God Delusion Criticize نقدی بر کناب پندار خدا اثر ر. داوکینز

May 9, 2004
15,168
179
#1
با درود و سلام دوباره به دوستان و تمامی اعضای ای اس پی گرامی
همانطور که از عنوان ترید پیداست بنده نقدی در مورد کتاب پندار خدا اثر پرفسور ریچارد داوکینز نوشته ام
که برای اندسته از علاقه مندان به اینگونه مسائل در این سایت انرا پست خواهم کرد
در بخش اول به مقدمه کتاب و نقد از ان می پردازم
و سعی می کنم هر روز قسمتی از ان را برای خوانندگان گرامی پست کنم
البته در این ترید مانند ترید نقد از کتاب بیست و سه سال اثر علی دشتی
از بحث های حاشیه ای خودداری خواهم کرد
و اگر سئوالاتی بود انرا در پایان این نقد جواب خواهم داد


متشکرم

نقدی بر کتاب پندار خدا
اثر
پرفسور ریچارد داوکینز

راسل می گوید : فکر نمیکنم برهانی قاطع وجود داشته باشد که کسی بتواند اثبات کند که خدایی وجود ندارد
همچنین نمی توان اثبات کرد که خدایی وجود دارد (1)
من به این جملات راسل این جمله را اضافه می کنم
هرگز کسی نخواهد توانست وجود یا عدم وجود خداوند را اثبات کند انچه هست ظن است و سوء ظن ...ا
این مقدمه کوتاه را بدین خاطر نوشته ام که کسی فکر نکند با نقد این کتاب بیخدایی به خداباوران می گراید
یا داوکینز می تواند با نوشتن این کتاب خداباوری را به گروه بیخدایان اضافه کند
زیرا این باورها در هر دو گروه مبنی بر اثبات و حقیقت محض نیست
همانطور که گفتم تنها گمان وباورهای شخصی است
البته منظور از خداباوران و بیخدایان ان دسته هستند که در ایمان به باورهای خویش راسخ هستند
وشامل اشخاص متزلزل به باورهایشان در هر دو گروه نمی شود
حال بر گردیم به نقد از کتاب
نقد مقدمه کتاب پندار خدا
داوکینز مقدمه خود را با جملاتی زیبا و شاعرانه آغاز می کند و اینکه چگونه برخی اوقات جامعه باعث می شود
شخص نتواند خواست قلبی خود را اشکارا بیان کند
در ادامه ان اولین جملاتش را با ترانه جون لینون
Imagine
تصور کنید
آغاز می کند او می گوید: تصور کنید دینی وجود نداشت
تصور کنید بمب گذاری های انتحاری یازده سبتمبر و هفت جولای نبود
تصور کنید جنگ های صلیبی و اشغال فلسطین توسط اسرائیل نبود تصور کن ایرلند شمالی و جنوبی وجود نداشت
تصور کن ریشه همه شرارت ها یعنی هیچ دینی وجود نداشت
داوکینز ریشه همه شرارت ها از جنگ ها و تخریب یازده سبتمبر و همه اشغالگری ها و ستم ها و دو دستگی ها را دین می پندارد
و همانطور که در مصاحبه تلویزیونی اش قبل از نوشتن این کتاب گفت دین ریشه همه شرارت هاست (2) البته او در این کتاب می گوید :دين ريشه ی همه ی شرارت ها نيست، زيرا
هيچ چيز ريشه ی همه چيز نيست!!ا
هر چند که ده فصل کتاب عکس این گفته و مطابق با گفته خود او در مصاحبه تلویزیونیش قبل از نوشتن کتاب است * یعنی از نظر او دین ریشه همه شرارت ها ست !ا
می پرسم " ایا دین یک بهانه برای جنگ ها و کشتار ها و اشغال سرزمین و دست انداختن به مال و منال دیگران است
یا اینکه دین بهانه نیست بلکه علت است
داوکینز می گوید علت است زیرا وقتی می گوید تصور کنید جهانی را بدون دین وقتی می گوید تصور کنید جهانی را بدون ریشه همه شرارت ها یعنی علت زدایی و دین زدایی جهانی مسالمت امیز
جامعه ای افلاطونی و به بهشت موعود جوامع رسیدن را در پی دارد
با دین زدایی نه کشتاری خواهد بود نه یازده سبتمبری نه هفت جولای نه ایرلند شمالی و جنوبی و نه اشغالگری
پس دین از نظر داوکینز علت است
می پرسم ایا بجز جنگ های صلیبی و تخریب یازده سبتمبر و اشغال فلسطین همیشه بشر در ارامش بوده
ایا با دین زدایی جنگها اشغالگریها برادر کشی ها و تخریب از میان خواهد رفت
خیر
زیرا همانطور که گفتم دین بهانه ای است و اگر این بهانه از بین برود بهانه های دیگری جایگزین ان خواهند شد
اگر تزار کاتولیک به بهانه صلیب می کشد و صلیب را از میان بردیم استالین کمونیست به بهانه داس و چکش می کشد
پس علت چیز دیگری است
زیرا بهانه ها مختلف هستند و معلول یکیست
علت خوی خون اشام انسانهاست دلیل ان جنگ های هزار ساله ایران و روم
جنگ های جهانی اول و دوم
کشتار بیش از سی ملیون نفر بدست کمونیست ها در روسیه
کشتار بیش از دو ملیون در کامبوج و ویتنام به بنام کمونیسم و مائوگرایی
تخریب تخت جمشید به نام انتقام اتش زدن اتن
اشغال مصر به نام برده گیری وتاراج (3) ا
کشتار صدها هزار ایرانی بخاطر انتقام خون چند بازرگان ( 4) ا
و حتی ممکن است یک زن زیبا بهانه ای برای فوران این خوی برادر کشی در انسان گردد
و هزاران جنگ و کشتار دیگر به بهانه های مختلف
پس دین بهانه ای بیش نیست نه انطور که ریچارد داوکینز در پیشگفتار کتاب خود انرا علت می داند

ممکن است جرمی به بهانه ای رخ دهد و ان بهانه در ذات خود صحیح باشد
ولی ممکن نیست علت یک جرم ذاتا علتی درست و پاک باشد
برای روشن شدن دو جمله بالا مثالی می زنم
اگر شخصی به بهانه ازواج با دختری اشنا شود و بعد به او تجاوز کند و او را به قتل برساند
بهانه که همان ازدواج بوده را نمی تواند زیر سئوال ببریم
علت تجاوز شهوت جنسی غیر اخلاقی بوده که در اینجا بهانه ای را جایگزین علت کرده است
کسی نمی تواند بهانه را که همان ازدواج باشد زیر سئوال ببرد و با از میان بردن ازدواج یا خواستگاری یا دوست شدن نمی توان جلوی تجاوز و قتل یک دختر را گرفت
زیرا اگر این بهانه نبود شخص تجاوز کار می توانست به بهانه ای دیگر به دختر تجاوز کند
داوکینز زیرکانه می خواهد دین را علت نشان دهد نه بهانه
پس مقوله دین ریشه همه شرارت هاست مقوله اشتباه و مغرضانه ای است که داوکینز در مقدمه کتابش بکار برده
و با دین زدایی تنها یک بهانه جای خود را به بهانه ای دیگر خواهد داد
یعنی همان طور که گفتم صلیب تزار تبدیل به داس و چکش رفیق استالین خواهد شد و دوباره کشتار

در جایی که این بهانه وجود ندارد یک بهانه دیگر جایگرین ان خواهد شد
مانند انتقام خون بازرگانان مغولی (5) ا
انتقام اتش زدن اتن در تخریب تخت جمشید
دست یابی به مراتع و سرزمین های جدید در جنگ های ایران و روم
حفظ نظام در کشتار های کمونیست ها در قرن گذشته
جنگ بر سر مستعمرات در جنگ های جهانی اول و دوم
و همانطور که اشاره کردم حتی یک زن زیبا مانند هلن در جنگ تراوا می تواند بهانه ای برای بر النگیخته شدن خوی خون اشام بشر باشد و باعث قتل هزاران بلکه ملیون ها انسان شود
پس بهتر بود داوکینز می گفت
تصور کنید جهانی بدون خوی خون اشام بشری
تصور کنید جهانی را بدون چنگیز و استالین و هیتلر و پول پوت (6)
تصور کنید جهانی را بدون انسان !!ا ......ا
بعد در پایان ان مقدمه در مورد ده فصل کتابش سخن می راند و در مورد هر فصل توضیحی می دهد و خداباوران را به مبارزه می طلبد که هر فصل از کتابش عده ای از انها را متقاعد کند که به گروه بیخدایان بپیوندند
البته بنده با ایشان موافق هستم ولی این عده اشخاصی هستند که ایمان عمیقی به خداوند ندارند
وهمیشه از یک زاویه به موضوعات می نگرند
این گروه درخداباوران هم دیده می شوند
ای گرو ه را من به بچه ای تشبیهه می کنم که بغض گلویش را گرفته و با کوچکترین حرکت و تشری گریه را سر می دهد
و این کتاب همان حرکت کوچک و تشری است که این یک زاویه نگران را به خود جلب خواهد کرد
البته پرفسور داوکینز منطقی تر زیباتر و علمی تر از اشخاصی مانند علی دشتی و شجاع الدین شفا و تسلیمه نسرین
ووفا سلطان و ایندسته از نویسندگان آبکی جهان سوم نوشته است
ولی یک گنجشک هر چند هم که بلند پرواز باشد ممکن است بر فراز تپه ها خاکی به پرواز در اید ولی هیچگاه به اسمان ها نخواهد رسید



ادامه دارد
قسمت بعد نقد بر فصل یکم کتاب پندار خدا



1- کتاب من یک خدانا باورم یا یک ندانم گرا
اثر برتراند راسل
2-مصاحبه ریچارد داوکینز با کانال چهار تلویزیون بریتانیا در ژانویه 2006 در یک مستند دو قسمتی
3- مصر در زمان هخامنشیان نزدیک به دو قرن تحت اشغال ایران بود
4/5- حاکم اترار برای دستیابی به اموال بازرگانان مغولی به انها تهمت جاسوسی زد و همه را کشت چنگیز خان از سلطان محمد خوارزمشاه خواست که او را تحویل دهد ولی چون از خویشان خوارزمشاه بود خوارزمشاه از این کار ممانعت کردو این باعث شد که مغولها به این بهانه به ایران حمله کنند و صدها هزار ایرانی در این میان کشته شوند
6پول پوت رهبر جنبش خمر روژ که یک مائویست بود و در عرض چهار سال دو ملیون از جمعیت هشت ملیونی کامبوج را قتل عام کرد
-
 
Oct 18, 2002
12,085
17
here
www.apfn.org
#2
Timsaar jaan
dastet dard nakoneh, ey valla...
in ha ye bardaashti az din o maz-hab daaran ke mobtani bar yek mosht khaabo khiaalaateh va ba'd rooye oun ye chizi minevisan.

aslan agar shoma ba in grooh-e sheytaani ham kaari nadaashreh baashi be hich jaee nemiresid.
pas in ha az filter hokoomat-e jahaan khaaraan gozashteh and agarna aslan ma esme oun ha ro ham nemishnavidim.

what I am saying is that since they own all the publishers one cannot print a book which contains a lot of truth or material which would oppose the evil rulers (of the earth or so-called new world disorder), the book and author will never be heard of and have to go underground or publish their books on the internet.

this has been going on especially since the 1900's and by 1920's had total control over what gets published and what would not.
even a prisoner (like Strout) writing books criticizing and exposing the conspiracy within the prison system was confiscated and never seen again. so they even control inside prisons let alone the publishing houses.

these bastards are real evil, so much so that simple minded ppl cannot even begin to understand. they have been taught to say (or brainwashed to think) there is this great "Democracy" in the West while this is the worst goddamn tyranny ever existed much worse than Changiz Khan's.
they been taught to think if they can see a half naked woman that is the democracy or can drink themselves to death it is a democracy but the real issues like justice in society is ignored...etc
 
May 9, 2004
15,168
179
#3










نقدی بر کتاب پندار خدا
اثر
پرفسور ریچارد داوکینز


فصل اول



داوکینز در فصل اول توضیح می دهد چگونه به بیخدایی گراییده است تجربه یک کودک و هزاران سئوال بی پاسخ
کودکی که خدای کوچکی برای خود ساخته و انرا مانند بتانی که محمد ص در کعبه شکست شکست
داوکینز در مورد تجربه متشابهه کودکان و برداشت انها از زیبایی ها و شگفتی های زمین و اسمان می گوید
کودکانی که چون شرحی برای این زیبایی ها این نظم و شگفتی ان ندارند به ناچار بنابر اموزش های جامعه انرا ربط به خالقی می دهند
یعنی خدا باوری از اینجا شروع می شود
و بعد که علم ثابت می کند که این اشیا زیبا و این شگفتی حاصل ملیاردها سال تکامل است بیخدایی بوجود می اید
و تکامل جای ان خدای ساختگی کودک را می گیرد
من با این گفته داوکینز کاملا موافق هستم !!! اگر خدا را ان خدای کودکانه که طفل ان را در فکر خود می سازد تعریف کنیم
حال انکه ان خدا یی نیست بجز یک اسباب بازی ساز بزرگ در ذهن کودک و شکست ان حتی احتیاجی به فهم تئوری تکامل ندارد
داوکینز از قول کارل ساگان می گوید : چرا بندرت پیش می اید که ادیان به علم بنگرند و نتیجه بگیرند که جهان بزرگتر و شکوهمند تر و عظیم تر از ان است که پیامبران ما می گفتند ؟.
بنده باید عرض کنم که شاید منظور ادیان از نظر کارل ساگان انجیل و تورات باشد
زیرا قران جهان را بزرگتر از انچه علم کنونی وصف می کند می داند !!!
انجا که قران می فرماید : ولو أنما في الأرض من شجرة أقلام والبحر يمده من بعده سبعة أبحر ما نفدت كلمات الله إن الله عزيز حكيم (1) ا
ترجمه : و اگر همه درختان روى زمين قلم شود و درياها براى آن مركب گردد و هفت دريا به آن افزوده شود اينها همه تمام مى‏شود ولى كلمات خدا پايان نمى‏گيرد خداوند عزيز و حكيم است
منظور از کلمات خداوند
علم و دانش و انچه در اسمانها و زمین وجود دارد است (2)

داوکینز و ساگان از چه ادیانی سخن می گویند ؟ از ادیان زمین روی شاخ گاو است وگاو روی کمر ماهی
یا از ادیانی که خدایانشان روی ابرها لم داده اند ؟
و گرنه من در قران جایی ندیدم که جهان و افرینش از نظر مادی ناچیز و کوچک تر از انچه علم به ان پی برده توصیف شده باشد

در ادامه شرحی از تعریف بیخدایی (اتئیست) می دهد
همچنین تعریف خدا از نظر اشخاصی مانند اینشتاین و هاوکینگ و غیره را بیان می کند
و سعی بر ان دارد که این گروه را از خداباوران جدا کند
در مورد داروین و اینشتاین صحبت می کند و می خواهد انشیتن را یک ملحد بداند
خوب اینیشتین یهوه ( خدای تورات ) را انطور که تورات می گوید قبول ندارد
بنده هم قبول ندارم ملیون ها خدا باور که در بین انها خداباوران بی دین هستند هم قبول ندارند
ولی جدا کردن این گروه از خداباوران و ضمیمه کردن انها به بیخدایان هم درست نیست
بعد از ان دوباره چند صفحه از همین فصل را اختصاص می دهد به بررسی نظر اینشتاین در مورد خداوند و مغایرت داشتن تعریف خدا از نظر انشتین
و یهوه (خدا) در تورات !آ

داوکینز مانند کودکانی که به تماشای قهرمانان داستان های کارتونی شان می نشینند و فکر می کنند که نهایت همه چیز انها هستند
به همان گونه به اینشتین می نگرد
به همین خاطر یک سوم از فصل یکم را اختصاص داده است به نظراینشتین در مورد خدا و تضاد ان با خدای یهودیان
و تعریف خدا از نظر مسیحیان و خدای ابرها با ریش سفید و کافر بودن اینشتین به این گونه خدایان
خوب اگر خدای اینشتین با خدای پاپ فرق می کند یعنی اینشتین را باید یک بیخدا دانست
بله از نظر یک کشیش یا یک هاخام یک بیخدا است ولی او تعریفی از خدا دارد که با یک اتئیست مثل داوکینز هم در تضاد است

در ثانی ایا با قرار دادن هاوکینگ و اینشتاین در صف بیخدایان
عدم وجود خدا اثبات می شود ؟
یا با قرار دادن انها به صف خداباوران وجود خداوند ثابت خواهد شد ؟
اینشتین کیست که او را ملاک اثبات یا عدم اثبات خدا قرار دهیم
مگر به قول کارل ساگان بجز یک موجود کوچک در یک نقطه ابی رنگ (منظور کره زمین است ) در بین ملیارها کهکشان چیز دیگری است ؟

و من احساس می کنم که داوکینز به بودن انشیتین در صف خداباوران
حسادت می ورزد

به همین خاطر سعی دارد که او را در صف بیخدایان قرار دهد
به همین دلیل در این فصل سعی دارد او را یک بیخدا قلمداد کند
برای بنده اهمیتی ندارد که اینشتین در کدام صف باشد زیرا همانطور که
در پیشگفتار این نقد گفتم هیچ چیز نمی تواند وجود یا عدم وجود خداوند را ثابت کند
داوکینز در ادامه بیخدا را اینگونه تعریف می کند
بیخدایان بر این باورند که تنهايک جورماده وجود داردکه همان ماده فيزيکی می باشد ذهن ما زیبایی ها ارزش های اخلاقی عواطف خلاصه همه پدیده ها که به زندگی انسان معنی می بخشد از این ماده ناشی می شوند
خوب این تعریف وقتی منطقی است که فیزیک کنونی به تمامی معماها ی بشر جواب داده باشد
وتا انوقت که جوابی برای همه رفتارها یا پدید های که با ان سروکار داریم نداده است منطقی نیست
اگر همانطور که داوکینز بیخدا را تعریف می کند یعنی همه چیز را ناشی از ماده فیزیکی می داند پدیدهای که بشر حداقل تا کنون نتوانسته با علم فیزیک به ان جوابی دهد را ناشی از چه می داند ؟
خوب شاید بگوید در اینده فیزیک به ان جواب خواهد داد
پس الان باور یک بیخدا منطقی نیست و انروزی منطقی خواهد شد که برای همه پدیده هایی که حداقل بشر با ان سر و کار دارد جوابی داشته باشد
یعنی منطق یک بیخدا ارزش بیشتری از منطق یک خداباور ندارد !
پس چرا داوکینز در هر صفحه از کتابش ده بار از علم و دانش بیخدایان و خرافه پرستی خداباوران و بی منطقی انها سخن می گوید
چه بی منطق تر از این که همه پدیدها و حداقل انهایی که هنوز جوابی برای انها نداریم را ناشی از ماده و فیزیک بدانیم
باز اگر بگوییم در اینده جواب خواهد داد یک پیشگویی است
ممکن است جواب بدهد ممکن است ندهد
یعنی علم ثابت و کاملی نیست که بخواهیم همه پدیده های زندگی انسان را ناشی از ان بدانیم

این بیشتر به حدس و گمان می ماند تا علم
داوکینز دوباره نقل قولی از کارل ساگان می کند
ساگان می گوید : اگر معنای خدا این باشد که یک دسته قوانین فیزیکی بر جهان حاکم است پس مسلما خداوند وجود دارد ولی چنین خدایی از نظر عاطفی راضی کنند ه نیست دعا کردن به درگاهش کار معقول و عاقلانه ای نیست
و داوکینز می گوید که خدای دین باوران به این دلیل امکان ندارد که این خدایی که ساگان از ان می گوید نه می تواند حرف کسی را بشنود نه دعا را مستجاب کند و نمی تواند پاداش دهد و نه جزا
باید بگویم قوانینی که ساگان و داوکینز انرا قبول دارند هم پاداش می دهد و هم جزا
اگر رفتار هر انسان یا هر مخلوقی بر خلاف این قوانین باشد مجازات خواهد شد و همانطور اگر رفتار مطابق با قوانین طبیعی باشد پاداش خواهد گرفت
چنانکه در خود تئوری تکامل این پاداش و جزا وجود دارد
و اینطور که پیداست پرفسور داوکینز عمیقا به این پاداش و جزا در تکامل فکر نکرده است !!!!!!ا
هر چند که من با گفته ساگان موافق نیستم ولی باز برای اینکه توضیحی در مورد این مقوله کارل ساگان بدهم و ضد و نقیض گویی داوکینز در تئوری تکامل و جمله او در تفسیر کلام کارل ساگان را اشکار کنم مطلب بالا را یاد اوری کردم



ادامه دارد

قسمت بعد ادامه نقد بر فصل اول کتاب پندار خدا اثر ریچارد داوکینز

1- سوره لقمان ایه 27
2- تفسیر التحریر والتنویر قسمت یکم صفحه 2581

 
May 9, 2004
15,168
179
#4

نقدی بر کتاب پندار خدا
اثر
پرفسور ریچارد داوکینز

ادامه نقد فصل اول
در قسمت دیگر همان فصل داوکینز برای اثبات عدم وجود خدا سعی به زیر سئوال بردن یهوه خدا تورات می کند
خدایی که شبانه از اسمانها به زمین می اید و با یعقوب کشتی می گیرد
ایا نفی کردن این خدا ثابت می کند که افریننده ای با هوش وجود ندارد
داوکینز که اینگونه نتیجه می گیرد
ایا با نفی کردن بعل (1) و ثور(2)و زئوس (3)

افریدگار نفی می شود
خیر این نفی این ادیان است نه خدا نفی کردن بعل از نطر یک یهودی یهوه را نفی نمیکند چنانکه نفی کردن یهوه در تورات و صفاتی که در اسرائیلیات (4) امده خدا را نفی نمی کند

مگر مسلمان این خدایان را نفی نمی کنند
مگر مسیحیان این خدایان را نفی نمی کنند
تقریبا هر دینی خدای دیگری را با صفات مشخصه ای که ان ایین به خدایش داده انکار می کند
ایا این انکار نفی اصل افریننده است ؟
خیر نه تنها داوکینز بلکه من هم این خدایان را نفی می کنم و به انها ایمان ندارم
ایا من یک بیخدا هستم؟
داوکینز از زوایایی سست به اصل افریننده هوشمند می تازد

اگر او یک دین ستیز بود انوقت نقد من در مورد این گفتار فرق می کرد
اگر او مسیحی یا مسلمان بود و از یهوه تورات انتقاد می کرد سخن بجایی بود ولی او با انتقاد از یهوه می خواهد کل افریننده هوشمند را انتقاد کند

و او اصل افریدگار را با حمله به صفات یک خدا در یک یا چند دین زیر سئوال می برد

او از دروازهایی می تازد که ربطی به اصل موضوع یعنی افریننده هوشیار ندارد
بعد مقوله ای از داگلاس ادمز در خصوص اینکه چرا دین را نمی شود نقد کرد می نویسند
ادامز می گوید :چرا می شود مثلا حزب کارگر و محافظه کار و جمهوریخواه را نقد کرد و می شود اعمال انها را تحقیرکرد
و تغییر داد ولی وقتی کار به ادیان می رسد نمی شود حرفی در مورد اعمال و دستورات بی منظق ان زد
داوکینز در ادمه جملات ادمز می گوید چرا دین در بریتانیا مزایای زیادی دارد
چرا کلیسا در امریکا چنین نفوذ و قدرتی دارد
بنده هم موافقم که دین در این جوامع از احزاب نفوذ بیشتری دارد !!! ادامز می بایستی فکر می کرد چرا چنین است
چرا دین چنین نفوذ و قدرتی پیدا کرده
دین را در طاقچه گذاشتند یعنی سعی کردند بگذارند ولی حتی در دوران رئنسانس می بینیم که از نفوذ غیر قابل انکاری برخوردار بوده
واین نفوذ به قول داوکینز و گفته داگلاس ادامز روز بروز افزایش می یابد

پس باید جاذبیتی داشته باشد
باید دلچسب باشد که چنین نفوذی را در بین جامعه حتی جوامع سکولار پیدا کرده است
داوکینز و ادامز فقط می پرسند چرا
من هم همین پرسش را از داوکینز می کنم
چرا ؟
بعد از ان چند صفحه ای در مورد مثالهای نفوذ و قدرت دین در جامعه می نویسد که شرح ان لازم نیست
زیرا موضوع نفوذ دین و اینکه چرا چنین قدرتی در جامعه دارد را باید داوکینز شرخ بدهد نه من
زیرا از نظر من بشر احتیاج به دین دارد و دین زدایی امکان پذیر نیست
بحث بحث یک نوع دین خاص نیست
منظورم از دین ان چیزی است که به یک شی ماوراطبیعی ایمان داشته باشد
تفسیر این موضوع از نظر خداباوران و بیخدایان کاملا مغایرت دارد که در نقد فصل های اینده بیشتر به این مسئله می پردازم
ولی هر دو گروه بر این باور هستند که این خواست عمیقا در انسانها رخنه کرده است داوکینز انرا انتخاب صحیح طبیعی و اشتباه موجود زنده که بعدها در این مورد توضیح خواهم داد می داند
ولی یک خدا باور مثل من انرا فطرت انسانها می داند
بعد در مورد نفوذ کلیسا و یهودیان و انجمن های دینی صحبت می کند
که البته همانطور که گفتم باید دید این نفوذ چرا اصلا بوجود امده
اگر از نظر داوکینز کلیسا سست است و یهوه مسخره و دین سست چرا چنین نفوذی در قرن بیست و یکم در پر قدرتترین کشور جهان همچنین به قوه خود باقیست
حداقل از نظر داوکینز این نفوذ در راس حکومت های غربی مخصوصا امریکا روز به روز پیشرفت می کند
بنده نمی خواهم عمیقا به این موضوع بپردازم زیرا اصل موضوع یعنی نفوذ کلیسا که بعد از رنسانس کمرنگ شد باز رنگ رویی گرفت
خود جالب توجه است

بعد دوباره در ادامه این فصل چندین صفحه را اختصاص به مثلهایی از نفوذ ادیان در جوامع غربی می دهد که تکراری بیش نیست

نیمی از این فصل را صرف تعریف خدا از نظر اینشتین و اینکه اینشتین خدای تورات را قبول ندارد و استنتاج کردن اینکه پس اینشتین یک بیخدا است می گذراند

و نیم دیگر را داستان ها و قصه هایی در مورد نفوذ ادیان

که یا داوکینز فقط می خواسته این فصل را که نسبت به فصول دیگر کوتاه تر است

را با پر کردن صفحات به حداکثر برساند یا اینکه واقعا در این فصل حرفی برای گفتن ندارد بجز ناله کردن از نفوذ دین و تکرار ممل ان !!!

در پایان این فصل هم در مورد کاریکاتورهای مربوط به روزنامه های دانمارکی و پس امد ان صحبت می کند
و اینکه در فلان کشور پرچم دانمارک را اتش زدند و در بهمان کشور کلیسا را اتش زدند و فلان جا به اشتباه به سفارت کشوری دیگر حمله کردند
که نقدی بر ان نیست بجز اینکه بگویم :اگر عکس العملی اشتباه باشد دلیل بر ان نیست که عمل صحیح بوده !!!
پایان نقد فصل اول



قسمت بعد نقد فصل دوم

ادامه دارد



1-بعل خدای جنگ و قدرت فنقیین و مصر باستان
2- ثورخدای خدایان در دوران ماقبل از تاریخ اروپا
3- زئوس زئوس خدای اسمان و هوا و خدا خدایان زمین در اساطیر یونان
4- اسرائیلیات به داستانهایی از انجیل عهد عتیق گفته می شود که با اساطیر گذشته امیخته است


 
May 9, 2004
15,168
179
#6
نقدی بر کتاب پندار خدا
اثر
پرفسور ریچارد داوکینز


نقد فصل دوم

او باز فصل دوم را با حمله به یهوه (1)اغاز می کند !
بعد از ان به اصل موضوع یعنی نفی وجود خدا می پردازد

اومی گوید : مورخان دینی پیشرفت دین را اینگونه بیان می کنند

1- مرحله اول معنویات قبیله ای وتوتم اولیه جاندار انگاری( انیمیسم )

2- مرحله دوم چند خداباوری (پلی تئیسم ) مانند ادیان یونان و رومیان واقوا م باستان

3- مرحله سوم تک خدا باوری (توحید یا مونوتئیسم )

که شامل یهودیت ومشتقات ان یعنی مسیحیت و اسلام می شود

در اینجا پرفسور اشتباه تاریخی کرده یا عمدا برای توهم خواننده اغریق وروم را قبل از توحید موسی ع دانسته ؟
همچنین تک خدایی قبل از موسی در ادیان کهن وجود داشته که می شود از جمله این ادیان ایین زرتشت را نام برد که برخی از مورخان قدمت انرا چهار هزار سال قبل از میلاد مسیح می دانند (2)

هر چند که تاریخ زرتشت مبهم است ولی قدمت ان بیش از ادیان روم و یونان است
همچنین می توان از ایین اخناتون فرعون مصری نام برد که ایینی توحیدی است و قدمت ان به سه هزار و چهار صد سال می رسد (3)
چنانکه زیگموند فروید در کتاب یکتا پرستی خود به توحیدی بودن دین اخناتون تاکید کرده است
اصولا توتم پرستی و چند خدایی و تک خدایی مراحل سلسله ای نداشته اند و در بسیاری از مثالها می توان دید که دینی توحیدی پس از مدتی به چند خدایی تبدیل شده است چنانکه یهودیت به ثالوث مسیحیت تبدیل شد
پس گفته داوکینز که دین مراحلی تکاملی را پیموده غلط است و تاریخ دراین امر در صف داوکینز نیست

همچنین اگر در ادیان چند خدایی دقت شود می توان دید که همیشه خدای خدایان بر عریکه قدرت نشسته است و دیگر خدایان از او پیروی می کنند
مانند برهما در هندو
میترا در ایین مهر
کرونوس در ادیان چند خدایی یونان و روم باستان
امون در ادیان مصر باستان
ایزاناگی در ایین شینتو
یعنی تک خدایی یا بهتر بگویم تک قدرتی را می توان در تمام ایین ها چه قدیم و چه جدید یافت
چنانکه در تثلیث (4) مسیحیت قدرت خدای پدر اشکار است
در ادامه بحث داوکینز در مورد چگونه پیشرفت مسیحیت می نویسد او می گوید مسیحیت هم مانند اسلام با زور شمشیر گسترش یافت
به نظر بنده گفتن این جمله که اسلام یا مسیحیت یا هر ایده ای دیگر با زور گسترش یافته جمله ای است که بایستی انرا مو شکافی کنیم
اگر بخواهیم ظاهرا به موضوع بنگریم می بینیم که در زمان عمر و ابوبکر و عثمان تا خلفای بنی امیه و بنی مروان مسلمانان به تاخت و تاز به شرق و غرب مشغول بوده اند
همچنین در مورد مسیحیت هم همینطور از کنستانتین گرفته تا ریچارد شیر دل همه و همه برای اعتلای مسیحیت جنگیدند
ولی نباید غافل شد که این ادیان در سرزمین های خود توانستند این عده را متحدد کنند
باعث شدند که ان اقوام دین خود را تغییر دهند
اگر سرزمینی رابازور شمشیر تسخیر کردند مغرضانه است که بگوییم قلب ها و ایین مردم را هم با زور شمشیر تسیخر کرده اند
زیرا صدها مثال از اشغالگرانی هست که بعد از افول قدرت انها در سرزمین های تصرف شده
از طرف ان اقوام تا ابد منفور می گرددند
اگر مسیحیت اسلام یا هر ایین دیگری دلچسبی نداشت شمشیر فقط برای مدت محدودی میتوانست این اقوام را خاموش کند
پس این گفته داوکینز عاقلانه نیست
چنانکه اقوام مسلمان و مسیحی در روسیه و اورپای شرقی بعد از هفتاد سال سیطره داس و چکش با افول ستاره کمونیسم دوباره به ایین خود بازگشتند

داوکینز در این فصل هم چند صفحه ای را اختصاص می دهد به نفوذ کلیسا در امریکای سکولار
و فریاد وا سکولارا را می دهد
خوب اگر کلیسا می تواند در یک کشور سکولار چنین نفوذی داشته باشد حتما قدرت او از جایی اب می خورد که دسترسی ان برای اشخاصی مانند داوکینز میسر نیست
ان چیست ؟
اگرکلیسا که چهار صد سال پیش باز نشست شد هنوز چنان قدرتی دارد که رئیس جمهور امریکا را تعیین کند حتما در دل اکثریت جای دارد
ایا این دلیل بر ان نیست که خداباوری در جامعه بعد ازاین همه سال هنوز جای والاتری دارد
چرا کمونیسم و مکاتب بیخدا یا حتی سکولاریزم نمی تواند این صدا را خاموش کند ؟
ایا چهار قرن کافی نبوده که کلیسا فراموش شود
چهار قرنی که با توجه به امکانات موجود می توانست برای انزوای دین از چهل قرن پر ثمر تر باشد !
اگر مسیحیان ویهودیان می توانند چنین نفوذی بر کونگرس داشته باشند ان هم کونگرس یک کشور سکولار چرا بیخدایانی که بقول داوکینز باهوشتر و با دانش تر و فهمیده تر هستند نمی توانند ؟
اگر انها می توانند عامه مردم را به خود جلب کنند چرا اتئیست های فهمیده و زیرک ناکام مانده اند ؟
تقریبا تمام فلاسفه بعد از کنار گذاری دین از اروپا از خود این اتئیست ها یا حداقل از اگنوستیک اتئیستها بوده اند
از انگلس و هگل و مارکس و فوئر باخ و نیتشه گرفته تا سارتر و راسل و فروید و غیره پس حتما یا افکار انها غلط بوده که نتوانسته اند عامه را به خود جلب کنند یا اینکه

ان دلچسبی و زیبایی را نداشته که بتواند این عوام را به خود جلب کند
چه غلط بوده چه دلچسبی نداشته در هر دو صورت نشان دهند این است که دین از جاذبیت خاصی بر خوردار است که داوکینز با تمسخر ان نمی تواند عوام را از ان رویگردان کند
و بعد در همان فصل از دست لوبی یهودی می نالد ..
به نظر من اگرداوکینز اسم این دو فصل را می گذاشت زجر نامه عنوان غلطی نبود
در همان فصل در مورد براهین وجود یا عدم وجود خداوند انرا به وقتی موکول می کند که علم بتواند انرا ثابت کند !!!ا این یک مغلطه بزرگ است .. زیرا اگر هر چیزی را انکار کنیم تا ان زمان که علم انرا ثابت کند ایا نمی توان نتیجه گرفت که علم انتهایی باید داشته باشد ؟
یعنی اگر علم انتهایی نداشته باشد پس باید به انچه علم انرا نخواهد یافت ایمان نیاوریم و اگر عقیده داشته باشیم که علم انتهایی دارد پس باید روزی فرا رسد که به علم احتیاج نداشته باشیم یعنی انتهای سر حد علوم !!!ا
این از نظر من یک فلسفه است تا نظریه علمی

در همان فصل می گوید می دانم که خدایی وجود ندارد و زندگیم را بر این مبنا می گذرانم
مگر خود پرفسور نگفت که تا علم چیزی را ثابت نکند نمی توان وجود انرا تاکید کرد !! ا
مگر وجود و عدم وجود نباید درصدی داشته باشد و اگر درصد ان صفر باشد یعنی برای شخص ثابت شده که ان شی وجود ندارد

چطور جناب داوکینز می داند که خداوند وجود ندارد ایا دلیل علمی دارد اگر دارد و علم ثابت کرده که خداوند وجود ندارد پس مشکل حل شده و باید بگوید که علم ثابت کرده که خداوند وجود ندارد ولی ایشان طفره می رود
داوکینز تنها بر ظن خود تکیه می کند و این ظن را یک حقیقت محض می داند
برای او ثابت شده که خدا وجود ندارد
تنها و تنها بر حسب ظن خود نه مبنای علمی که او در کتابش بر ان تکیه می کند و می خواهد خواننده را متقاعد کند که گفته هایش بر مبنای منظق و علم است
اینطور که پیداست ایشان همین قدر مطمئا هستند که خداوند وجود ندارد که ان اخوند و ملا مسجدی مطمئا هست که خدا وجود دارد
در صورتی که درهمان فصل می گوید علم نمی تواند وجود یا عدم وجود خدا را ثابت کند !!!آ
یعنی فقط و فقط فرض کردن !!!ا ایشان وقتی به مومنان خدا می رسد از انها دلیل وجود خدا را می خواهد
و انگه که خودش می گوید مطمئا هستم که خدایی وجود ندارد دلیلی را لازم بر گفته خود نمی داند بجز همین مقوله که علم انرا ثابت نکرده پس وجود ندارد !!!ا
ایا این مغلطه نیست ؟

ادامه نقد فصل دوم در قسمت بعد




1-خدای تورات
2-تاریخ ادیان هاشم رضی /تاریخ تمدن ویل دورانت
3- قاموس تمدن مصر قدیم / اثار الاقصر چارلز نیمس
4- سه خدایی در مسیحیت
 
May 9, 2004
15,168
179
#7
نقدی بر کتاب پندار خدا
اثر
پرفسور ریچارد داوکینز

ادامه نقد فصل دوم

داوکینز با شرح دادن نفوذ مسیحیت این فصل را ادامه می دهد و ارزو می کند که ای کاش می شد این خدایان را از بین برد!ا
ده صفحه را پر می کند از فلان کشیش که فلان کار را کرد و بهمان کشیش که فلان چیز را گفت
و در یک دایره ای که اول ان حمله به کلیسا و اخرش حمله به کلیسا است دور می زند
بعد به این مسئله می پردازد که چرا یک اتئیست است و مثلا اگنوستیک نیست
خود داوکینز از قول کارل ساگان در مورد اینکه ایا موجودات زنده ای در دیگر کهکشان ها وجود دارند یا خیر اینطور می گوید: کافی است که است تا زمان حصول شواهد داوری را به تعویق بیاندازیم !!ا
یعنی یک اگنوستیک در مورد اینکه موجودات زنده ای در دیگر کهکشان ها وجود دارند یا خیر
ولی انجا که به وجود خدا می رسد یک اتئیست می شود
زیرا از نظر داوکینز امکان ندارد خدایی وجود داشته باشد !!!ا
داوکینز بر چه مبنایی این چنین مطمئن هست که خدایی وجود ندارد در صورتی که در مورد وجود حیات در سیارات دیگر انرا به قول ساگان تا حصول شواهد به تعویق می اندازد و یک اگنوستیک می شود
به نظر من او یک خدا ستیز است نه خدا انکار !!!ا
اگر او بنا را بر این می گذارد که اثبات وجود خدا هیچ وقت ممکن نیست پس نمی توان یک اگنوستیک بود
باید بگویم که پس باید قبول کند که علم ناقص است ؟
می پرسید چرا ؟
چون علم هرگز نمی تواند پاسخی در این مورد بدهد
این پرسش پاسخی دارد 1- بله خدا وجود دارد است 2- خیر خدا وجود ندارد
یعنی یک پرسش با یک پاسخ صحیح که یکی از دو پاسخ بالاست که ذکر کردم
پس باید قبول کنیم که این پرسش پاسخی دارد
وانجا که داوکینز می گوید علم هیچوقت نمی تواند به این پرسش پاسخ دهد یعنی علم در مورد وجود یا عدم وجود خدا ناقص است
پس چطور داوکینز یک جا با حربه علم وجود خدا را زیر سئوال می برد و در یک جا می گوید به این خاطر اگنوستیک نیست که علم نمی تواند برایش پاسخی دهد
دوستان دقت کنید
جمله های بالایی را که من نوشتم عمیقا بررسی کنید می بیند که داوکینز یک خدا ستیز است نه یک دانشمند که برای هر چیزی پاسخی علمی می خواهد

برای توضیح بیشتر جملات بالا نفی خدا از نظر داوکینز
چرا به خدا ایمان نداری ؟
چون علم انرا ثابت نکرده
ایا علم می تواند وجود یا عدم وجود خدا را ثابت کند
خیر ؟
عجب معادله ای
خدا ستیزی داوکینز از ان عرب صحرا نشین بیسواد 1400 سال پیش که خدای محمد ص را نفی می کرد
دست کمی ندارد
بعد داوکینز به مثال قوری برتراند راسل می پردازد
که راسل می گوید اگر کسی بگوید یک قوری بسیار کوچک دربین زمین و مریخ در مداری بدور خورشید می گردد و ان قوری انقدر کوچک است که با قویترین تلسکوبها هم دیده نمی شود
و من بگویم چون کسی نمی تواند عدم وجود انرا ثابت کند پس وجود دارد مردم به من می خندند
ولی اگر این قوری من را در کتابهای قدیمی یاد کرده بودند و هر یکشنبه به خورد مردم می دادند انوقت کسی نمی توانست حرف من را رد کند !!آ
داوکینز با این گفته راسل می خواهد بگوید که یک لا منطق بر اثرتبلیغات منطقی به نظر می رسد
حال که هم راسل و هم داوکینز غافل از ان هستند که چرا مثلا ان قوری فرضی باعث شده که عده ای به ان ایمان بیاورند ؟
این را باید راسل و داوکینز توجه می کردند که چرا عده ای به این قوری ایمان دارند ؟
و چرا این ایمان به قدرت خود باقی مانده است ؟
ایا این عده که مومنان به اشیای غیبی هستند همه دیوانه و بی منظق اند ؟
یا باید اینچنین باشد یا باید راسل و داوکینز علت ایمان به غیبیات و قوت روز افزون انرا بهتر توضیح دهند


در همان فصل در مورد دعا و ایا اینکه تاثیر گذار است یا خیر بحث می کند جالب است که در مورد تجربه ای که بوسیله دکتر بینسون صورت گرفته می نویسد و می گوید که دعا برای مریض بدون انکه شخص مریض از دعا خبر داشته باشد تاثیر بهتری گذاشته تا ان دسته از مریض ها که می دانسته اند کسی برایشان دعا می کند
و نتیجه می گیرد که حتما به این دلیل بوده که مریض پیش خود گفته حتما من خیلی حالم خراب است که برایم دعا می کنند به همین خاطر حالش بدتر شده !!!ا
خوب این را یک مومن می تواند به شکل دیگری تفسیر کند و بگوید خداوند اندسته که در خفا برای مریض دعا می کردند را اجابت کرده زیرا دعا پنهانی نتیجه بهتری می دهد
و این ایه قران را دلیل حرف خود بدانند
ادعوا ربکم تضرعا و خفیه انه لا یحب المعتدین سوره اعراف ایه 54
ترجمه : از روی فروتنی و پنهانی از خداوند یاری بطلبین او متجاوزان را دوست ندارد
البته داوکینز در مورد این که دعا نتیجه خوبی نداده صحبت می کند

و ایشان مثلا از دکتر بیرد (1)د. دوسی (2)و غیره که ازمایشهای موفقی در مورد دعا داشته اند نمی نویسد و تنها این مثال بالا در مور د دکتر بینسون را می اورد !!!ا

همچنین ایشان در مورد امار و ارقام در این مورد سخنی نمی گوید و خواننده را در اطلاع نمی نهد (3) ا


و دیگر انکه ایا می توان خداوند را امتحان کرد؟
یعنی بشکلی مادی که در این تجارب بکار گرفته شده؟
اگر برای بوجود اوردن دلیلی بر وجود خداوند بخواهیم تجربه ای مادی را انجام دهیم ایا نمی توان بشکلی ساده تر انرا انجام داد
مثلا شخصی تخم مرغی را از بامی به پایین بیاندازد و بگوید اگر خدایی وجود دارد از شکستن تخم مرغ جلو گیری کند
یا صدها تجربه از اینگونه تجارب
اینجا داوکینز خداوند را مادی فرض کرده و از پس ان ازمایشی که در این مورد اجرا شده را ملاک گرفته
و اثرات دعا را رد کرده در صورتی که دها ازمایش دیگر انجام گرفته که موفقیت امیز بوده
ایشان از انها سخنی به میان نیاورده
البته همانطور که توضیح دادم یک مسلمان می تواند به ایه بالا اشاره کند و بگوید این ازمایش هم موفق امیز بوده چنانکه در مورد تجربه دکتر راندولف بیرد و دکتر دوسی تجربیات موفق امیز بوده که متاسفانه داوکینز این تجربیات را در کتاب خود ننوشته است

و صرفا یک تجربه ناقص را ذکر کرده و ان را دلیلی بر عدم به کار آیی دعا ذکر کرده است

هر چند که من با کل این گونه ازمایشات موافق نیستم

و در همین موردی هم که مثال زده یعنی د. بینسون ایا اگر ان دسته که می دانستند برایشان دعا می شود نتیجه بهتری گرفته بودند انوقت ریچارد داوکینز نمی گفت اینها بهبود یافتند زیرا احساس کردند که مورد توجه مردم هستند و این به انها امیدواری و نشاط داد ؟!!!ا

1-

در سال 1988 به وسيله دكتر «راندولف بيرد» متخصص قلب و عروق اازمایشی انجام گرفت 393 مريض بسترى در بخش مراقبتهاى ويژه بيمارتان قلبى سى . سى . يو بيمارستان عمومى سانفرانسيسكو در این تجربه شرکت داده شدند . عده‏اى براى گروهى از آنها دعا مى‏كردند و در حق دسته‏اى ديگر دعايى نمى‏شد . هيچ‏كس نمى‏دانست كه اين بيماران در زمره كدام گروه بودند . تنها اسم كوچك مريضها به انضمام شرح مختصرى از مريضى‏شان در اختيار دعا كنندگان نهاده شد . از آنها خواستند هر روز برايشان دعا كنند . ولى در مورد اين‏كه چگونه به اين عمل بپردازند و چه بگويند، توصيه‏اى نشده بود .
موقعی که این پژوهش پس از گذشت ده ماه كامل شد، بيمارانى كه درباره آنان دعايى شده بود،بهبود چشمگیری نسبت به اندسته که دعا نشده بود پیدا کردند

2-

دوسی نویسنده واژهای شفابخش وی با استادان

دانشكده پزشكى هاروارد و مركز پزشكى مایونشست‏هاى گفت‏وشنود پیرامون معنویت و سلامتى برگزار كرده‏اند و به این نتیجه رسیدند که دعا و معنویت در بهبود سلامتی بیماران نقش بسزایی ایفا می کند
3-

حدود نیمى از دانشكده‏هاى ایالات متحده واحدهایى را در مورد این موضوع یعنی اثرات دعا به دانشجویان ارائه مى‏دهند. در برآوردى از 269 پزشك در جلسه انجمن پزشكان خانواده امریكا در سال 1996، 99 درصد پزشكان ابراز داشته‏اند كه به نظر آنان اعتقادات مذهبى مى‏تواند به درمان‏ها یارى رساند. موقعى كه در این‏باره از تجربه‏هاى شخصى‏شان پرسیده شد، 63% پاسخ دادند كه به لطف پرودگار، حالشان رو به بهبود نهاده است. بدیهى است كه بیماران آن‏ها هم در این مورد موافق‏اند. Time / CNN, U.S.A. Weekendusa نمایانگر آنند كه 80% از آمریكاییان بر این باورند كه ایمان یا دعا مى‏تواند به بهبودى بیماران و جراحاتشان مؤثر افتد -







قسمت بعد

ادامه نقد فصل دوم



 

ashtar

National Team Player
Aug 17, 2003
5,448
19
#9
"که راسل می گوید اگر کسی بگوید یک قوری بسیار کوچک دربین زمین و مریخ در مداری بدور خورشید می گردد و ان قوری انقدر کوچک است که با قویترین تلسکوبها هم دیده نمی شود
و من بگویم چون کسی نمی تواند عدم وجود انرا ثابت کند پس وجود دارد مردم به من می خندند "

What people who give this example don't realize is that in almost all cases the people at the time laughed at the prophets and their claims of the existence of a supreme being; namely, God. The question is why an idea like a tiny "ghoori" in space finds no followers and get laughed at by people now and in future while something like the idea of God finds so many followers despite the people laughing it off and ignoring it at first and then gaining more and more followers and influence as science and general education advance?!
 

ashtar

National Team Player
Aug 17, 2003
5,448
19
#10
Also as you mentioned the disparity and differences among various religions and their followers in describing God is not a proof of God not existing. This reminds of the example of Masnavi and a group of people trying to describe an elephant in a dark room. Just because each blind person describes a different part of an elephant that they feel does not negate the existence of the elephant in the room.
 

The_Referee

National Team Player
Mar 26, 2005
5,534
0
Jabolqa Opposite Jabolsa
#13



ژنرال بازار مکاره مثل اینکه خیلی کساده.
مثل اینکه یادت رفته از یوزرهای آرش و ممبر برای داغ کردن استفاده کنی. زود باش تا دیر نشده.

به قول پویا همون داستانهای گوگولی حال میده این شعرنوهارو سنگین تره که بین خودت و اشتر پی ام کنید و خودتون به هم دیگه هی تشکر بدید.
شاید هم بد نباشه برید یک فروم درست کنید خودتون رو هم اکسکلوسیو کنید و اجازه بدید هرکس کلی یوز درست کنه و هی به هم تشکر بدید. وای اونجوری چه حالی خواهید کرد. ما هم کمی بندویث سیو میکنیم.
 

Ardesheer

Bench Warmer
Jun 30, 2005
1,580
1
#14
General,

Why don't you write a NAGHD for Quran? Is it that because you cannot find any issues with it? I hear that you have a very high IQ. I am so disappointed that you cannot find anything wrong with the verses in Quran. That proves that you either have a low IQ or are totally biased. Either one being the reason, I cannot give any weight to what you say. Seriously, you cannot find any issue or mistake in Quran? Not even one?
 
May 9, 2004
15,168
179
#15
General,

Why don't you write a NAGHD for Quran? Is it that because you cannot find any issues with it? I hear that you have a very high IQ. I am so disappointed that you cannot find anything wrong with the verses in Quran. That proves that you either have a low IQ or are totally biased. Either one being the reason, I cannot give any weight to what you say. Seriously, you cannot find any issue or mistake in Quran? Not even one?
جناب اردشیر
و بقیه دوستان
که سئوالاتی دارند لطفا بگذارید فصل دهم نقد که پایان یافت انوقت به پرسش های یک یک شما جواب خواهم داد
زیرا الان اگر وارد بحث و گفتگو بشویم اشخاصی که می خواهد نقد را پیگیری کنند سر در گم می شنوند
به همین خاطر از شما دوستان گرامی و بقیه دوستان عزیز خواهش می کنم سئوالات خود را بنویسید
ولی اگر جواب ندادم فکر نکنید که از زیر جواب در رفته ام یا اینکه خدایی نکرده کم محلی می کنم
اخر فصل دهم که پایان یافت بر می گردم از اولین سئوال تا اخرین سئوال را جواب می دهم

متشکرم
 

The_Referee

National Team Player
Mar 26, 2005
5,534
0
Jabolqa Opposite Jabolsa
#17
belakhareh donafar een yaroo ro adam hesab kardan ;).
اشتر که خودش خیلی هم حساب نیست اما من تعجبم از آقا اردشیره.
البته آقا اردشیر جسارت ما رو میبخشی ولی شما چرا؟ من تعجب میکنم که شما این بحث دوست ما رو خیلی جدی گرفتی
شان شما خیلی بالاتر از این دوست ما و خذعبلاتی است که اینجا میبافد. بذار من خودم رو خر میکنم و بهش جواب میدم بسه.
 
May 9, 2004
15,168
179
#18
نقدی بر کتاب پندار خدا
اثر
پرفسور ریچارد داوکینز

ادامه نقد فصل دوم
داوکینز در پایان این فصل به مکتب عادج می پردازد (1)
و اشخاص طرفدار این مکتب را مورد هجوم قرار می دهد بنده در این رابطه تا حدی با ایشان موافق هستم
زیرا به این ترتیب می شود هر چیزی را قبول کرد
البته در مکتب عادج دلایلی برای این جدا سازی وجود دارد که بحث ان به درازا می کشد
فقط همین را بگویم که همانطور که من در چند پست قبل اشاره کردم بسیاری از پدیده ها هستند که حداقل علم تا کنون برای انها جوابی نداشته
و تا وقتی علم جوابی ندارد حداقل می توان پدیده ها را به شکل دیگری توضیح داد
که در این میان من بیطرف هستم یعنی تا اندازه ای حق را به داوکینز و در جای دیگری حق را به اینگونه افکار مانند
مکتب عادج می دهم
بعد داوکینز ار ان عده که دیندار هستند و می خواهد وانمود کنند که دین با علم تضادی ندارد مثالهایی میزند
از انجمله پاپ که تئوری تکامل را می پذیرد را ریا کار می نامد
البته بایم بگویم که حق تا حدی با داوکینز است زیرا شش هزار سال بشری ممکن نیست تکاملی را که داروین از ان سخن می گوید بوجود اورده باشد
ولی اگر شخص مسلمانی این حرف را می زد حق با داوکینز نبود
زیرا چنانکه اینجانب چندین بار در بحث ها گفتم و نوشتم قران با تکامل هیچ تضادی ندارد
البته نه تکاملی که داوکینز از ان سخن می گوید زیرا در فصول بعد روشن خواهم کرد که تئوری تکامل داوکینز با انچه ممکن است شخصی خداباور مثل من انرا قبول کند اختلاف جوهری دارد
که در این مورد در نقد فصول بعد شرح خواهم داد
بعد مقوله ای از پرفسور جری کوین همکار ژن شناسش نقل می کند
او می گوید : دعوا تنها ميان تکامل گرايی در برابر خلقت گرايی
نيست نبرد واقعی میان خرد گرایی و خرافات است

این گفته جری کوین در صورتی صحیح است که علم کامل در برار جهل کامل قرار گرفته باشد
ولی در صورتی که این علم حتی از قول خود عالمانی مانند داوکینز ناقص است چطور می توان انرا معیار قرار داد که چه چیز صحیح مطلق است و چه چیز غلط مطلق ؟
وقتی که حتی پایه و اساسی که بنا بر ان خلقت گرایی را نفی می کنند یعنی تئوری تکامل هنوز ناقص است و همچنین بعد از صد و پمجاه سال نه چگونگی بوجود امدن اصل حیات در این تئوری روشن شده
نه حلقه های گمشده که این تئوری را در قالبی کاملا علمی بیان کند روشن نشده چطور می توان خلقت گرایان را خرافه پرست دانست؟
اگر خرافه پرستی به این است که مثلا بنده به فرشته ای در اسمان ایمان دارم ولی نمی توانم انرا ثابت کنم
ایا ایمان بر بوجود امدن اصل حیات از ماده بی جان وثابت نکردن ان با علم و دانش به همان اندازه خرافه پرستی نیست؟
اگر خلقت گریان خرافه پرست هستند چون دلیل ملموسی برای وجود فرشتگان ندارند
ایا طبیعت گرایا ن هم که بدون دلیلی ملموسی بوجود امدن موجود زنده از ماده بی جان را باور دارند خرافه پرست نیستند ؟
معنی خرافه چیست ؟
البته واژه خرافه از اسم زنی می اید که او در همه چیز غلو می کرد و اعراب بعد از ان هر چیز ابهام انگیز و غیر قابل قبول را خرافی
یا خرافه گفتند (این تنها برای توضیح این واژه بود )
خرافه یعنی چیزی که با عقل جور در نیاید
ایا از نظر داوکینز با عقل جور در می اید که فرشته ای در اسمان باشد ؟
خیر
چرا ؟ چون علم انرا ثابت نکرده و هیچ کس چنین موجودی ندیده و لمس نکرده
ایا از نظر بنده با عقل جور در می اید که از یک ماده بی جان یک جاندار بوجود اید
خیر ؟
چرا ؟ چون علم انرا ثابت نکرده و هیچ کس چنین چیزی ندیده و لمس نکرده
خوب می پرسم جناب داوکینز اینطور که پیداست ما همه خرافه پرست هستیم من به فرشته اسمانی ایمان دارم
شما به موجوده زنده ای که از یک ماده بی جان خود بخود بوجود امده
خود داوکینز در همین کتاب در فصلی اشاره می کند که هنوز علم انرا ثابت نکرده
پس ما همه خرافه پرست هستیم ایمان به ان فرشته همانقدر خرافی است که ایمان به بوجود امدن اصل حیات از ماده بی جان
هر دو را علم ثابت نکرده
کدام خرد گرایی خرد متشکل است از فکر دانش و تجربه در مورد اصل حیات نه فکر نه دانش و نه تجربه انرا در نیافته است
پس کسی که چنین خرافه ای را قبول می کند این لقب را یدک می کشد

ادامه فصل دوم در قسمت بعد

1- علم ازدین جداست عادج ...مکتبی است که فرضیه وجود خدا را از علم تطبیقی جدا می سازد و انرا به فلاسفه و الهیات می سپارد



 
May 9, 2004
15,168
179
#19
اعضای گرامی
خواهش می کنم اگر دوست ندارید این ترید را نخوانید و خواهشا پارازیت نیاندازید
بگذارید دوستانی مانند مهتی و اشتر ویا اردشیر که علاقمند هستند ترید را پیگیری کنند


متشکرم
 
May 9, 2004
15,168
179
#20
نقدی بر کتاب پندار خدا
اثر
پرفسور ریچارد داوکینز

نقد اخرین قسمت فصل دوم و اغاز فصل سوم


داوکینز در اخر این فصل به فرضیه های وجود موجودات فراانسانی (1) می پردازد
و اینکه چرا در مورد وجود موجودات زنده در دیگر کهکشانها
اگنوستیک است
و در مورد خداوند اتئیست
او می گوید که اگر موجوداتی فرا انسانی در سیارات دیگری وجود داشته باشند
شاید به نظر ما خدایان بیایند ؟
و بعد می گوید ولی تفاوت فرض رد یا باور چنین موجوداتی و خدا این است که این موجودات منشاء دونی داشته اند که بعدهابه موجودات فرا انسانی تبدیل شده اند
و چنین موجوداتی را نمی توان همانند فرضیه وجود خدا دانست
و مثالی می زند و ان اینکه مثلا اگر یک دهقان قرون وسطی با لپ تاپ جمبوجت تلفن موبایل و بمب هیدروژنی روبرو شود انرا یک معجزه می پندارد
یک انسان قرن بیست و یکم می تواند در نظر ان دهقان خدایی باشد
ولی فرق بین فرا انسانی و فرا طبیعی (2) در منشا انها است
که از نظر فیزیک ممکن است و دیگری خیر
زیرا اولی یعنی فرا انسانی می تواند وجود داشته باشد که مرهون همان تکامل داروینی است و دومی امکان ندارد
این گفته داوکینز همانطور که در بخش قبل گفتم انزمان منطقی است که علم فیزیک برای تمامی پدیده هایی که حداقل فرا طبیعی به نظر می رسد جوابی داشته باشد
در غیر این صورت یک زاویه نگری است
یعنی مطلبی را از زاویه مادی بحت نگریستن
خود این علم یعنی فیزیک نمی تواند جوابی برای چگونه بوجود امدن موجود زنده اولیه داشته باشد
یعنی ابتدای داستان زندگی را نمی تواند شرح دهد
پس چگونه انتهای این داستان را بر مبنای فیزیک می تواند پیش بینی کند !!!آ
اگر این تئوری توانست اولین پایه های تئوری تکامل را شرح دهد
که منظور همان چگونگی بوجود امدن اصل حیات است
انوقت می تواند ادعا کند که شکلی فرا طبیعی نمی تواند وجود داشته باشد
و اغاز هر چیزی از ان پایه اولیه در تکامل بوجود می اید
پایان نقد فصل دوم

نقد فصل سوم
داوکینز در فصل سوم در مورد دلایل وجود خداوند از نظر علمای دین و فلاسفه سخن می گوید
که در کل می توان از
علت ومعلول
ابتدای معلول
تحرک و محرک
نام برد که چنانکه از سه مثال بالا پیداست 1- هیچ معلولی بدون علت نیست
2- هیچ معلولی بدون ابتدا نیست 3- هیچ تحرکی بدون محرک
نیست

این سه دلیل از دلایل اکثر فلاسفه و علمای دین است که داوکینز به نقد از ان می
پردازد
البته خود داوکینز این قوانین را قبول دارد یعنی نمی تواند قبول نداشته باشد
ولی او می گوید که ان علت یا محرک که فلاسفه و علما خدا می نامند
اولا خود باید علت و محرکی داشته باشد
دوم از ان این محرک یا علت نمی تواند صفات خدایی را که ادیان بر ان می نهند دارا باشد
مانند توانای مطلق بودن
دانای مطلق بودن
اجابت دعا / بخشایش گناه و غیره

و دلیل او بر اینکه خداوند نمی تواند هم توانای مطلق باشد و هم دانای مطلق این است که
اگر خداوند همه چیز را می داند پس او می داند که در اینده چه خواهد شد
و از این نتیجه می گیرد که اگر می داند در اینده چه خواهد شد پس نمی تواند چیزی را که خواهد شد تغییر دهد !!!ا
یعنی او یا باید توانای مطلق باشد
یا دانای مطلق
زیرا مطلق بودن این دو صفت در یک موجود امکان پذیر نیست
برای اینکه خوانندگان گرامی بهتر متوجه شوند
که داوکینز چه می گوید (البته این یک فلسفه قدیمی است و فلسفه داوکینز نیست ) مثالی می زنم یا روشن تر شود
مثال : خداوند می داند که در سال 2100 جنگی بین شرق و غرب رخ می دهد (دانایی مطلق ) ا
پس خداوند نمی تواند از بروز این جنگ جلوگیری کند ( توانایی مطلق ) زیرا اگر جلو گیری کند
با دانایی مطلق او در تضاد خواهد بود زیرا جنگی در سال 2100 رخ نخواهد داد
یعنی خداوند نمی تواند امور را تغییر دهد پس توانا نیست
و اگر بتواند پس دانا نیست
این فلسفه ابکی که داوکینز برای انکار صفات خداوند و از پی ان انکار وجود خدا بکار برده برای ان عده که دانایی و توانایی را با معیارهای بشری می سنجند جالب بنظر می رسد
ولی باید گفت که دانایی و توانایی خداوند با هم در تضاد نیست
چرا ؟


یک نقاش را در نظر بگیرید
فرض کنید می خواهد تصویر یک دختر با موهای بلندی که در باغ سیب نشسته را نقاشی کند
البته بدون اینکه دختری یا باغی وجود داشته باشد
این نقاش قبل از اینکه نقش ان دخترک و باغ را بر روی تابلو رسم کند می تواند تخیل کند که دختری با موهای بلندی در باغ سیب ایستاده است
حال اگر در حین نقاشی تغییری در تابلو بدهد یعنی پسری رادر باغ اناری به تصویر بکشد ان تخیل اولیه از بین نخواهد رفت
یعنی هنوز ان تابلو در ذهن نقاش وجود دارد
حال بر گردیم به رابطه این مثال با دانایی و توانایی خداوند
انچه را که خداوند در ذهن خود می سازد وجودش ابدی است
و انچه را خلق می کند وجودش ابدی و برای ما ملموس است
چنانکه ما نمی توانیم تخیل تابلو دخترک در باغ سیب در ذهن نقاش و تابلو مملوس پسر در باغ انار را انکار کنیم
به همان شکل بلکه پیچیده تر نمی توانیم دانایی و توانایی مطلق خداوند را انکار کنیم
هر چند که داوکینز توانایی و دانایی مطلق را مرهون به دانایی گذشته و انجام حادثه ای در اینده می داند
باید بگویم ایشان حتی در اینجا هم اشتباه کرده است
زیرا زمان برای ما در حال تغییر است و مفهومی دارد
در صورتی که برای خداوند زمان معنایی ندارد

یعنی اتفاقی که در سال 2100 خواهد افتاد برای ما اینده است برای خداوند حال چنانکه سال 2000 و سال 1000 و ملیاردها سال قبل و بعد حال است
تنها بیان ان اتفاق از سوی خداوند به بشر می تواند ملاک اتفاق افتادن ان حادثه باشد و تضاد ان با دلایل ملموس می تواند این دانایی و توانایی را رد کند
یعنی اگر خداوند گفت که اتفاقی می افتد و نیافتاد انوقت شخص می تواند ادعا کند که او دانایی مطلق ندارد
در غیر اینصورت این فلسفه قدیمی داوکینز برای موجودی صدق می کند که حال و اینده و گذشته برایش متفاوت باشد
البته داوکینز می توانست ساده تر این موضوع را بیان کند
مثلا بگوید ایا خداوند می تواند سنگی بسازد که خود او هم قادر به حرکت دادن ان
نباشد !!؟آ
که شخص مومن اگر بگوید بله خداوند می تواند پس باید قبول کند که خداوند نمی تواند ان سنگ را جابجا کند
یعنی توانایی او زیر سئوال می رود از یک طرف توانسته سنگی بسازد از طرف دیگر قدرت انرا ندارد که انرا جابجا کند
و اگر بگوید خیر نمی تواند باز همان معادله
یعنی توانایی او زیر سئوال می رود
چنانکه می بینید این سئوال (ساختن سنگ ) یک سئوال کاملا فلسفی است
که از نظر محدودیت هایی که یک انسان در مورد ساختن وحرکت اشیا دارد معنی می دهد
حال اگر این سئوال را در مورد توانایی و افرینش خداوند بکنیم
من می توانم در جواب به این سئوال بگویم
بله خداوند می تواند هر سنگی را بسازد و می تواند هر سنگی را حرکت دهد
به همین سادگی !!آ

داوکینز می خواهد با اینگونه سئوالات فلسفی که اکثر انها قرنها قدمت دارند دانایی و توانایی خداوند را زیر سئوال ببرد
چنانکه می توان با فلسفه اخیلوس (1) سبقت یک دونده را از پیر زنی نفی کرد
بنده این فلسفه را بشکلی ساده برای شما در چند جمله می نویسم دقت کنید
فرض کنید قهرمان دو جهان می خواهد از پیرزنی که صد متر جلوتر از او ایستاده سبقت بگیرد
اول باید به مکانی برسد که پیرزن از انجا حرکت را شروع میکند
وقتی قهرمان به ان مکان می رسد پیرزن کمی جلوتر رفته درمکان دومی قرار گرفته
الان قهرمان باید برای سبقت از پیرزن مکان جدید پیرزن را هدف قرار دهد
وقتی قهرمان به مکان دوم پیرزن می رسد پیرزن در این مدت به مکان سومی رسیده


باز قهرمان باید مکان سوم را هدف قرار بدهد پیرزن به مکان چهارم می رسد زیرا هر چند که سرعت پیرزن کم است ولی هر بار که قهرمان به مکان قبلی پیرزن می رسد پیرزن کمی جلوتر رفته که قهرمان باید برای سبقت به انجا برسد
این حرکت فاصله هر بار بنابر سرعت پیرزن و قهرمان کم می شود ولی هیچوقت به صفر نخواهد رسید
یعنی بنابر معادله حرکت شیی به جلو و تلف شدن مقدار زمان هیچوقت ان قهرمان به پیرزن نخواهد رسید
در صورتی که همه واقف هستند که قهرمان بعد از گذشت زمان محدودی از پیرزن سبقت خواهد گرفت
این درست مانند ان فلسفه ای است که داوکینز در مورد دانایی و قدرت خداوند مثال زده
زیرا خواننده با در نظر گرفتن فواصل و حرکت پیرزن در فواصل مختلف که قهرمان به او نزدیک می شود یک فاصله جدید را در نظر می گیرد که قهرمان باید انرا بپیماید
هر چند که قهرمان سرعتش از پیرزن بیشتر است
ولی این فواصلی را که باید بپیماید دائما از طرف پیرزن تغییر پذیر است و هیچوقت به صفر نخواهد رسید
این فلسفه سرعت قهرمان را نفی می کنند مانند همان فلسفه ای که توانایی و دانایی خداوند را نفی می کند !!!ا


ادامه نقد فصل سوم در قسمت بعد





1- موجوداتی با توانایی فرا تر از انسان که منشا ان نوعی تکامل یافت نشده باشد
2-موجوداتی میتافیزیکی مانند فرشته و اجنه که نمی توان انرا مادی دانست
3- اخیلوس یکی ازقهرمانان افسانه ای یونان که در مسابقه با لاک پشتی نتوانست بر او غلبه کند