بعد از موسوی، بعد از کروبی؛ حکایت دارا و ندار
Posted on ۲۱ فروردین ۱۳۹۰ by مجتبی سمیع***نژاد
… و حکایت از آن***جا آغازیدن گرفت که میر و شیخ پیش***تر از رفتن به محبس که کیفیت آن بر پیروان معلوم نبود، گروهی امین را برگزیده دور از چشم بدخواهان. و مردمان آن ندانستندی و هنگامه گفتن نبود و مصلحت این اقتضا نمی***کرد. برگزیدگان در خفا زیستند و چون میر و شیخ و زوجه***شان در محبس خانگی بودند و کیفیت همچنان پوشیده بود از موافقان، برگزیدگان بیرون آمدندنی و آن***ها را نام «شورای هماهنگی راه سبز امید» بود. نام***هاشان جز دو سه تن بر موافقان معلوم نکردندی و آن دو سه تن نیز از اسرار جز آن***چه لازم بود سخن نگفتندی.
پیش آمد که مردی گریخته از بادیه و سر برآورده در بلاد کفر که رجبعلی خان مزروعی***اش نام بود، روزی در خلوتی حدیثی متواتر و آمده در کتاب***های سبز و غیر سبز نقل کردی که یاران را همه شگفت آمد و آن این بود که «شورای هماهنگی راه سبز امید توسط آقایان موسوی و کروبی در زمانی که فکر می کردند ممکن است در آینده مشکلاتی پیش بیاید تشکیل شده و اعضایش را هم انتخاب کردند. اعضای شورا که خودشان خودشان را انتخاب نکرده***اند. شورای هماهنگی راه سبز امید مشروعیت خود را از رهبران جنبش سبز می***گیرد و کسانی که آقایان موسوی و کروبی را قبول دارند باید این تصمیم آن***ها را هم قبول داشته باشند.» و همه***گان چو این سخن بشنیدند، سخت گریستند و توبه و استغفار کردند و خدای متعال از گناه******شان در گذشت.
اما جمعی اندک و نادان که شمارشان از انگشتان یک دست نیز فراتر نبود و در روزهای چون ۲۵ بهمن با مشت***های گره کرده سخن درشت سر داده بودندی، بدعت کرده و پرسیدند این انحصارطلبی پس چیست و درها چرا باز نیست. فرمود «شورای هماهنگی راه سبز امید» را سرآغاز در ایران بوده و «حق تعیین» با آن***ها است که اگر باز می***گذاشت، هر کس سر خر را کج کرده متواتر دخول کردندی. گفته شد نادانان نیز سر به زیر افکنده و عرق شرم بر چهره******شان نشست و آن***ها نیست سخت گریستند.
و چون این پیش***آمد***ها پیش***آمد همه***گان نیز شنیده و آن***ها نیز موافق شده و همه با هم گریستند و «روز گریه» یادگار از همان روزها است.
***
حکایت سخنان رجبعلی***خان مزروعی که به تازه***گی سخن***گوی حزب مطبوع***اش شده و تأیید و تکذیب هم نمی***کند که عضو شورای راه سبز امید هم هست یا نه، حکایت تنها او و دوستان وی نیست، حکایت دارایی و نداری جنبش است. بودن ایشان و دوستان***شان مصداق همان «نداری» مردان و زنانی در جمع ایرانیان است که بتوانند سطح و جایگاه رهبری را در نبود رهبران پایین نیاورده و سخنان کلان یک جنبش عظیم مردمی را به چنین سطح نازلی نرسانند.
بعد از موسوی و کروبی به عنوان رهبران جنبش سبز سطح رهبری در جنبش سبز به پایین***ترین درجه ممکن رسیده است. در واقع تشکیل یک شورای جمعی به نام «شورای هماهنگی راه سبز» امید هم مصداق همین نداری ما است. مردان و زنانی نداریم که سطح رهبری را حفظ کرده و جنبش را در سردرگمی نگاه ندارند. موسوی و کروبی با آن ماندن***شان بر پیمان و عهدی که با مردم بسته بودند، نتوانستند همه***ی گروه***ها و افراد را موافق خود نگاه دارند، چه برسد به آن***که عده***ای با تفکراتی معلوم از نوع دل بستن به اجرای «بدون تنازل قانون اساسی در دل جمهوری اسلامی» و اسامی ناشناس بخواهند رهبری جنبش را در همان سطح نگاه داشته و در همان سطح جلو ببرند.
جنبش سبز در خلال ۲۲ ماه گذشته نیز از نبود همین مردان و زنان به اندازه***ی کافی رنج می***برد و بر خلاف نظر آقای مزروعی که می***فرمایند جنبش سبز با «زندان خانگی آقایان موسوی و کروبی خیلی تفاوتی با گذشته نکرده و {نبود آنان} تاثیری بر جنبش نگذاشته است» نبود ایشان به عنوان رهبر نه تنها تاثیر گذاشته و بلکه آن را دچار درجا زدن و پس***رفت کرده است. بازداشت موسوی و کروبی «خط قرمز» جنبش سبز بود، اما همین خط قرمز به راحتی و به خاطر عدم باقی ماندن «سطح رهبری» در سطحی مطلوب به نوعی در برزخ قرار گرفته است و اگر نباشد حضور جوانان پرشور و نشاطی که بدنه***ی اصلی این جنبش هستند، دوزخ جمهوری اسلامی جنش سبز را از همین برزخ هم می***بلعد.
نگاهی به اتفاقاتی که در کشورهای خاورمیانه در چند ماهه******ی اخیر اتفاق افتاد به خوبی دارایی و نداری ما را روشن می***کند. برای مثال می***توان از مصر مثال زدو از شخصی چون «البرادعی» که با بازگشت و حضور خود و استفاده از لابی***ها یکی از مردانی بود که سطح رهبری قیام مردم مصر را در حد بسیار بالایی نگاه داشت. ما در ایران و خارج از ایران شاید تنها دو شخص را داریم که می***توانند چنین جایگاهی داشته باشند و چنین عمل کنند که رهبری جنبش سبز به چنین سطح نازلی نرسد. اولین آن سید محمد خاتمی است که هنوز وقتی سخن می***گوید خطاب به مسئولان نظام می***گوید با این کارها و رفتارها مردم «نسبت به نظام بدبین می******شوند»! و شخص دیگر شیرین عبادی است که می***توان گفت از جمله دلائلی که وی جایزه نوبل را دریافت کرده پیدا کردن چنین نقشی بوده است. اما واقعیت این است که در مورد اول {و در حال حاضر} ناامیدیم از این دارایی و چنان واکنش***هایی حکایت از نداری ما است و در مورد دوم نیز علی***رغم تمامی تلاش***ها و دوندگی***های بانوی صلح***مان آن***چنان که باید به موفقیت دست نیازیده***ایم. و باز این از نداری ما است و پایین بودن سطح رهبری که از ظرفیت***های چنین اشخاصی استفاده نشده است. (شاید تنها موردی را که بتوان مثال زد برگزاری کنفرانس مطبوعاتی با حضور شیرین عبادی بود)
عدم معرفی اعضای «شورای راه سبز امید» به دلیل «شرایط خطرناک امنیتی» بیش***تر بهانه***ای جلوه می***کند و توجیهی غیر قابل قبول. به نظر بیش***تر سطح پایین (و حتا بر اساس شنیده***ها سن کم برخی از اعضا) اعضای این شورا از نظر جایگاه و مقبولیت عمومی و داشتن وجهه*** و اندیشه***ای فراگیر دلیل این امر باشد. بیانیه***های مغشوش و سرگردم این شورا که بیش***ترین سود آن به جیب حاکمیت رفته و هزینه بازداشت و زندان خانگی چهار عزیز اول جنبش سبز را به کم***ترین حالت ممکن تقلیل داده است از دست***آوردهای شورایی است که خود را «منصوب» می***داند و برخی از اعضا و یا نزدیکان به این شورا حکایت جنبش سبز را با جامعه «صدر اسلام» اشتباه گرفته***اند که داد سخن در می***دهند که هر کس ما را قبول ندارد، موسوی و کروبی را قبول ندارد!
جنبش سبز، جنبش تکثر است، جنبشی که بر اساس وحدت و یک***دلی همه مردم ایران، در داخل خارج از کشور شکل گرفت. نمی***توان شعارهای مردم را در خیابان نادیده گرفت و آن***ها را «عده***ای» نامید که «وارد شده***اند». نمی توان جنبش را منصوب به «اصلاح***طلبان» و یا «سکولارها» دانست. نمی***توان خواست خود را خواست مردم دانست و هر چه خود فکر می***کنیم را عقیده و خواست همه***ی مردم دانست. کسی سرشماری نکرده و رفراندمی هم برگزار نشده است. سوال این است که بر طبق و خواست نظر مردم رفتار کردن و فکر کردن چه اشکالی دارد که هر کس در یک جای***گاه، ول کوچک، قرار می***گیرد، آن را نادیده می***انگارد؟
مدیار