روزی یک کوهنورد جوان تصمیم گرفت قله اورست را فتح کند، اما او هربار ناکام بر می گشت، تا جایی که وقتی سال چهارم فرا رسید و او از چهارمین صعود به اورست نیز باز ماند، مسوولان کوهنوردی به سراغش رفتند و گفتند: هی پسر، می بینی که نمی توانی به قله برسی، بهتر نیست از این فکر خارج شوی؟
اما کوهنورد جوان با قاطعیت پاسخ داد: نه! و موقعی که از او دلیلش را پرسیدند گفت: دلیلش خیلی واضح است، اورست به اوج قدرت خود رسیده، اما من همچنان در حال رشد هستم، پس یقینا یک روز از او پیشی می گیرم ...
سال پنجم رسید و جوان با قدرتی بی نظیر شروع به بالا رفتن کرد ولی وسطای راه پاش لیز خورد افتاد و خارش گاییده شد ... منم مثل شما فک میکردم اینبار صعود کنه ولی متاسفانه نتونست و بگای سگ رفت ...
نتیجه اخلاقی : گنده گوزی نکنید