فجایع اعراب در حق ایرانیان به زبانِ شعر

#1
ایرانیانی که از ظلم و فجایع اعراب به ستوه آمده بودند، امید به ناجی بسته بودند که برای نجات آنان از هندوستان ظهور کند و ایرانیان را از ظلم و جور اعراب رهایی بخشد.
شاعر آرزوی آمدن نجات دهنده***ای را می***کند و در ضمن فجایعی را که اعراب در حق ایرانیان اِعمال می***کردند را شرح می***دهد. در این اشعار شاعر به دریافت جزیه و خراج از ایرانیان اشاره می***کند. ... اصل این اشعار به زبان پهلوی است و صادق هدایت این اشعار را به صورت آزاد ترجمه کرده و در مجله سخن به چاپ رسانده است. (۱)
استاد ملک الشعرای بهار اصل پهلوی این اشعار همراه با ترجمه دری آن را با توضیحات کاملی در مجله سخن منتشر کرده است.
ترجمه شعر از ملک الشعرای بهار :
____________________________
کِی باشد که پیکی آید از هندوستان -- (کی بوات کذ پیکی آیذ هچ هندوکان)
که رسید آن شاه بهرام از دودمان کیان -- (کذ مت آ نی شه وهرام هچ دوت کیان)
که فیل هست هزار [و] سراسر دارد فیلبان -- (کذ پیل هست هزار، اور سرانسر هست پیلبان)
که آراسته درفش دارد بآیین خسروان -- (کذ آراستک درفش دارد پت اذوین ی هوسران)
پیش لشگر برند بوسیله سپاه سرداران -- (پیش (ی) لشکر برند پت سپاه سرداران)
مردی گسیل باید کردن، زیرک ترجمان -- (مردی وسیل اپایذ کردن زیرک ترگمان)
که شود و بگوید به هندوستان -- ( کذ شوذ او بگویذ پت هندوکان)
که ما چه دیدیم از دست تازیان -- (کذ اماخ چی دیت هچ )
بر یک گروه، دین نزار کرد -- ( اور ایوک گروه دین نزار کرت)
و برفت شاهان شاهی ما از چیز ایشان
نه بهتر، نه بمردی، بلکه باستهزا و ریشخند -- ( نی پت هنر، نی پت مرتیه، نی پت افسوس، او ریاریه بستاذند)
بستاندند گیرند به ستم از مردان -- (گیرند پت ستهمب هچ مر تومان)
زن و خواسته***های شیرین، باغ، بوستان -- زن او خواستکیهای شیرین، باغ، بوذستان)
«جزیه» برنهادند قسمت کردند بر سران
با وجود اسلیک (٢)، خواستند «ساو» [خراج] گران
بنگر که چند بد افکند دروغ بدین جهان -- (بنگر کذ چند وت او گند آن دروج پت این گیهان)
که نیست بد***تر از او در جهان از ما
بباید آن شه بهرام ورجاوند از دورۀ کیان
چنانکه رستم آورد صد کین جهان
تا ناپدید شوند دروغ***ها و گشودکان از این جهان -- (تاک اوین شوند دروج و شوتکان هچ این گیهان)
-------
بن نوشت:
(١). مقاله آمدن شاه بهرام ورجاوند، صادق هدایت، مجله سخن، سال دوم شماره ۷ تیرماه ۱۳۲۴، برگِ ۵۴۰.
(٢). استاد ملک الشعرای بهار معتقد است که «اسلیک» ممکن است****** همان عسلی باشد که بعد از حمله اعراب و اشغال ایران، اعراب ایرانیان و سایر اهل ذمه را مجبور کردند که وصله***هایی بر روی لباس خود نصب کنند تا از مسلمانان متمایز باشند. این وصله***ها به نامهای عسلی، غیار و یا یهودانه خوانده می***شد و در اصطلاح عام بعد***ها به نام وصله جهودی نامیده شد.
«مقاله یک قصیده پهلوی، استاد ملک الشعرای بهار، مجله سخن، سال دوم شماره ٨ شهریور سال ۱۳۲۴، برگِ ۵٧٧ - ۵٨١»

 
#2

راهنمایی علی به عمر برای حمله به ایران
فصل ٤٥ از قضاوت های امام علی نوشته آیت الله شیخ محمد تقی شوشتری

ایرانیان از اهل همدان و ری و اصفهان و نهاوند و قومس با هم مکاتبه نموده,نوشتند که محمد پادشاه عرب و آورنده کتاب و آیین تازه از دنیا درگذشت و پس از او ابوبکر بر آنان سلطنت نموده و او پس از اندک زمانی هلاک شد و پس از او عمر به خلافت رسیده و خلافتش به درازا کشیده و بر شهر های شما دست یافته و سپاهیانش با شما در ستیزند و دست از شما برنمی دارد مگر اینکه با او از در جنگ وارد شده لشکریانش را از خانه و کاشانه خود بیرون نموده به طرف او لشکر کشی کنید.


آنان (ایرانیان) همه بر این اندیشه عهد و پیمان محکم بستند.
عمر از این ماجرا مطلع شده, هراسان گردید و در مسجد رسول به منبر رفته گفت :
ای گروه مهاجر و نصارا ! همانا شیطان جمعیت های فراوانی گرد آورده تا بر علیه شما قیام کنند ..اینک اهل همدان و اصفهان و... با آنکه نژاد های مختلف دارند ولی با هم هم پیمان شدند که برادران مسلمانتان را از شهر های خود بیرون کرده با شما بجنگند.اکنون هر چه زودتر تدبیر و علاج خود را درینباره بگویید و درنگ مکنید.

پس از طلحه و عثمان علی گفت به لشکر بصره بنویس که آنان به سه دسته تقسیم شوند :
یکدسته برای تمشیت امور و انتظامات داخلی و خارجی خود باشند
دسته دیگر نیز به منظور نگهبانی و پاسداری از مرزها و مراقبت دشمنانی که با مسلمانان معاهده بسته اند در همانجا بمانند و دسته دیگر برای کمک و یاری رساندن به برادران مسلمان خود به طرف دشمنان ایرانی بروند .
(در کتاب مروج الذهب ج ١ ص ٦٦٦ علی به عمر می گویید :خود شخصا برو که بیشتر مایه ترس و بیم دشمنان ایرانی می شود)

بهار کسری

از جمله غنائم ارزنده ای که در جنگ با ایرانیان نصیب مسلمانان شد فرش بهار کسری بود.
و آن فرشی بود که تمام مظاهر تفریح و تفرج در آن تعبیه شده مخصوص پادشاهان ایرانی بود تا در فصل زمستان که درختان و گلها و ریاحین خشکیده می شد بر روی آن می نشستند و بساط عیش و طرب بر آن می گستراندند و هر یک از طول و عرض آن شصت ذراع بود و با انواع زیورآلات و طلاجات مزین شده بود.
عمر نمی دانست با آن فرش چه کند حضرت امیر علیه السلام به عمر فرمود :
چرا یقینت را به شک مبدل می سازی ؟! و خود را به جهالت می زنی باید آن را بین مسلمانان تقسیم کنی