳۲۵ را برایتان میفرستم.یعنی*** ۷۰ سال پیش.

در برنامه ی پر طرفدار 90 درباره ی گذشته ی و چگونگی پیدایش فوتبال در ایران بحث شد.بحثی که در آن بار ها استقلال را قدیمی ترین تیم فوتبال ایران معرفی کردند که این اشتباه بزرگی است زیرا تیم فوتبال برق شیراز چند ماهی پیش از این تیم تهرانی به دست کارکنان شرکت چراغ برق شیراز ساخته شده است.در بخش دیگری هم تنها یک عکس برای چند ثانیه ای از برق به نمایش در آمد.مگر می شود درباره ی قدمت فوتبالی سخن به میان آید وقتی که شناسنامه ی آن در بین افکار مردم و فوتبال دوستان گم شده است.آیا سهم قدیمی ترین تیم فوتبال ایران در تاریخچه ی فوتبال ایران فقط یک عکس بدون شرح است؟در این برنامه بارها عکسی از تیم های از بین رفته شاهین و هما سخن به میان آمد ولی خبری از برق شیراز که قدمتی 70 ساله دارد نبود.

شاید به خاطر این چند سالی است که تیم برق از رده ی نخست فوتبال ایران دور بوده است باید دیگر فراموش شود یا شاید کوتاهی ازما هواداران است که نتوانستیم پدر پیر فوتبال ایران را به فرزندش بشناسانیم.شاید به جز هواداران برق و عده ی کمی از فوتبالی های کشور قدمت برق را بدانند.یعنی برق ما فراموش شده است؟من که باورم نمی شود.در برنامه ی دیشب عکس هایی از تیم ملوان و شاهین و استقلال اهوازبه نمایش در آمد ولی برق در این عکس ها نبود.

برق تیمی است که در سال 1325 به دست کارکنان کارخانه ی چراغ برق شیراز و به رهبری حاج ابراهیم نعمت اللهی بنا نهاده شد.در کارنامه ی برق شیراز حضور در جام استقلال چین ؛ قهرمانی جام حذفی ؛ قهرمانی جام اتحادیه کشور ؛ بهترین تیم شهرستانی در جام تخت جمشید و ... به چشم می خورد.

به امید روزی که دوباره برق جان بگیرد دوباره حافظیه نارنجی پوش شود دوباره پدر فوتبال ایران به خانه ی خود بازگردد و در کنار فرزندان خود روزگار بگذراند
 

kasra1930

National Team Player
Dec 30, 2011
5,874
1,375
malavan3.jpg


اشگاه ملوان که به صورت رسمی در سال ۱۳۴۸ تاسیس شد در نخستین دوره مسابقات لیگ سراسری که با عنوان تخت جمشید برگزار شد، حضور داشت و با فوتبال زیبا و تماشاگر پسند خود باعث شناساندن فوتبال شمال شد. ملوان در اولین بازی خود در جام تخت جمشید، جمعه هشت تیر ۱۳۵۲ در بندر انزلی به مصاف نورد اهواز رفت و با نتیجه چهار بر یک پیروز شد. گل های ملوان را غفور جهانی (۳۰ و ۸۲) ، قادر عزت اللهی (۶۷) و عزیز اسپندار (۷۹) به ثمر رساندند. این دیدار را بیش از شش هزار تن از نزدیک مشاهده کردند و ۲۰ هزار تومان درآمد بازی بود. عکس یادگاری انزلی چی ها قبل از بازی، از راست به چپ؛ ایستاده: ناو سروان حق دار ساحلی، شاپور نوری زاده، عزیز اسپندار، غفور جهانی، قادر عزت اللهی، احمد فکری یکتا، بهروز گل پور، بهمن صالح نیا و علی صیاد. نشسته: مجید جنانی، فرهاد صیاد مصلح، نصرت ایران دوست، علی نیاکانی، منوچهر ناوران، قاسم سلطان زادی، جاوید جهانگیری و رضا ویشگاهی. ملوان در پایان اولین دوره جام تخت جمشید عنوان پنجم جدول رده بندی را کسب کرد و بهترین تیم شهرستانی جام شد
 

kasra1930

National Team Player
Dec 30, 2011
5,874
1,375
16-9-11-122422photo_2016-09-11_12-17-43.jpg


یاد محمد علی*** فردین بخیر که طرفدار ورزش و فوتبال هم بود.اما راستش را بخواهید نمیدونم طرفدار چه تیمی بود.البته فردین بیشتر به استادیوم کشتی*** میرفت و کمتر به استادیوم فوتبال میامد،و تقریبا در هیچ یک از میدان***های ورزشی فوتبال شرکت نکرد،اما با تمام اینها عکس او میتواند یادگاری از عشق او به فوتبال باشد.
 

oghabealborz

Elite Member
Feb 18, 2005
15,124
2,604
Strawberry field



یاد محمد علی*** فردین بخیر که طرفدار ورزش و فوتبال هم بود.اما راستش را بخواهید نمیدونم طرفدار چه تیمی بود.البته فردین بیشتر به استادیوم کشتی*** میرفت و کمتر به استادیوم فوتبال میامد،و تقریبا در هیچ یک از میدان***های ورزشی فوتبال شرکت نکرد،اما با تمام اینها عکس او میتواند یادگاری از عشق او به فوتبال باشد.
So so handsome ....his son used to go Kharazmi shemiran and was class mates of my friends and used to hang out in Bowling Abdo ,he also had his father looks .

There is another picture of Fardin on Amjadieh turf putting on his boots in some kind of a warm up football game ,Fardin was a legend , I can still hear the crowd in cinema clapping when he was rushing in to save the girl from the villans!
 

kasra1930

National Team Player
Dec 30, 2011
5,874
1,375
13.jpg 140704163665693.jpg 15.jpg


تعداد اولین فوتبالیست های ایرانی به قدری نبود که ایده جماعت فوتبال به سوی چیزی رود مثل بازی کردن فوتبال روی چمن. هر چه بود زمین های خاکی بود، بسیار زیاد در اطراف تهران، حتی خندق های اطراف تهران مناسب بود براي بازي و استقبال اندک مردمی که فوتبال را «سخت» بازی می کردند.

پیش از اینها، در سالهای 1280 تا 1300 حتی فوتبال سخت تر بود. وقتی قطعه لاستیکی معروف به «قنبل لاستیک» تهیه می شد و با پیچیدن پارچه دور آن، چیزی به نام «چلتوپ» ساخته می شد، برای بازی فوتبال.

پیش از آن، جماعت ایرانی، جماعتی که در آن سالها با نگاهی عجیب و غریب بازی فوتبال انگلیسی ها را در دروازه دولت تماشا می کردند، کم کم پی به این پدیده بردند. آنها اما توپی نداشتند و قبل از «قنبل لاستیک»، «مثانه گاوی» را توپ فوتبال می دیدند.

ذکایی و محلاتی جزو اولین نفراتی بودند که خود را به سرعت در بین انگلیسی ها جا دادند و اينچنين بود آشنایی ایرانیان با توپ فوتبال. یعنی در زمانه ای که یخچال های اطراف خندق های پیرامون تهران زمین فوتبال بود؛ حتی ایده ال تر از آنچه که فکرش را می کردند.

بعد از این سالها، برادران خان سردار و بقیه آمدند و تیم فوتبال تشکیل دادند؛ در سالهای 1300 به بعد که داشتن تیم فوتبال و بازی کردن «فوتبال» مهمتر از هر چیز دیگری بود. آنقدر که کریم زندی در سال 1304 ادعا می کند به خاطر مهارتش در فوتبال همراه تیم انگلیسی های مقیم ایران به عراق سفر کرده.

اما به همین موضع بسنده کرده و احتمالا عراق نیز امکاناتی نداشت تا زندی از آنها به خان سردار بگوید. احتمالا حکمتی در کار بود که همه چیز در دو «13» خلاصه شد؛ 1313. و در سالهای آخرین سده سوم از هزاره دوم هجری شمسی عمر آن به پایان رسید، در نیمروز سرد زمستانی 88 و با واگذاری شناسنامه فوتبال(استادیوم امجدیه) به فدراسیون دوومیدانی.

دستور رضاشاه

حکمت، ابتدا یک نام بود. نام شخصی که هر چه زمان گذشت، نامش بیشتر بر بدنه فوتبال نشست. ماندگاری یک نام در عملکردش است، شاید. و احتمالا حکمتی در کار بود که قرعه به نام «حکمت» خورد.

قبل از او نام حسین علاء، محمد علی تربیت، حسین سمیعی، الهیار صالح، ابوالحسن ابتهاج و غلامعلی شایگان مطرح بود. اصلا «حکمت»ی در کار نبود، تا وقتی که پای رضا شاه به میان آمد.

در کتاب فوتبال فدراسیون در سال 1352 آمده است: «رضا شاه پس از پیروزی پنج بر دو تیم تهران بر انگلیسی ها، دستور ساختن یک ورزشگاه فوتبال را داد و به همین دلیل باغ بزرگی متعلق به به شخصی به نام امجد خریداری شد.»

همه نفرات بالا آدم های رضا شاه بودند؛ در سالهای 1313 به بعد. چه، رضا شاه دستور داده بود «انجمن ملی تربیت بدنی» را تاسیس کنند، تا فوتبال صاحب تشکیلاتی شود. پس تشکیلات فوتبال در این سال فعال شد. البته منظور رضا شاه رونق دادن به ورزشهایی بود که در آن سالها، ورزش محسوب می شد.

روایت دیگر این است که اصلا تاکید او بر فوتبال نبود و فوتبال به دست «حکمت» پا گرفت. احتمالا حکمتی در کار بود که «حکمت» در همین سال تصمیم گرفت زمین های امجدیه را خریداری کند. در همان سالی که دو تا «13» بود. یعنی همه چیز در 1313 اتفاق افتاد.

خریداری زمین امجدیه

در خندق های اطراف تهران، در زمانه ای که جمعیتی 13 میلیونی در تهران نبود، ساخت و ساز هم معنایی نداشت. زمین، آن هم در اطراف تهران، چشم نواز نبود و احتمالا حکمت هم از کاری که می خواست انجام دهد، بی خبر بود.

حکمت هم جای شک باقی نگذاشت. دست به کار شد. او مدیری بود برای کل ورزش ایران. چیزی مثل رئیس سازمان تربیت بدنی فعلی. اما به گستردگی ورزش امروز نبود و فوتبال هم آنچنان فراگیر نشده بود.

حکمت زمین های امجدیه را خرید. متری بیست و چهار ریال. قرار بود مجموعه ورزشی ساخته شود؛ نه تنها استادیوم فوتبال که زمین های تنیس و استخر جزو برنامه بود. زمین هایی که گران تر از زمین فوتبال درآمد؛ متری چهل و هفت ریال.

حکمت اما در پس زمینه ذهنش ابتدا استادیوم هزار نفری را تجسم کرده و کارگران مشغول کار شدند.

ابتدا محدوده زمین فوتبال مشخص شد؛ با دیوارهای یک و نیم متری که از گاه گل ساخته شده و اگر گذر رهگذری به بیابان های اطراف تهران می افتاد، احتمالا می توانست از بیرون استادیوم مسابقه فوتبالی را تماشا کند.

پس بی دلیل نبود حضور سواره نظام ها در هنگام مسابقه که علاوه بر تضمین امنیت مسابقه، نیم نگاهی به بیرون ورزشگاه داشتند. اما کافی بود سوارنظام دهنه اسب را بکشد و چشم برگرداند: تماشاگرانی موسوم به پاپتی ها از دیوار یک و نیم متری در چشم به هم زدنی گذر می کردند و استادیوم کوچک امجدیه را فتح می کردند.

داخل استادیوم دور تا دور سکوها چیده شده؛ سکوهایی که بتنی نبودند و چوبی بودند و نشستن روی سکوهای چوبی تفریح سالمی بود برای مردم آن روزگار.

رفته رفته وضعیت استادیوم بهتر و پاتوقی شد برای علاقه مندان به فوتبال. به خصوص بعد از نمایش ورزشکاران ایران در سالروز تولد محمد رضا پهلوی؛ در سال 1318 و در دورانی که همه او را یک ورزشدوست می دانستند.

در روزی از روزهای این سال، تیم های فوتبال سرباز و دبیرستان نظام که به ترتیب مقام های اول مسابقات فوتبال دسته های آزاد و دبیرستان های تهران را به دست آورده بودند، از دست او جوایزشان را دریافت کردند؛ در سالی که خیلی ها کنجکاو بودند تا «امجدیه» را کشف کنند.

موقعیت جغرافیایی امجدیه

احتمالا حکمتی در کار بود که با افزایش جمعیت و نیاز به ساخت و ساز، تهران را در گذر زمان از شهری کوچک با خندق هایی در اطراف آن به شهری بزرگ تبدیل کرد.

حکمت در هنگامه ساخت به موقعیت جغرافیایی استادیوم و اینکه با گسترده شدن تهران، آیا «امجدیه» در کجای این شهر قرار خواهد گرفت، فکر نکرده بود.

امجدیه در گذر زمان در موقعیت جغرافیایی ویژه ای قرار گرفت؛ در جایی وسط پایتخت. آنچنان که حمیدررضا صدر در کتاب «روزی روزگاری فوتبال...» اشاره به این موضوع می کند و خاطره وار می نویسد: «این جا امجدیه بود. استادیوم کوچک ما. خرامیده وسط شهر، محصور بین چهار خیابان. با سکوهای نزدیک به زمین که صدای توپ، فریاد بازیکنان، نق های مربی ها، و سوت داورها را می شنیدیم. پس زمینه ساختمان های مسکونی که گاه و بیگاه صاحبخانه و میهمانانش در قاب پنجره می نشستند یا روی بام ها می ایستادند، احساس خانگی بودن القا می کرد. ما به یک خانواده تعلق داشتیم. و فوتبال با همه فراز و نشیب ها، و زیبایی و زشتی هایش بین اهالی خانواده پیوند ایجاد می کرد.»

هجوم تماشاگران، ظهور ستاره ها

کاری که باید، انجام شده؛ دسترس بودن امجدیه و هجوم جمعیت به استادیوم. از خان سردار و عباس سیاه خبری نبود. هر چه بود ستاره های دهه 40 و 50 بودند. عمو محراب، محمد رنجبر، پرویز قلیچ خانی، حسن حبیبی، همایون بهزادی، عزیر اصلی و بعد ناصر حجازی و علی پروین آمدند.

ستاره ها در دسترس بودند. همه جمع بودند در امجدیه که با گسترش تهران، این استادیوم هم دیگر با گنجایش «هزار» نفر نبود و 25 هزار نفر می توانستند به تماشای ستاره هایشان بنشینند. جایی که بنا به دسترس بودن به پاتوق طرفداران فوتبال تبدیل شده بود.

همانطور که علی مانگا، تدارکات این روزهای تیم ملی از آن روزها می گوید: «خدا بیامرزد آقا تختی را. او باعث شد که سمت ورزش کشیده شوم. او مرا به مسابقات جهانی کشتی در تهران برد. نمی دانستم که باید چه کار کنم. تا حالا ندیده بود که مردم این قدر هیجان دارند و تشویق می کنند. من هم که بچه بودم و هر کاری آنها می کردند، من هم می کردم. من هم کاپشنم را درآوردم و بالای سرم می چرخاندم. همان موقع یکی از تماشاگران پیشنهاد کرد که می خواهی در امجدیه تشویق کنی؟ گفتم امجدیه کجاست و از این چیزها. راستش پول هم نداشتم و گفتم پول هم ندارم. ولي يارو ول***كن نبود كه. گفت پولي نمي***خواهد و بعد با هم رفتيم آنجا. بعد از آن دیگر نتوانستم از امجدیه دل بکنم و سالها در این ورزشگاه ماندم.»


تا اینکه در سال 52 ورزشگاه بزرگ آزادی برای مسابقه های فوتبال ساخته شد. ساخت ورزشگاهی بزرگ برای اهالی فوتبال جذاب نبود. صدر اینگونه تعبیر می کند:« استادیوم صد هزار نفری-غول آسا، مدرن، امروزی-استادیوم ما نبود. چرا که استادیوم باشگاهی نبود. جایی بود که همراهانمان را نمی یافتیم؛ صدای توپ، فریاد بازیکنان و نق های مربی را نمی شنیدیم. استادیوم بزرگ به دیدارهای ملی تعلق داشتند و دیدارهای ملی همیشگی نبودند.»

پس بی دلیل نبود که طرفداران فوتبال در امجدیه، جایی مشخص داشتند. جایی مشخص برای شاهینی ها، دارایی ها، تهران جوانی ها و تاجی ها. آنچنان که بهزادی، مرد سالخورده ای که سالهای سال تماشاگری ثابت بود در امجدیه، می گوید: «هر کس به استادیوم می آمد، می دانست کجا بنشیند. حتی جماعتی که فوتبال نمی دانستند و فقط برای شرط بندی راهی ورزشگاه می شدند، معمول بود که کجا می نشینند. به آنها می گفتند زیر ساعتی ها.» گرچه سالها پیش، برخی پیش بینی ها این بود که با تغییر نام «امجدیه» به «شیرودی» دوره آن هم به پایان رسیده است.


نوستالژیای امجدیه

قریب آنکه سالهای سال بعد، در ابتدای قرن بیست و یکم، یورو 2000 هم نتوانست «امجدیه» را فراموش شده تلقی کند. صدر از خاطراتش می گوید: «وقتی پس از سالها در هلند طی دیدارهای جام ملتهای اروپا 2000 گرد هم آمدیم، هم هیجان بود و هم غم انگیز. وقتی روی صندلی های روی استادیوم فیلیپس شهر آیندهوون به تماشای دیدار ایتالیا و سوئد نشستیم، بیش از هر چیز سکوهای امجدیه سال های دور را به یاد می آوردم و عزیزان خود را.»

احتمالا حکمتی در کار بود که کار به اینجا رسید. و آیا کسی هست در دهه 30 قرن بیست و یکم میلادی که یادی کند از «امجدیه»؟
 

oghabealborz

Elite Member
Feb 18, 2005
15,124
2,604
Strawberry field
View attachment 39234 View attachment 39233 View attachment 39235


تعداد اولین فوتبالیست های ایرانی به قدری نبود که ایده جماعت فوتبال به سوی چیزی رود مثل بازی کردن فوتبال روی چمن. هر چه بود زمین های خاکی بود، بسیار زیاد در اطراف تهران، حتی خندق های اطراف تهران مناسب بود براي بازي و استقبال اندک مردمی که فوتبال را «سخت» بازی می کردند.

پیش از اینها، در سالهای 1280 تا 1300 حتی فوتبال سخت تر بود. وقتی قطعه لاستیکی معروف به «قنبل لاستیک» تهیه می شد و با پیچیدن پارچه دور آن، چیزی به نام «چلتوپ» ساخته می شد، برای بازی فوتبال.

پیش از آن، جماعت ایرانی، جماعتی که در آن سالها با نگاهی عجیب و غریب بازی فوتبال انگلیسی ها را در دروازه دولت تماشا می کردند، کم کم پی به این پدیده بردند. آنها اما توپی نداشتند و قبل از «قنبل لاستیک»، «مثانه گاوی» را توپ فوتبال می دیدند.

ذکایی و محلاتی جزو اولین نفراتی بودند که خود را به سرعت در بین انگلیسی ها جا دادند و اينچنين بود آشنایی ایرانیان با توپ فوتبال. یعنی در زمانه ای که یخچال های اطراف خندق های پیرامون تهران زمین فوتبال بود؛ حتی ایده ال تر از آنچه که فکرش را می کردند.

بعد از این سالها، برادران خان سردار و بقیه آمدند و تیم فوتبال تشکیل دادند؛ در سالهای 1300 به بعد که داشتن تیم فوتبال و بازی کردن «فوتبال» مهمتر از هر چیز دیگری بود. آنقدر که کریم زندی در سال 1304 ادعا می کند به خاطر مهارتش در فوتبال همراه تیم انگلیسی های مقیم ایران به عراق سفر کرده.

اما به همین موضع بسنده کرده و احتمالا عراق نیز امکاناتی نداشت تا زندی از آنها به خان سردار بگوید. احتمالا حکمتی در کار بود که همه چیز در دو «13» خلاصه شد؛ 1313. و در سالهای آخرین سده سوم از هزاره دوم هجری شمسی عمر آن به پایان رسید، در نیمروز سرد زمستانی 88 و با واگذاری شناسنامه فوتبال(استادیوم امجدیه) به فدراسیون دوومیدانی.

دستور رضاشاه

حکمت، ابتدا یک نام بود. نام شخصی که هر چه زمان گذشت، نامش بیشتر بر بدنه فوتبال نشست. ماندگاری یک نام در عملکردش است، شاید. و احتمالا حکمتی در کار بود که قرعه به نام «حکمت» خورد.

قبل از او نام حسین علاء، محمد علی تربیت، حسین سمیعی، الهیار صالح، ابوالحسن ابتهاج و غلامعلی شایگان مطرح بود. اصلا «حکمت»ی در کار نبود، تا وقتی که پای رضا شاه به میان آمد.

در کتاب فوتبال فدراسیون در سال 1352 آمده است: «رضا شاه پس از پیروزی پنج بر دو تیم تهران بر انگلیسی ها، دستور ساختن یک ورزشگاه فوتبال را داد و به همین دلیل باغ بزرگی متعلق به به شخصی به نام امجد خریداری شد.»

همه نفرات بالا آدم های رضا شاه بودند؛ در سالهای 1313 به بعد. چه، رضا شاه دستور داده بود «انجمن ملی تربیت بدنی» را تاسیس کنند، تا فوتبال صاحب تشکیلاتی شود. پس تشکیلات فوتبال در این سال فعال شد. البته منظور رضا شاه رونق دادن به ورزشهایی بود که در آن سالها، ورزش محسوب می شد.

روایت دیگر این است که اصلا تاکید او بر فوتبال نبود و فوتبال به دست «حکمت» پا گرفت. احتمالا حکمتی در کار بود که «حکمت» در همین سال تصمیم گرفت زمین های امجدیه را خریداری کند. در همان سالی که دو تا «13» بود. یعنی همه چیز در 1313 اتفاق افتاد.

خریداری زمین امجدیه

در خندق های اطراف تهران، در زمانه ای که جمعیتی 13 میلیونی در تهران نبود، ساخت و ساز هم معنایی نداشت. زمین، آن هم در اطراف تهران، چشم نواز نبود و احتمالا حکمت هم از کاری که می خواست انجام دهد، بی خبر بود.

حکمت هم جای شک باقی نگذاشت. دست به کار شد. او مدیری بود برای کل ورزش ایران. چیزی مثل رئیس سازمان تربیت بدنی فعلی. اما به گستردگی ورزش امروز نبود و فوتبال هم آنچنان فراگیر نشده بود.

حکمت زمین های امجدیه را خرید. متری بیست و چهار ریال. قرار بود مجموعه ورزشی ساخته شود؛ نه تنها استادیوم فوتبال که زمین های تنیس و استخر جزو برنامه بود. زمین هایی که گران تر از زمین فوتبال درآمد؛ متری چهل و هفت ریال.

حکمت اما در پس زمینه ذهنش ابتدا استادیوم هزار نفری را تجسم کرده و کارگران مشغول کار شدند.

ابتدا محدوده زمین فوتبال مشخص شد؛ با دیوارهای یک و نیم متری که از گاه گل ساخته شده و اگر گذر رهگذری به بیابان های اطراف تهران می افتاد، احتمالا می توانست از بیرون استادیوم مسابقه فوتبالی را تماشا کند.

پس بی دلیل نبود حضور سواره نظام ها در هنگام مسابقه که علاوه بر تضمین امنیت مسابقه، نیم نگاهی به بیرون ورزشگاه داشتند. اما کافی بود سوارنظام دهنه اسب را بکشد و چشم برگرداند: تماشاگرانی موسوم به پاپتی ها از دیوار یک و نیم متری در چشم به هم زدنی گذر می کردند و استادیوم کوچک امجدیه را فتح می کردند.

داخل استادیوم دور تا دور سکوها چیده شده؛ سکوهایی که بتنی نبودند و چوبی بودند و نشستن روی سکوهای چوبی تفریح سالمی بود برای مردم آن روزگار.

رفته رفته وضعیت استادیوم بهتر و پاتوقی شد برای علاقه مندان به فوتبال. به خصوص بعد از نمایش ورزشکاران ایران در سالروز تولد محمد رضا پهلوی؛ در سال 1318 و در دورانی که همه او را یک ورزشدوست می دانستند.

در روزی از روزهای این سال، تیم های فوتبال سرباز و دبیرستان نظام که به ترتیب مقام های اول مسابقات فوتبال دسته های آزاد و دبیرستان های تهران را به دست آورده بودند، از دست او جوایزشان را دریافت کردند؛ در سالی که خیلی ها کنجکاو بودند تا «امجدیه» را کشف کنند.

موقعیت جغرافیایی امجدیه

احتمالا حکمتی در کار بود که با افزایش جمعیت و نیاز به ساخت و ساز، تهران را در گذر زمان از شهری کوچک با خندق هایی در اطراف آن به شهری بزرگ تبدیل کرد.

حکمت در هنگامه ساخت به موقعیت جغرافیایی استادیوم و اینکه با گسترده شدن تهران، آیا «امجدیه» در کجای این شهر قرار خواهد گرفت، فکر نکرده بود.

امجدیه در گذر زمان در موقعیت جغرافیایی ویژه ای قرار گرفت؛ در جایی وسط پایتخت. آنچنان که حمیدررضا صدر در کتاب «روزی روزگاری فوتبال...» اشاره به این موضوع می کند و خاطره وار می نویسد: «این جا امجدیه بود. استادیوم کوچک ما. خرامیده وسط شهر، محصور بین چهار خیابان. با سکوهای نزدیک به زمین که صدای توپ، فریاد بازیکنان، نق های مربی ها، و سوت داورها را می شنیدیم. پس زمینه ساختمان های مسکونی که گاه و بیگاه صاحبخانه و میهمانانش در قاب پنجره می نشستند یا روی بام ها می ایستادند، احساس خانگی بودن القا می کرد. ما به یک خانواده تعلق داشتیم. و فوتبال با همه فراز و نشیب ها، و زیبایی و زشتی هایش بین اهالی خانواده پیوند ایجاد می کرد.»

هجوم تماشاگران، ظهور ستاره ها

کاری که باید، انجام شده؛ دسترس بودن امجدیه و هجوم جمعیت به استادیوم. از خان سردار و عباس سیاه خبری نبود. هر چه بود ستاره های دهه 40 و 50 بودند. عمو محراب، محمد رنجبر، پرویز قلیچ خانی، حسن حبیبی، همایون بهزادی، عزیر اصلی و بعد ناصر حجازی و علی پروین آمدند.

ستاره ها در دسترس بودند. همه جمع بودند در امجدیه که با گسترش تهران، این استادیوم هم دیگر با گنجایش «هزار» نفر نبود و 25 هزار نفر می توانستند به تماشای ستاره هایشان بنشینند. جایی که بنا به دسترس بودن به پاتوق طرفداران فوتبال تبدیل شده بود.

همانطور که علی مانگا، تدارکات این روزهای تیم ملی از آن روزها می گوید: «خدا بیامرزد آقا تختی را. او باعث شد که سمت ورزش کشیده شوم. او مرا به مسابقات جهانی کشتی در تهران برد. نمی دانستم که باید چه کار کنم. تا حالا ندیده بود که مردم این قدر هیجان دارند و تشویق می کنند. من هم که بچه بودم و هر کاری آنها می کردند، من هم می کردم. من هم کاپشنم را درآوردم و بالای سرم می چرخاندم. همان موقع یکی از تماشاگران پیشنهاد کرد که می خواهی در امجدیه تشویق کنی؟ گفتم امجدیه کجاست و از این چیزها. راستش پول هم نداشتم و گفتم پول هم ندارم. ولي يارو ول***كن نبود كه. گفت پولي نمي***خواهد و بعد با هم رفتيم آنجا. بعد از آن دیگر نتوانستم از امجدیه دل بکنم و سالها در این ورزشگاه ماندم.»


تا اینکه در سال 52 ورزشگاه بزرگ آزادی برای مسابقه های فوتبال ساخته شد. ساخت ورزشگاهی بزرگ برای اهالی فوتبال جذاب نبود. صدر اینگونه تعبیر می کند:« استادیوم صد هزار نفری-غول آسا، مدرن، امروزی-استادیوم ما نبود. چرا که استادیوم باشگاهی نبود. جایی بود که همراهانمان را نمی یافتیم؛ صدای توپ، فریاد بازیکنان و نق های مربی را نمی شنیدیم. استادیوم بزرگ به دیدارهای ملی تعلق داشتند و دیدارهای ملی همیشگی نبودند.»

پس بی دلیل نبود که طرفداران فوتبال در امجدیه، جایی مشخص داشتند. جایی مشخص برای شاهینی ها، دارایی ها، تهران جوانی ها و تاجی ها. آنچنان که بهزادی، مرد سالخورده ای که سالهای سال تماشاگری ثابت بود در امجدیه، می گوید: «هر کس به استادیوم می آمد، می دانست کجا بنشیند. حتی جماعتی که فوتبال نمی دانستند و فقط برای شرط بندی راهی ورزشگاه می شدند، معمول بود که کجا می نشینند. به آنها می گفتند زیر ساعتی ها.» گرچه سالها پیش، برخی پیش بینی ها این بود که با تغییر نام «امجدیه» به «شیرودی» دوره آن هم به پایان رسیده است.


نوستالژیای امجدیه

قریب آنکه سالهای سال بعد، در ابتدای قرن بیست و یکم، یورو 2000 هم نتوانست «امجدیه» را فراموش شده تلقی کند. صدر از خاطراتش می گوید: «وقتی پس از سالها در هلند طی دیدارهای جام ملتهای اروپا 2000 گرد هم آمدیم، هم هیجان بود و هم غم انگیز. وقتی روی صندلی های روی استادیوم فیلیپس شهر آیندهوون به تماشای دیدار ایتالیا و سوئد نشستیم، بیش از هر چیز سکوهای امجدیه سال های دور را به یاد می آوردم و عزیزان خود را.»

احتمالا حکمتی در کار بود که کار به اینجا رسید. و آیا کسی هست در دهه 30 قرن بیست و یکم میلادی که یادی کند از «امجدیه»؟
Yadesh be kheyr Kasra jan Amjadieh ....so many memorable times spent there ,when I was a kid I didn't have much choice but to sit where the adult with me wanted to sit depending on who he was supporting ,so I did have to sit in among the red fans many times and keep my preferences to myself !

But mostly I was among the blue fans or in the mixed section to the left of VIP box ,that place is a shrine of Iran sports specially football .
 

kasra1930

National Team Player
Dec 30, 2011
5,874
1,375
raaykof3.jpg


منصور دوباره دستیار رایکوف شد، این بار در تیم منتخب بهشت. دیشب منصور و رایکوف ترکیب بازی بهشتیان با ملایکه را چیدند، حجازی توی گل عارف قلی زاده و عزت جانملکی دفاع رضا احدی و بیوک جدیکار هافبک غلامحسین مظلومی مهاجم.... دیشب رایکوف و منصور تا صبح بیدار بودند و حسابی با هم گفتند و خندیدند، اخه سالها بود همدیگه رو ندیده بودن و از هم بی خبر بودند، با هم از خلق ستاره های روی پیراهن استقلال گفتند، از جامهای فراوانی که برای استقلال کسب کردند گفتند از دلتنگیشان برای استقلال و استقلالی گفتند و پس از یک شب نشینی دلنشین اکنون به خوابی شیرین رفته اند