یه سرهنگ فرمانده یه تیپ تو یه نقطه دور افتاده میشه
بعد چند روز حشرش میزنه بالا با خودش میگه زشته من باید خودمو کننرل کنم ناسلامتی فرمانده ام
چند روز دیگه هم تحمل میکنه بعد دیگه نمیتونه
یه سرباز را صدا میزنه:
-سرباز
- بله قربان
- شما وقتی حشرتون میزنه بالا چکار میکنین؟
- قربان یه خری پشت پادگان هست
- ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ حرﻓﺸﻮ ﻗﻂﻊ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﻣﻴﮕﻪ:
احمق خر، 48 ساعت بازداشتگاه
بعد دو روز دیگه نمیتونه طاقت بیاره میره خره رو میکنه، خره میمیره
چند روز میگذره دوباره حشرش میزنه بالا و نمیتونه تحمل کنه یه سرباز دیگه را صدا میکنه
- سرباز
- بله قربان
- شما وقتی حشرتون میزنه بالا چکار میکنین؟
- قربان ﻗﺒﻼ یه خری پشت پادگان بود سوارش میشدیم میرفتیم ده پایین یه جنده بود میکردیم، نمیدونم کدوم کس کش مادر جنده احمقی رفته خره رو کرده خره مرده همه دارن دیونه میشن!!
مردی بر همسر خود در آشپزخانه وارد شد و از او پرسید کدام یک از فرزندان خود را بیش از دیگر فرزندانت دوست داری..!؟؟؟
همسر او گفت: همه آنها را، بزرگشان و کوچکشان، دختر و پسر، همه یکسانند و همه را به یک اندازه دوست دارم.
شوهر گفت : چگونه دل تو برای همه آنها جا دارد..!؟
همسر جواب داد: این خلقت خدا است که دل مادر برای همه فرزندان خود وسعت دارد.
مرد لبخندی زد و گفت: اکنون شاید بتوانی بفهمی که چگونه دل مرد برای چهار زن همزمان وسعت دارد....!!
خدا بیامرزدش...
روشش خوب بود برای قانع کردن ولی موقعیتش كنار كارد و ساطور غلط بود !
مراسم آن مرحوم ، صبح و ظهر و عصر فردا جهت عبرت سایرین در سه سانس
برگزار میگردد