March 26-April 1 News/Discussions

alborz

Bench Warmer
Oct 18, 2002
1,445
0
#1
مراسم چهلم شهید محمد مختاری در فضای امنیتی






جرس: مراسم چهلم شهید محمد مختاری روز گذشته جمعه ۵ فروردین ماه در حالی برگزار شد که مامورین گارد ویژه با حضور در بهشت زهرا فضای امنیتی را ایجاد کرده بودند.



به گزارش تحول سبز، عصر روز جمعه طبق اعلام قبلی از سوی خانواده شهید محمد مختاری مراسم چهلم او در بهشت زهرای تهران ساعت ۳:۳۰ بعد از ظهر در قطعه ۲۴۹ برگزار شد.

گفتنی ست، بعد از انعکاس خبر برگزاری این مراسم در وبسایت های سبز جمعی از دوستان و فعالین جنبش سبز نیز جهت اداء احترام و عرض تسلیت به خانواده او و گرامی داشتن یاد و نام او در بهشت زهرای تهران برسر مزار این شهید حاضر شده بودند.


حضور فعالین جنبش سبز در کنار خانواده شهید محمد مختاری سبب شده بود تا مامورین گارد ویژه و وزارت اطلاعات با حضور خود در اطراف جمع حاضر ضمن ایجاد یک فضای امنیتی اقدام به کنترل و اداره مراسم نموده و طبق خواست خودشان مراسم را برگزار نمایند.


به گزارش شاهدان عینی با شروع مراسم تعدادی از مامورین امنیتی و لباس شخصی به همراه چندین ماشین ون پلیس امنیت در اطراف مزار این شهید مستقر شده و از هرگونه مداحی و قرائت قرآن نیز توسط حاضرین جلوگیری کرده و مراسم به توصیه مامورین در سکوت برگزار شده است.

گزارش ارسالی حاکیست بعد از گذشت یک ساعت از آغاز مراسم مامورین حاضر اقدام به متفرق نمودن حاضرین کرده و از ماندن خانواده او نیز بر سر مزار فرزندشان ممانعت به عمل آورده اند
.

 

alborz

Bench Warmer
Oct 18, 2002
1,445
0
#2
http://www.sorkhesabz.com/
سرخ سبز
http://www.sorkhesabz.com/

در روزهای یکسالگی جنبش سبزِ مردم ایران، معترضانی از ایران، اروپا، آمریکا و سراسر جهان گرد هم آمدیم، بی آنکه پیش از این همدیگر را دیده و آشنا باشیم در دل یک جنبشِ متکثر با هم بودن را تجربه کردیم، تنها با آرمانها و رنجهایی مشترک.

اینجا نیز سبزهایی گرد هم آمده اند تا تصویر گر و انتشار دهنده سرخی به جا مانده از امیدهای سبز ایران باشیم. تا راوی و بازگو کننده همه آنچه که خانواده های شهدای جنبش سبز در هر کجا گفته اند و نوشته اند و فریاد زده اند باشیم. آمدیم تا درد ها و امیدهای شهدای یک جنبش معترض و مدنی که در ایران رسانه ای رسمی برای انعکاس نیافت را دقیق و موثق منتشر سازیم. گرد هم آمدیم تا شاید به جای اکثریت خاموش لقب گرفتن، اکثریتی روشن و آگاه را به جهان معرفی کنیم، گرد هم آمدیم تا صدای سانسور شده مردم معترض ایران را از طریق خود ایرانیان به گوش مردم سراسر دنیا برسانیم. تا مرجعی باشیم برای درد و رنجی که به قیمت جان شهروندان مان تمام شده است و خانواده ها و بازماندگان همان شهدا را حکومت تحت شدیدترین فشارها قرار داده است. هنوز ابتدای راهیم و برای دقیق بودن، خانواده های داغدار و نزدیکانشان و شاهدان را فرا خوانده ایم و می خوانیم تا ما را در بازتاب انعکاس و گرد آوری اخبار مربوط به کشته شدگان یک انتخابات مخدوش یاریگر باشند.

هستند خانواده هایی که به دلیل تهدیدهای امنیتی سکوت کرده اند و نامی از عزیزان شهید خود را به رسانه ها و مردم نگفته اند. هستند خانواده هایی که به زور یا به مصلحت لب بسته اند. هستند خانواده هایی که به هیچکس و هیچ کجا دسترسی ندارند و صدایشان در همان خانه های خودشان خاموش مانده است و در میان شتاب خبری یک سال گذشته، آنها فرصت اطلاع رسانی نیافتد.

ما شهروند خبرنگارانی هستیم که با یاری خبرنگاران تلاش می کنیم تا صدای سرخسبزان باشیم. ما همان کسانی هستیم که فیلم ها و عکس و گزارش های مان از خیابان های ایران به رسانه های جهان رسید و حالا می خواهیم بار دیگر در « سرخسبز» صدای همه شهیدان شهر باشیم.


 

alborz

Bench Warmer
Oct 18, 2002
1,445
0
#3
http://hrdai.net/index.php?option=c...08-09-44&catid=1:2010-07-21-10-18-57&Itemid=4
زندانی سیاسی زهرا جباری همچنان در کما وجان او در معرض خطر جدی قرار دارد
جمعه ، 5 فروردين 1390 ، 08:08 | نوشته شده توسط فعالين حقوق بشر و دمکراسی در ایران | چاپ | فرستادن به ایمیل

بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران"زندانی سیاسی زهرا جباری همچنان در کما بسر می برد و از زمان انتقال به بیمارستان تاکنون در شرایط وی هیچ تغییری ایجاد نشده است و خانواده او از داشتن ملاقات و دیدن عزیزشان محروم می باشند.

زندانی سیاسی زهرا جباری که از روز اول فروردین ماه وضعیت جسمی اش به وخامت گرایید و به کما فرو رفت به یکی از بیمارستانهای تهران منتقل گردید.او همچنان در کما بسر می برد و تا به حال هیچ تغییری در شرایط جسمی اش ایجاد نشده است.

از طرفی دیگر علیرغم در کما بودن این زندانی سیاسی چند مامور درون و مقابل درب اتاق وی قرار دارند. مامورین اجازه ملاقات و دیدار خانواده با وی را نمی دهند و حتی به خانواده جباری گفته نمی شود که علت فرو رفتن در کما و همچنین آخرین وضعیت وی را برای خانواده تشریح نمی کنند.خانواده جباری که از شهرستان و با طی مسافت طولانی برای دیدار با او مراجعه می کنند نه حق دیدن عزیزشان را دارند و نه از وضعیت وی مطلع می شوند.

لازم به یاد آوری است زندانی سیاسی زهرا جباری ماه ها است که از ناراحتی حاد قلبی و بیماری رماتیسم رنج می برد ولی به دستور بازجویان وزارت اطلاعات و عباس جعفری دولت آبادی که بیماری زندانیان سیاسی را وسیله ای برای شکنجه، تحت فشار قرار دادن و نهایتا با عدم درمان برای زجر کش کردن آنها بکار می برند مانع درمان او هستند. وضعیت جسمی زندانی سیاسی زهرا جباری قبل از سال جدید به وخامت گرایید و آنها ناچار به انتقال او به بیمارستان شدند ولی به دستور بازجویان وزارت اطلاعات و عباس جعفری دولت آبادی درمان او را متوقف و به زندان بازگرداندند.

بازجویان وزارت اطلاعات و عباس جعفری دولت آبادی برای سلب مسئولیت و فریب افکار عمومی وقتی که وضعیت زندانی سیاسی برگشت پذیر نباشد به بیمارستان منتقل می کنند و زندانی سیاسی را با همان شرایط زندان در بیمارستان نگهداری می کنند که از جملۀ آن؛ قرار دادن در اتاقهای جداگانه،حضور مامورین با رفتارهای غیر انسانی ،عدم داشتن ملاقات خانواده با عزیزشان ، ایجاد محدودیت برای کادر پزشکی بیمارستان و موارد متعدد دیگر می باشد.

در حال حاضر تعدادی از زندانیان سیاسی بیمار در شرایط قرون وسطایی و زجر کش شدن قرار دارند که اسامی بعضی از آنها به قرار زیر می باشد،بازاری زندانی محسن دکمه چی که در آستانۀ مرگ می باشد،حسن رونقی ملکی،فرح واضحان،کبری بنازاده امیرخیزی،منصور اسالو،ماشالله حائری،شیرمحمد رضایی ،علی عجمی و مهدی محمودیان می باشند.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،نسبت به شیوه های ضدبشری عدم درمان و زجر کش کردن زندانیان سیاسی که در حال اجرا است و هدفی جز حذف فیزیکی زندانیان سیاسی و ایجاد رعب و وحشت در جامعه ندارد هشدار می دهد و خواستار اقدام عملی فوری دبیر کل ،کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد و سایر مراجع بین المللی برای خنثی کردن اینگونه جنایتهای علیه بشریت و نجات جان زندانیان سیاسی در ایران است.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
 

Zob Ahan

Elite Member
Feb 4, 2005
17,481
2,233
#5
اخراج خبرنگار صداوسيما از پاريس


خبرگزاري فارس: در پي لغو اقامت كامران نجف***زاده به دستور نيكلا ساركوزي رئيس*** جمهور فرانسه (این ادعای فارس است)، خبرنگار واحد مركزي خبر، پاريس را به مقصد تهران ترك كرد.

به گزارش خبرنگار سياسي خبرگزاري فارس از پاريس، در مراسم بدرقه خبرنگار واحد مركزي خبر، جمع كثيري از ايرانيان و دانشجويان مقيم فرانسه و مسئولان جمهوري اسلامي در اين كشور و همچنين روزنامه***نگاراني همچون آلن گريش سردبير لوموند ديپلمات، جك برد نويسنده و پژوهشگر و پدر لولون رئيس بنياد اسلام و مسيحيت حضور داشتند
 

Zob Ahan

Elite Member
Feb 4, 2005
17,481
2,233
#6
تصویری / بازگشت کامران نجف زاده به ایران



http://alborznews.net/fa/pages/?cid=40279




























نظرات بینندگان
:
vaghean jaye khejalat dare, vaghty asghare farhadi oomad iran 2 nafaram naraftan esteghbalesh
حالا حقوقشو تا آخر ماموریت می دن یا تا همینجا باهاش حساب می کنن ؟
اونطور اخراج کردنی اینطور استقبالی هم داره
خوش امدی رفیق
درود بر میرحسین
آقاجان علیه دولت اونا حرف زده اخراجش کردن. ما هم خبرنگار خبرگزاری فرانسه رو اخراج کردیم مگه نه ؟!
ماشالله محبوبیت از سرو کله همشون میباره
خاک بر سرت کنن . هموطنتو اخراج کردن تو اومدی شعار چیز حسین می دی ؟
salam
lotfam behesh begid bere soriyeh
az hogheghe bashar va azadi ham too onja gozaresh tahiyeh koneh
این که هموطن نیست،الاغ! هنوز نفهمیدی
نجف زاده ننگ منه نه هموطنم
عکس های خوبیه برای شناسایی مزدوران رژیم.
با تشکر
این هموطن خاین به وطن و ملت خودش است. زنده باد میرحسین عزیز و کروبی قهرمان.
این نجف زاده خائنه نه هموطن . هموطن ما اون کسانی هستند که جانشون رو در راه آزادی گزاشتن نه شما ساندیس خورای عوضی که تو مغزتون به جز پهن چیز دیگری نیست .
کامران ..... برو گمشو .
حالم ازش بهم میخوره. ....مزدور
نظرات کاربران:
 

alborz

Bench Warmer
Oct 18, 2002
1,445
0
#7
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/03/110326_l44_sotudeh_florance.shtml
جایزه زنبق طلائی فلورانس برای نسرین ستوده
نسرین ستوده

نسرین ستوده در دادگاه بدوی خود به یازده سال حبس محکوم شده است

شورای شهر فلورانس ایتالیا اعلام کرد که زنبق طلائی، نماد این شهر را به نسرین ستوده، مدافع حقوق بشر و کشیش ماریو بارتولینی، مدافع بومیان پرویی می دهد.

این تصمیم پس از پذیرفتن پیشنهاد کمیسیون صلح و همبستگی بین المللی شورای شهر برای اهدای زنبق طلائی فلورانس به این دو اتخاذ شد.

بر اساس مصوبات این شورا جایزه زنبق طلائی هر دو سال یک بار به افراد یا سازمان هایی اهدا می شود که "گام هایی شایسته در پیشبرد و برقراری صلح و دفاع از حقوق بشر" برداشته اند و در این راه "با آسیب و آزار" رو به رو بوده اند.

در اطلاعیه شورای شهر فلورانس آمده است: "نسرین ستوده، وکالت نوجوانان زیر ۱۸ سال را که به مرگ محکوم شدند، بر عهده داشته است. او از مخالفان تبعیض قانونی علیه دختران است و برای برابری حقوق زنان و مردان مبارزه کرده است."

بشنوید

* گفت و گو با فریده کرملویی، از فعالان "کمپین یک میلیون امضا" در ایتالیا درباره نشان "زنبق طلایی" فلورانس

بشنویدمدت: 01:59

در این بیانیه آمده است که خانم ستوده به خاطر فعالیت هایش و به خاطر وکالت و دفاع از شیرین عبادی به ۱۱ سال زندان محکوم شده است.

دیگر برنده این جایزه کشیش ماریو بارتولینی است که به خاطر حمایت از حقوق بومیان پرویی در برابر شرکتهای چند ملیتی بارها متهم و بازداشت شده است.

در مصوبه شورای شهر فلورانس آمده است که آنها نسرین ستوده و ماریو برتولینی را مصداق صداقت و دفاع از حق بیان می دانند.

قوه قضائیه ایران، خانم ستوده را به تحمل ۱۱ سال حبس تعزیری، ۲۰ سال محرومیت از وکالت و ۲۰ سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم کرده است.

رضا خندان، شوهر خانم ستوده در مصاحبه با بی بی سی فارسی گفت که اتهام های همسرش اقدام علیه امنیت ملی، تبانی و تبلیغ علیه نظام و عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر بوده است.

وی با تاکید بر اینکه به این حکم اعتراض خواهد شد، گفت رای دادگاه سقف مجازاتی است که برای این اتهام ها تعیین شده است.

خانم ستوده که از ۱۳ شهریور ۱۳۸۹ در بازداشت است، وکالت تعدادی از پرونده های سیاسی و حقوق بشری از جمله وکالت شیرین عبادی، عیسی سحرخیز، کیوان صمیمی، محمد صدیق کبودوند، عاطفه نبوی، خدیجه مقدم، احمد نجاتی کارگر، از کشته شدگان پس از انتخابات و آرش رحمانی پور، از اعضای انجمن پادشاهی ایران را که در سال ۸۸ اعدام شد، بر عهده داشته است.

بازداشت و محکومیت او واکنش ها و اعتراضات افراد و سازمان های داخلی و خارجی زیادی را به دنبال داشت.
 

alborz

Bench Warmer
Oct 18, 2002
1,445
0
#8
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/03/110325_l22_jilabaniyaghob_bahmanahmadi.shtml
نامه اعتراضی ژیلا بنی یعقوب به دادستان تهران

ژیلا بنی یعقوب گفته است که در پی نامه اعتراضی پیشین خود به دادستان تهران از ملاقات با همسر زندانی اش محروم شده است

ژیلا بنی یعقوب، روزنامه نگار و فعال حقوق زنان در نامه ای به عباس جعفری دولت آبادی، دادستان تهران به زیر پا نهاده شدن حقوق قانونی همسر زندانی اش اعتراض کرده است.

خانم بنی یعقوب همسر بهمن احمدی امویی، روزنامه نگار معترض به انتخابات بحث برانگیز ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸ است که در زندان به سر می برد.

در این نامه خانم بنی یعقوب نوشته است که در ۷ ماه گذشته نتوانسته از حق ملاقات با همسرش استفاده کند. همچنین خانم بنی یعقوب می نویسد که ممنوع الملاقات بودن خود را نتیجه نامه اعتراضی پیشین خود به دادستان تهران می داند.

آقای احمدی امویی درپی نوشتن چند مقاله انتقادی در حوزه ی عملکرد اقتصادی دولت در تاریخ ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ بازداشت شد و پس از محاکمه به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شد.

در یک سال گذشته به آقای احمدی امویی اجازه استفاده از مرخصی داده نشده است.

خانم بنی یعقوب در نامه خود نوشته است که "ملاقات حضوری یک امتیاز نیست که قابل سلب کردن باشد بلکه از حقوق اولیه و تصریح شده زندانیان در آیین نامه ی سازمان زندان هاست."

بنا بر این نامه، فردی که خود را "افضلی" و معاون دادستان تهران معرفی کرده در اواخر سال ۱۳۸۹ در دفتر دادستان تهران و از قول او گفته است که خانم بنی یعقوب حق ملاقات با همسر خود را ندارد.

به گفته خانم بنی یعقوب این فرد از او خواسته است تا به حال خود گریه کند و گفته است که " گریه به نفع توست."

ژیلا بنی بعقوب در بخش دیگری از نامه خود نوشته است: "البته من این حق را برای خودم محفوظ می دانم که یک روز از شما بپرسم چه کسانی و با چه منطقی مخالف بودند که من در آستانه سال نو فقط چند دقیقه در برابر بهمن بنشینم و دستش را توی دستم بگیرم و بدون واسطه شیشه و سیم تلفن به او بگویم که - عزیزم! بیشتر از همیشه دوستت دارم."

خانم بنی یعقوب همچنین گفته است که در بیش از هشت ماه گذشته به آقای احمدی امویی اجازه داده نشده است تا با مادرش تماس تلفنی داشته باشد.

نامه خانم بنی یعقوب در حالی منتشر شده است که در روزهای گذشته خانواده گروهی از زندانیان سیاسی و خانواده چند تن از کشته شدگان در حوادث اخیر اعتراضاتی را نسبت به رعایت نشدن حقوق خود خطاب به مقامات قضایی ایران مطرح کرده اند.

در پی افزایش اعتراضات به افزایش نقض حقوق بشر در ایران در دو سال گذشته ، هفته گذشته شورای حقوق بشر سازمان ملل خواستار تععین نماینده ای برای بررسی نقض حقوق بشر در ایران شد.

خانم بنی یعقوب درسال ۲۰۰۹ میلادی جایزه شجاعت در روزنامه نگاری را از بنیاد بین المللی رسانه های زنان دریافت کرد.

او همچنین پس از بازداشت در ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ و در پی اعتراض به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری ، محاکمه شده و به یک سال حبس تعزیری و سی سال محرومیت از فعالیت رسانه ای محکوم شده است.
 

alborz

Bench Warmer
Oct 18, 2002
1,445
0
#9
http://www.rahesabz.net/story/34743/

Interesting ...
جمع آوری کلیه بیلبوردهای سخنان رهبری از سطح شهر تهران
جمع آوری کلیه بیلبوردهای سخنان رهبری از سطح شهر تهران

جرس: شهرداری تهران در اقدامی پر هزینه به نصب و سپس جمع آوری و امحای بیلبوردهایی پیرامون نام گذاری سال ۹۰ از سوی رهبر جمهوری اسلامی پرداخت.


به گزارش میزان خبر، شهرداری تهران پس از پایان سخنرانی آقای خامنه***ای ده***ها بیلبورد که حاوی تصاویر رهبر جمهوری اسلامی و نام گذاری سال جدید به نام جهاد اقتصادی در سطح شهر نصب کرده بود، به در خواست مسئولان امنیتی یک شبه به جمع آوری و جایگزینی این بیلبورد***ها با با تصاویری از گل و سبزه پرداخت.


بنا به گزارش***های رسیده به «میزان خبر» تحلیل مقامات امنیتی از بازخورد منفی افکار عمومی موجب درخواست از شهرداری تهران برای جمع آوری این بیلبورد***ها بوده است.

شنیده شده است شهروندان به تعدادی از این تصاویر رنگ سبز پاشیده***اند.

نصب تصاویر رهبری دقایقی پس از آغاز سال و تبلیغ نام گذاری سال جدید توسط وی با صرف هزینه کلان و آماده باش تعداد زیادی از نیروهای شهرداری و چاپخانه***ها از اقدامات شهرداری تهران در دوران احمدی***نژاد است که توسط قالیباف نیز با جدیت ادامه یافته است.
 

Silverton

National Team Player
Nov 6, 2004
4,524
6
#10


حمیدرضا فولادگر عضو کمیسیمون ماده ۱۰ احزاب گفت: حدود هفت حزب هستند که به نظر می​رسد از سوی آقای مشایی حمایت می​شوند و از این کمیسیون درخواست مجوز کرده​اند.
آفتاب: برخی اقدامات اسفندیار رحیم مشایی در سال ۸۹ از سوی فعالان سیاسی به تلاش​های انتخاباتی تعبیر شده بود که درخواست تشکیل ۷ حزب با حمایت وی، می​تواند مهر تاییدی بر آن باشد.

حمیدرضا فولادگر عضو کمیسیمون ماده ۱۰ احزاب در گفت​وگوی مشروحی که با ویژه نامه نوروزی خبرآنلاین داشت، از این موضوع خبر داد و گفت: حدود هفت حزب هستند که به نظر می​رسد از سوی آقای مشایی حمایت می​شوند و از این کمیسیون درخواست مجوز کرده​اند.

وی با اشاره به اینکه به جز یک مورد هنوز مجوزی برای این احزاب تشکیل نشده، در برشماری اسامی آنها گفت: احزابی با عنوان «جامعه وعاظ ولایی»، «جبهه عدالت خواه ایران اسلامی»، «۷۲ تن از اساتید دانشگاه» و ...که تحت عنوان «جبهه رفاه و عدالت» معرفی شدند.

به گفته وی، در این میان تا کنون تقاضای جامعه وعاظ ولایی رد شده و تقاضای حزب عدالت خواه ایران اسلامی تایید شده و تقاضای «۷۲ تن از اساتید دانشگاه» در دست بررسی است.

فولادگر افزود: به نظر می​رسد که اگرچه خود دولت منتقد احزاب بوده اما حامیان دولت هم به این نتیجه رسیده​اند که حزب تشکیل دهند.
 
Aug 27, 2005
8,688
0
Band e 209
#12
Z.A jAn

Man hamash daram beshedoon migam in keke gagooli del daared shooma hey boguin na.

He is definitely pulling away from akhoonds and looking for a ride on Iranian nationalism wagon. I checked both series 1 & 2 of pix you posted and I can't see 1 single akhoond among them. He wanted to have this party in takht jamshid and so one tolled him that doing so he might get compared to Shah and Jashn haayeh 2500 saaleh.

BTW: Notice the entire back ground wall facing the camera where AN and others are sitting, Surprise! No pix of Khamenei and/or Khomeini. The Boy is abandoning the sinking ship.
 

Zob Ahan

Elite Member
Feb 4, 2005
17,481
2,233
#13
Motori jan I agree but his brand of nationalism/Mahdism man ra be righ mindaazed a delam ham var midaared. I also think this is all a show so he can get his crony Esfandiar selected and be a life time president like Saddam/Ghaddafi.
 

Zob Ahan

Elite Member
Feb 4, 2005
17,481
2,233
#14
سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟ / گفت***وگو با کوروش عرفانی


مجید خوشدل




این گفتگو قرار بود به عملکرد طیف موسوم به اصلاح طلبان در پیوند با خیزش ضداستبدادی در ایران توجه داشته باشد. عملکردی که در«خیابان» صورت و کارکرد متفاوتی از گفتارها و نوشتارهای آنان داشته است.

بدیهی ست، در این مصاحبه یکی از اصلاح طلبان می بایستی مخاطب پرسش های من باشند. از این روی یکی از «چهره های شاخص» آنان را به گفتگو دعوت کردم. ایشان در نامه ای دعوت به مصاحبه را پذیرفت، اما دو روز بعد درخواست زیر را با من در میان گذاشت: شماره تلفن تان را در اختیارم بگذارید، و نیز رئوس مصاحبه را برای ام تشریح کنید.

برای ایشان نوشتم: «تیتر مصاحبه مشخص است[...] شما در این مصاحبه از اصلاح پذیر بودن حاکمیت اسلامی ایران دفاع کنید، و من به عنوان گفتگوگر در مقابل استدلال شما قرار می گیرم. ضمن اینکه شماره تلفن زمینی ام را در اختیار گفتگو شوندگان قرار نداده و نمی دهم...»

ایشان چهار روز بعد از قبول شرکت در گفتگو، و یک روز پیش از زمان انجام مصاحبه در نامه ای از شرکت در گفتگو عذرخواهی کردند.

به این «آقایان» چه می شود گفت. در «اطاق های فکر» شیر بیشه اند و در اجتماع ... ؟!



* * *



«خیابان» و حاشیه ی آن در بیست و یک ماه گذشته درس های گران قیمتی با خود داشته که به سالها تحقیق در مؤسسات معتبر آموزشی شانه می زند. دسته بندی و تجزیه تحلیل تجربه هایم در ماههای گذشته به زمانی بس طولانی نیاز دارد.

می دانیم، بدنه خیزش اعتراضی در داخل و خارج از کشور، دو تجربه متفاوت را از سر گذرانده است. چه، حاکمیت اسلامی ایران دو راهکار متفاوت در مواجهه با خیزش اعتراضی در داخل و پشتیبانان اش درخارج کشور اتخاذ کرده است: سرکوب حداکثر در داخل، و تلاش برای تخریب و تلاشی آن با استفاده از راهکارهای مختلف در خارج کشور.

این مجموعه تجربه خیزش اعتراضی را در خارج کشور (لندن- انگلستان) مورد توجه قرار می دهد.



* * *



به راستی چگونه می توان، خیزشی توده ای را با کمترین هزینه، آنهم با استفاده توأمان از امکانات نیروهای موافق و مخالف در خارج کشور به بن بست و انشقاق کشاند؟

یافته های من از این جمله بوده است:



عملکرد حاکمیت اسلامی در خارج:

الف- استفاده از اطلاعات جمع آوری شده از جامعه ایرانی خارج کشور ظرف سالهای گذشته؛ تزریق عوامل اطلاعاتی به بدنه کمپین ها از روزهای نخست؛ میدانی کردن اطلاعات موجود.

ب- جمع آوری اطلاعات جدید؛ جایگزین کردن «اطلاعات- ضداطلاعات» و سپس تبلیغ و انتشار گسترده آن.

پ- انتشار انبوه«مقالات تحلیلی» در سال نخست خیزش اعتراضی، با هدف تسخیر مطبوعات اینترنتی بخشی از اپوزسیون (چپ، میانه، راست، مذهبی، سکولار...)، با استفاده از نامهای مستعار و نیز برخی چهره های شناخته شده؛ تحلیل های ضد و نقیض؛ «تحلیل های ایمانی» برای تشویش و تزلزل افکار عمومی در خارج.

ت- انتشار مستمر خبر- ضدِخبر، با هدف بی اعتبار کردن رسانه های اینترنتی اپوزسیون.

ث- اخلال در رسانه های پرمخاطب ایرانی در خارج کشور.

ج- استفاده مؤثر از نیرو و امکانات مخالفان (به دلیل ماهیت ضداستبدادی و توده ای خیزش اخیر)، سرمایه گذاری بر ادبیات سیاسی پوپولیسم و «چپ ضد امپریالیست»، برای اثبات «ماهیت ارتجاعی» خیزش اعتراضی و وابستگی رهبران آن به دول خارجی.

چ- استفاده وسیع از نیروهای فاسد یا بینابینی؛ از جمله استفاده چند منظوره از افرادی (نیروهای سابقاً سیاسی) که در سفر به ایران ضعف هایی از خود نشان داده، یا در مقاطع مختلف همکاریهای اطلاعاتی با رژیم ایران داشته اند.

ح- عکسبرداری از چهره معترضان در خارج؛ استفاده از عکس ها با هدف برخورد روانی با برخی از کسانی که در ماههای گذشته به ایران سفر کرده اند؛ خارج ساختن آنان از صفوف معترضین.

خ- ایزوله کردن گام به گام گرایش های سکولار، آزادیخواه، و نیز نیروهای ساختارشکن؛ از طریق ناامن کردن اجتماعات برای آنان؛ ایجاد برخوردهای فیزیکی؛ سپس میدان دادن به نیروهای غیربرانداز.

در فاز دوم، ایجاد چند دستگی و تفرقه در میان نیروهای اصلاح طلب و غیربرانداز.

د- ایجاد جنگ روانی در بدنه خیزش خیابانی؛ اصلی کردن نکات فرعی، از اولین روزهای تشکیل کمپین های اعتراضی در خارج کشور.

ذ- تزریق و تسهیل کردن حضور عناصر بدنام به بدنه کمپین ها در خارج؛ چهره کردن آنان؛ با هدف بی اعتبار ساختن ماهیت خیزش در میان طرفداران و نیروهای بینابین.

ر- تبلیغات گسترده بر «رهبر»ی موسوی و کروبی برای آچمز کردن نیروهای رادیکال؛ سپس تمرکز بر «نقاط ضعف» و گذشته آنان، بزرگنمایی کردن ضعف ها، سپس تلاش برای تخریب کامل آنان.



عملکرد اصلاح طلبان در خارج:

الف- صف بندی در مقابل اکثریت ایرانیان مقیم خارج، خصوصاً در زمان اوج تظاهرات خیابانی.

ب- انحصاری کردن «جنبش سبز» در خارج؛ استفاده از رسانه های پرمخاطب؛ تک قرائتی کردن «جنبش سبز».

پ- تقلیل خواستهای مردم معترض به خواستهایی حداقل: اجرای قانون اساسی ج . اسلامی، بازگشت به «دوران طلایی امام»، انتخابات آزاد.

ت- تدوین استراتژی «جنبش سبز» بر محور «اصلاح طلب»بودن حاکمیت اسلامی ایران.

ث- تفسیرپذیر بودن آگاهانه بیانیه ها و موضع گیری های «رهبر»ان «جنبش سبز».

ج- عدم موضع گیری قاطع در مقابل سرکوب عنان گسیخته در داخل؛ اشائه خط انفعال، بخصوص پس از عاشورای ۸۸ ، با توجیه «نفی خشونت»؟!

* * *

چنانچه اشاره شد، بنا بود، این مصاحبه به عملکرد اصلاح طلبان و نقش آنان در زمین گیر شدن خیزش اعتراضی توجه داشته باشد. با انصراف «چهره شاخص»، آنهم چهار روز پس از قبول شرکت در مصاحبه، نیز اجتناب از آزمونی مشابه، با تغییر دادن بخش اعظم ساختمان مصاحبه ام تصمیم گرفتم فرازی از عملکرد اصلاح طلبان و نیز تجربه های پراکنده«خیابان» را که ریشه در فرهنگ اجتماعی- سیاسی جامعه ایران دارد، از منظری اجتماعی به پرسش بگیرم.

بخش دوم این مصاحبه مفهوم «تغییر» را در بسترهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اخلاقی جامعه ایران مورد توجه قرار می دهد.

کوروش عرفانی در گفتگویی تلفنی به پرسش های من پاسخ می دهند. این گفتگو بر روی نوار ضبط شده است.





* کوروش عرفانی، خوش آمدید به این گفتگو.

- سپاسگزارم از شما، و با درود فراوان.

* پیش از شروع گفتگو می خواهم خواهش کنم، در طول این مصاحبه از منظر یک جامعه شناس به پرسش هایم پاسخ بدهید، تا یک کنشگر سیاسی...

- بله، حتماً.

* برای وارد شدن به مدخل موضوعی که در پیوند با آن شما را به این گفتگو دعوت کردم، لازم است به زمان شروع خیزش اعتراضی در ایران برگردم. البته محور گفتگوی ما جامعه ایرانی خارج کشور است.

درست از اولین روزهای تشکیل کمپین های اعتراضی در شهرهای مختلف اروپا دو گرایش عمده روبروی هم قرار گرفتند: گرایش اکثریتی که تمایل داشت، سقف خواستهای خیزش توده ای را در سطح معینی نگه دارد، و گرایش اقلیتی که بر خواستهای حداکثری پافشاری می کرد. توجه داشته باشید که ما در نقطه شروع حرکتهای اعتراضی در خارج کشور هستیم.

در ارتباط با این دو گرایش سیاسی اظهار نظر کوتاهی از شما می شنوم.

- این پدیده ناشی از این بود که آغازگر حرکت مردم ایران بودند. لذا حرف آنها معیار بود. یعنی شعارهایی که معترضین در ۲۳ خرداد [۸۸] و روزهای بعد از آن دادند، تعیین کننده خط و مسیر جنبش بود. به همین دلیل، با وجود بافت سیاسی ایرانیان خارج کشور- که شاید در جهتِ عکس این مسئله بود- یعنی اکثریت جامعه پیرو مسیری رادیکال تر و جدی تر از شعارهای مطرح شده در داخل ایران بودند، اما معیار تعیین کننده در این میان چیزی بود که ما از رسانه های مستقل ایران دریافت می کردیم...

* ببینید...

- بنابراین آن تقسیم بندی ای که شما کردید، به نظر من نتیجه طبیعی این بود که کی جنبش را آغاز کرده، و بنابراین کی حق دارد که خط و مسیر اصلی آنرا تعیین کند.

* ببینید، عوامل متعددی از جمله سرکوب وحشیانه، خیزش اعتراضی در ایران را آرام- آرام رادیکال کرد؛ به طریق اولی شعارها و خواسته های معترضین را. در خارج کشور هم روندِ رادیکالیزه شدن کمپین های اعتراضی را می شد، از ماههای دوم به بعد از نوع شعارها تشخیص داد.

نکته ای که می خواهم روی آن انگشت بگذارم، این است که توازن قوا در داخل و خارج کشور از اواخر ماه دوم حرکتهای اعتراضی به بعد به زیان گرایش های فکری- سیاسی تقلیل گرا عمل کرده، تا جایی که در دوره ای آنها در اقلیت مطلق قرار می گیرند.

اما آن چیزی که ما در اروپا شاهدش بوده ایم (بجز یک استثناء) میدان گرفتن مجازی گرایش های تقلیل گرا و به حاشیه رانده شدن تدریجی افراد و جریانات سکولار، آزادیخواه و نیروهای «ساختارشکن» بوده.

برداشت شما را در این رابطه می شنوم.

- در ابتدا گفتیم که دستِ بالا را داخل کشور داشته است. اما از مرحله ای در ادامه تحول جنبش، طرفین (یعنی داخل و خارج کشور) مقداری خودشان را هماهنگ کردند. این هماهنگی به این صورت تحقق پذیرفت که گفتمان کسانی که سعی می کردند، جنبش را به حداقل تقلیل دهند (همان جریانی که شما از آن به عنوان جریان تقلیل گرا نام بردید) با واقعیتی در داخل کشور روبرو شد، که آن گرایش حداکثرگرای رژیم در امر سرکوبگری بود. این دو با هم در تضاد قرار گرفتند. به این ترتیب که شما دائم دارید مردم رادعوت می کنید، از حرکتهای نمادین استفاده کنند، اما واقعیت سرکوب دارد خشن تر، بی رحم تر و افسارگسیخته تر می شود. این مسئله در جایی خرد جمعی را در مقابل قضاوتی قرار می دهد که بدیهی به نظر می رسد، و آن اینکه این گفتمان تأثیری ندارد. بنابراین رادیکالیسم از دل واقعیت بیرون می آید تا اینکه از دل گفتمان.

برای همین شما در خارج کشور می بینید، گفتمان رادیکال یا برانداز، که در ابتدای جنبش به حاشیه رانده شده بود، به تدریج دوباره به صحنه سیاسی برمی گردد و صحنه را بدست می گیرد. چنانچه در عبور از «عاشورای ۸۸» ما شاهد هستیم که این گفتمان سوار بر جنبش می شود. به همین خاطر واکنش گسترده نیروهای تقلیل گرا را برمی انگیزاند تا اجازه ندهند، این گفتمان تبدیل به گفتمان اصلی جنبش شود. که من فروکش کردن جنبش را در همین عامل می بینم.

* اشاره شما به تظاهرات عاشورای ۸۸ ، وادارم می کند، پرانتزی در طرح ام باز کنم: در ادبیات سیاسی طیفهای مختلف اصلاح طلبان در داخل و خارج کشور، واقعه روز عاشورا بکلی پاک شده است. در حالی که عاشورای ۸۸ یک حادثه نبود. بلکه روند مبارزاتی بود از نقطه الف تا نقطه ب. فاصله این دو نقطه را تظاهرات آرام، اما سرکوب خشن، دستگیری، شکنجه، تجاوز و کشتار پُر کرده است. در این روز برخی از معترضین در مقابل نیروهای سرکوبگر از خودشان دفاع کردند.

آیا این سانسور غیراخلاقی از سوی اصلاح طلبان، یک دلیل اش این نیست که هر گونه اشاره ای به آن، دستگاه و ساختار فکری آنان را فرو می ریزد؟

- به نظر من نه تنها ساختار فکری شان [فرو خواهد ریخت] بلکه موقعیت شان را. باید درنظر داشت که اینها در دیدگاه خودشان، هنوز مجموعه اصلاح طلبان را جزئی از ساختار قدرت می بینند. بنابراین حرکتی که به عنوان حرکت ساختارشکن محسوب می شود، تأئید آن خودبخود نقص غرض است. یعنی زیر سوأل بردن ساختاری که خودشان به آن تعلق و وابستگی دارند؛ وابستگی طبقاتی، ایدئولوژیکی و سیاسی.

اما نقطه قابل توجه در این است که شما نمی توانید با قرار دادن یک پتو بر روی آتشی که دارد زبانه می کشد، بگویید آتش را خاموش کرده ام. این آتش از جایی بیرون می زند.

من فکر می کنم، تأخیر یک ساله***ای که با زایش حرکتهای اعتراضی و بازگشت مردم به خیابان ها انجام شد، پارامترهای متعددی داشت که یکی از پارامترها همین برخورد اصلاح طلبان با پدیده روز عاشورا بود. چنانچه اگر یادتان باشد، ما ادبیاتی را بعد از عاشورا در بین اصلاح طلبان می بینیم که درست یادآور همان ادبیات «۱۸ تیر ۷۸» بود. یعنی: به سمت رادیکالیسم نرویم؛ رادیکالیسم با خودش حرکتهایی را بوجود می آورد که قابل مدیریت نیست و می تواند ره به ناکجاآباد ببرد. ناکجاآباد، برای اصلاح طلبان حوزه ای در بیرون از ساختار نظام است. و به همین دلیل است که آنها مقصد حرکت شان را در درون نظام جستجو می کردند. یعنی همان تئوری معروف حجاریان: فشار از پایین، چانه زنی در بالا، که درواقع قطب نمای اصلاح طلبان است.

* می خواهم خواهش کنم، اظهارنظرهای خودتان را خلاصه تر کنید. من شباهتهای زیادی می بینم بین عاشورای ۸۸ ، و اصولاُ روندی که به این روز تاریخی منجر شد، با مقطع ۱۳۶۰ در ایران: تظاهرات صلح آمیز گروه بندی های مختلف جامعه، و سرکوب و دستگیری و کشتار از سوی حاکمیت.

آیا شما تشابهات یا تفاوتهایی بین این دو مقطع تاریخی می بینی؟

- یک نقطه اشتراک این است که جامعه در مقابل سرکوب پاسخ عملی می دهد. یعنی غلبه فرهنگ کنشگری بر فرهنگ انفعال. این نقطه ی اشتراک، نتیجه مستقیم رادیکالیسم اعمال شده از طرف رژیم در غالب سرکوبگری نسبت به جنش بود.

شما خاطرتان هست، از سال ۵۸ تا ۶۰ اینها زدند، دستگیر کردند، کشتند اما جامعه واکنش نشان نداد تا سال ۶۰ ، که جامعه ترکید و از خودش عکس العمل نشان داد. اما تفاوت عاشورای ۸۸ با سال ۱۳۶۰ در این است که در سال ۶۰ واکنش ها کمابیش سیاسی ست؛ تحت تأثیر سازمانهای سیاسی است، در حالی که در سال ۸۸ آن چیزی که غالب است، خصلت اجتماعی، مردمی و خودجوش مقاومت مردم است.

* یکی دیگر از پوشه اصلی مصاحبه را با بیان تجربه ای باز می کنم: تقریباً از اولین روزهای شکل گیری کمپین های اعتراضی در لندن چهره هایی خودشان را مدافعان «جنبش سبز» نشان می دادند، که هم افکار و رفتار به شدت ارتجاعی داشتند، و هم در برخی موارد آدمهایی بودند که از نظر امنیتی برای تظاهرکنندگان خطرناک بودند. هر دو گروهی که از آنها نام بردم، هدایت کننده اغلب درگیری های فیزیکی در بین تظاهر کنندگان، و متعاقباً حذف نیروهای دگراندیش بودند.

شما عملکرد این دو طیف، و تأثیرات مخرب آن را در یک کمپین اعتراضی چگونه ارزیابی می کنی؟

- اینها محافظان مرزهای محتوایی جنبشی هستند، که قرار است از بالا توسط جناحی هدایت شود. اینها کسانی هستند که بایستی از حضور نیروهای دیگری که می تواند، جلوه دیگری به جنبش مورد نظر آنها ببخشد، جلوگیری کنند؛ کتک بزنند، بترسانند، تا از تلفیق نیروهای «جنبش سبز» با نیروهای برانداز جلوگیری کنند. چون اگر این تلفیق به صورت طبیعی صورت می گرفت، بدیهی ست که چهره جنبش را بکلی دگرگون می کرد و تحولی کمّی و کیفی را در آن پدید می آورد.

در مورد اصلاح طلبان داخل ایران، من بارها از آنها به عنوان نگهبانان سیاسی نظام نام برده ام. به نظر من اصلاح طلبان در داخل از خرداد ۷۶ این نقش را ایفا کرده اند. اینها در عین حالی که می خواهند نقش ساختاری شان را حفظ کنند، می خواهند کمی هم فشار بیاورند، چانه زنی کنند، از جنبش استفاده ابزاری کنند، برای نشان دادن قدرت شان به سایر جناح های حاکمیت. برای اصلاح طلبان داخل مهم است، جنبشی که قرار است نقش ابزاری را برای آنها ایفا کند، وارد مرحله کیفی ای نشود که برای شان دردسرآفرین باشد.

* فکر می کنم، پرسش قبلی ام را باید شفاف تر کنم. در پرسش قبلی به عواملی اشاره کردم که از نظر امنیتی برای تظاهر کنندگان خطرناک بودند. به نمونه هایی اشاره می کنم: افرادی در بین تظاهرکنندگان حضور پیدا می کردند، که فقط چند روز بود از ایران به لندن آمده بودند. یا افرادی بودند که سالها با فعالیت سیاسی وداع کرده بودند، به ایران می رفتند و از موقعیت مالی نسبتاً عالی ای برخوردار بودند. یا نیروهای سیاسی ای که از گذشته های دور، عملکرد سیاسی شان موردِ نقدهای جدی بوده، حتا روابط آنها با بخش هایی از بدنه حاکمیت اسلامی ایران مستند شده است.

این مجموعه در دل یک حرکت اعتراضی خودجوش که از سازماندهی قوی ای برخوردار نباشد، چه تأثیر مخربی می تواند داشته باشد؟

- به نظر من پیش فرض شما اشتباه است. پیش فرضی که می گویید، جنبش فاقد هرگونه برنامه ریزی ست، یک پیش فرض اشتباه است. علت اش را خدمت تان می گویم. آن بخشی از جنبش که در خیابان به سر می برد؛ گلوله می خورد، در خودجوش بودن آن شکی ندارم. یک عده از ایرانیان در خارج کشور که با دیدن این تصاویر در تظاهراتها شرکت می کنند، در خصلت خودجوش آنها هم شکی ندارم. اما من یک پارامتر دیگر را اضافه می کنم، که شاید قبول اش نداشته باشید. و آن بخش برنامه ریزی شده و فرمانده ای شده [نامفهوم] است. ما این را در انگلستان و امریکا و سایر کشورها دیدیم: یک جریان معین، که می خواهد جنبش سبز با یک حرف و ایده و شعار مشخص در خارج، با رنگ و اسامی معین معرفی و مطرح شود، پشت این جریان است. به نظر من حضور این جریان اصلاً تصادفی نبود و از برنامه ریزی برخوردار بوده...

* لطفاً ادعای خودتان را با تجربه ای از امریکا مستند کنید.

- از تجربه نیویورک می گویم: زمانی که احمدی نژاد برای سخنرانی مجمع عمومی سازمان ملل به این شهر آمده بود، جمعیت سبزها در نیویورک چند هزار نفر بودند. حالا من اشاره به نیروهای دیگر نمی کنم. اما یک سال بعد این تعداد به چندده نفر هم نمی رسیدند. یعنی تفاوت کمّی به حدی بود که نمی توانست حاصل فروکش کردن خصلت خودجوش این جریان باشد. و مشخص بود، پشتِ آن بساط عظیمی که در سال ۸۸ چیده شده بود، برنامه ریزی، فکر، بودجه و سازماندهی وجود داشت، که در سال ۸۹ این پشتیبانی و برنامه ریزی برداشته شد. و این مسئله اصلاً تصادفی نبود.

* در شهر لندن، به جز نمایندگان چند گرایش معین از «جنش سبز»، یکی دو تشکیلات سیاسی، و افراد معینی که آنها را از نظر امنیتی و گذشته سیاسی شان تقسیم بندی کردم، بقیه اصلاً نمی دانستند، بعد از تظاهرات بعدی چه برنامه ای باید داشته باشند. من به عنوان یک فعال رسانه ای در جلسات طیفهای مختلف «سبز» شرکت کردم و در آنها بی برنامه گی ی توأم با بی تجربگی سیاسی کاملاً مشهود بود.

بگذارید با این پرسش، موضوع را ریشه ای تر نگاه کنیم: افرادِ جریانات سیاسی فاسد؛ عناصر بینابینی و عوامل اطلاعاتی چگونه همدیگر را در یک جمع پیدا می کنند؟ چه حلقه ای آنها را به هم وصل می کند؟

- یک عامل خیلی ساده: فرصت طلبی؛ اپورتونیسم. یعنی اگر نخواهیم، وارد توضیحات مافیایی و تئوری توطئه بشویم، نوعی غریزه اپورتونیستی ست که اینها را به هم وصل می کند. چون اینها به دنبال این هستند که سوار بر موج شوند. بدیهی ست، وقتی اینها سوار یک موج می شوند، در جایی به هم تلاقی پیدا می کنند. حالا ممکن است، بَنرهای آنها مختلف باشد، اما در یک چیز با هم مشترک اند: می خواهند به نوعی از آب گل آلود ماهی بگیرند.

حالا بر این خصلت درونی، شما تفکر برنامه ریزی و هدایت شده را هم اضافه کنید؛ تماس های پشت پرده را در نظر بگیرید و شناخت تاریخی ای که اینها از هم دارند.

* در بریتانیا و در اغلب کشورهای اروپایی، بخش بزرگی از پشتوانه توده ای خیزش اخیر به حاشیه رانده شده، و یا با وجود گرایش های موجود در کمپین ها، طیف بزرگی از ایرانیان صف خودشان را از بدنه کمپین جدا کرده است. در حال حاضر می توانم بگویم که یک گرایش اقلیت در اغلب کشورهای اروپایی میدان دار کمپین های اعتراضی شده است.

اگر نخواهیم «تحلیل های ایمانی» بدهیم، فکر نمی کنید خیزش ضداستبدادی، پشتوانه توده ای اش را در خارج کشور از دست داده است؟

- از دست نداده به نظر من؛ به این معنی که ایرانیان خارج کشور نسبت به آن چیزی که مردم در داخل فریاد می زنند، بی اعتناع شده باشد. به نظر من سردرگمی و آشفتگی است. و این ناشی از آشفتگی و سردرگمی خودِ جنبش است.

من احساس ام این است که سال ۹۰ سالی خواهد بود که جنبش، زمان لازمی به خودش اختصاص دهد تا بتواند دست به توهم زدایی بزند. یعنی برداشتن توهماتی که در خرداد ۸۸ سوار بر جنبش شده بود. البته یگانه موردی که این توهمات را زیر سوأل برده بود، روز عاشورا بود، که نشان داد این واقعه می تواند نقطه آغاز یک تغییر کیفی در جنبش باشد. اما طبق صحبتی که در آغاز بحث داشتیم، بعد از این روز یک عده آمدند و توهمّاتِ در حال فروپاشی را بازسازی کردند، که در این کار تا اواخر سال ۸۸ تا حدّی موفق بودند. اقدامی که از دل آن، جریان ۲۲ بهمن هم بیرون آمد...

* بحث شما، بیشتر داخل کشور را در برمی گیرد. خواهش می کنم، تمرکزتان به خارج کشور باشد.

- بله. مسیر جنبش در حال حاضر به صورت کاملاً مشهودی یکطرفه است. یعنی داخل تعیین کننده ی طرز تفکر بیرون است. دینامیزم جنبش در داخل، دینامیزم حرکت در خارج را تعیین می کند. هنوز رابطه معکوس دیده نمی شود. البته یک سری کانال ها زده شده، دارد عمل می کند و تأثیرگذار است. من، هم تجربه فردی در این زمینه دارم و هم تجربه جمعی. اما اگر من و شما از پشتِ شخصیتِ کنشگر بیرون بیاییم و ایرانی عادی ای باشیم که به کار و زندگی اش می پردازد، و گه گاهی اخبار داخل را دنبال می کند، این جمعیت به طور خیلی گسترده تحت تأثیر آنچه که در داخل می گذرد، است.

اگر نگاه کنید، می بینید از ۲۵ بهمن ۸۹ دوباره شاهد نوزایش حضور ایرانیها در خارج کشور هستیم؛ در رسانه ها و در فضای مجازی، برای اعلام حمایت از داخل...

* تا همین چند ماه قبل، اغلب فعالان سیاسی و اجتماعی بر تأثیرگذاری جامعه ایرانی خارج کشور بر داخل انگشت می گذاشتند و آن را عمده می کردند. نکته دیگر اینکه شما به دنیای مجازی اینترنتی اشاره کردید، و حضور ایرانیان در این عرصه. که به نظر من دنیای رسانه های اینترنتی حتا بخش کوچکی از واقعیت جامعه ایرانی را انعکاس نداده و نمایندگی نمی کند.

اما پرسشی را با شما در میان می گذارم که سوأل طیفی از بچه هایی ست که با آنها ارتباط دارم: چطور یک خیزش یا جنبش توده ای در کشورهایی نظیر تونس و مصر و لیبی به خواستهایی حداقل می رسند؛ اما خیزش ضداستبدادی ایران که پشتوانه میلیونی از لایه های جامعه شهری دارد، به روزمرگی می افتد و زمین گیر می شود؟

- این پرسش به نظر من یک پاسخ ندارد. اما چون فرصت کمی داریم، یکی را عنوان می کنم. جامعه تونس یا مصر از لحاظ اجتماعی، فرهنگی، طبقاتی- وحتا می خواهم بگویم سیاسی- جامعه ای ست با لایه های معدود و محدود. جامعه ایرانی از این نظر، جامعه ای ست بسیار متشتت، چندپاره و چندلایه. هر معجزه ای که در هر کجای جهان بتواند پاسخ بدهد، وقتی به ایران می رسد و می رود در دل این لایه بندی ها، قدرت اولیه اش را از دست می دهد. درست به سان سیلی که می آید و پخش می شود در جویبارهای کوچک.

امروز که داریم با هم صحبت می کنیم، هیچ فرمولی در ایران نداریم که بتواند، بخشی که از آن جمعیتی که به عنوان اکثریت جامعه ایران نام می برند، به صورت همسو در حرکتی بیاورد و آنها را تبدیل کند به اکتور تغییر. اگر چنین فرمولی وجود می داشت، به نظر من سی سال سازمانهای سیاسی، اپوزسیون، نوابغ سیاسی ما فرصت داشتند آنرا کشف کنند و ارائه اش دهند. اما این مسئله بیشتر از آنکه به نبوغ سیاسی ارتباط داشته باشد، به درک واقعیتِ جامعه شناختی ایران ربط دارد. اگر با دید جامعه شناسی نگاه کنید، می بینید که جامعه ای که بستر فرهنگی، قومی، تاریخی اش بستری موزائیکی است، ناگهان در دوره تاریخی ای قرار می گیرد که این دوره بقای حاکمیت؛ بقای نظام حاکم در هرچه متشتت کردن و پراکنده کردن این جامعه است؛ در واقع تبدیل «ملّت» به «امّت» است: مجموعه ای گمنام از آدمها، که در کنار هم زندگی می کنند، اما به یکدیگر توجهی ندارند. یعنی تبدیل یک مجموعه ارگانیک به یک مجموعه مکانیکی قابل کنترل.

به نظر من این تغییر و تحول در سی و دو سال گذشته، هم به صورت خودجوش و هم به صورت برنامه ریزی شده، انجام شده است. یعنی بصورت اغراق شده آن، ۷۵ میلیون ایرانی و ۷۵ میلیون ایران.

* در پدید آمدن وضع موجود؛ در شکستهای پیاپی جامعه ایران برای کسب آزادی و عدالت اجتماعی، آیا نباید نقش «برگزیدگان» و «نخبگان» جامعه را برجسته کرد؟

- ببینید، نخبگان و برگزیدگان آن جامعه تا جایی که از مشروعیت اجتماعی برخوردار باشند، می توانند نقش آفرین باشند. از زمانی که پدیده ای به اسم خودمداری و خودمحوری در بین نخبگان ما می رسد به درجه ای که ارتباط آنها را با واقعیت های اجتماعی و لایه های مختلف اجتماعی قطع می کند، نخبگان ما تبدیل می شوند به دون کیشوت های فکری که در عوالم خودشان زندگی می کنند. ارتباط هایی که اینان با توده ها برقرار می کنند، ارتباط هایی ذهنی ست. در نتیجه نخبه و روشنفکر ما ضمن اینکه ممکن است، دهها کتاب و صدها مقاله منتشر کرده باشند، اما در جای واقعی ای که باید تست بخورد و آزمایش شود؛ تبدیل شود به ابزاری برای بیرون کشیدن راهکار، قرار نمی گیرند. به همین خاطر است که ما از لحاظ تئوریک و نظری یکی از غنی ترین ملتهای خاورمیانه هستیم، اما از لحاظ سازمان دهی عملی جزو ضعیف ترین و فقیرترین ها.

شما نگاه کنید، یک اتحادیه کارگری در تونس سرنوشت جنبش این کشور را عوض می کند، در حالی که در ایران هزاران صفحه مطلب و مقاله در این فاصله در تحلیل جنبش بیرون آمده، اما جریانی را نداریم که بطور عملی در پی اتصال شبکه های اجتماعی لازم برای موفقیت جنبش باشد...

* در جامعه ای که «روشنفکر» و «الیت» جامعه اش کارکرد و کارنامه معین تاریخی داشته؛ سازمانها و گروههای سیاسی اش یا در خواستهای تخیلی، اتوپیایی، حداکثری زمین گیر شده اند، یا گروههایی که به بخشی از حاکمیت اسلامی دخیل بسته اند، چگونه می شود، انتظار تغییرات بنیادین در چنین جامعه ای داشت؟

می خواهم خواهش کنم، در اظهارنظر به این پرسش چک سفید به «مردم» ندهید و آنها را ایدآلیزه نکنید.

- نخیر، من این کار را نمی کنم. اما می خواهم پروژکتور را از بالای هرم بیاورم به سمت پایین. به جای اینکه دوربین ما همیشه به این سمت باشد که ببینیم، آقای فلانی؛ دکتر فلانی چی می گوید که ما به آن عمل کنیم، یکبار بیاییم ببینیم، از پایین چکار می توانیم بکنیم. «پایین» به معنی توده گرایی، عوام فریبی، پوپولیستی برخورد کردن نیست. باور واقعی به توان توده هایی ست که آگاه می شوند. البته من کلمه آگاهی را با احتیاط بسیار بکار می برم و منظورم از این واژه، پیدا کردن قدرت تشخیص در آنهاست.

من به این باورم، تا زمانی که این قدرت تشخیص تبدیل به یک پدیده اجتماعی نشود، تغییر در بالا؛ چه توسط یک کودتا باشد، چه به اصطلاح یک انقلاب باشد، چه توسط لابی گری های پشت پرده باشد، و یا هر شکل دیگری از تغییر، حاصل آن به سود مردم نخواهد بود. بنابراین یکبار هم که شده، ما بایستی منطق تاریخی تحول گرایی در ایران را تغییر دهیم. تا زمانی که این منطق تکیه اصلی اش را بر وجود نخبگان می گذارد، من فکر نمی کنم، دستاوردی برای جامعه داشته باشد. همیشه تغییر در کادر حاکمیت است؛ تغییر در بالاست. این است که تاج می رود و عمّامه می آید؛ عمامه می رود و کراوات می آید و همین طور ادامه پیدا می کند...

* چطور و چگونه می شود این منطق را شکست؟

- به نظر من از زمانی که من و شما از شتاب زدگی و اضطراب کاذبی که برای تحولات سیاسی داریم، بیرون بیاییم و معیار را بر این قرار دهیم که این تحول را چگونه می شود تحولی اجتماعی کرد؛ یعنی خصلت اجتماعی به تحول سیاسی داد. به همین خاطر یکبار ما بایستی این معیار را قرار بدهیم، که چرا همیشه باید به سمت تغییراتی برویم که سبب می شود، حکومت بر مردم سوار شود، و نه مردم بر حکومت سوار شوند.

به نظر من این، دو مسیر متفاوت است. یکی مسیر نخبه گرایی، سیاسی گرایی و سازمان گرایی است و دیگری مسیر فردگرایی، انسان گرایی، اجتماعی گرایی و کار کردن در درون جامعه. این انتخاب، انتخابی استراتژیک است. یا پیوستن به «نخبگان»، سهم گرفتن از قدرت (نه الزاماً قدرت سیاسی) و وارد شدن در این بازی، که مردم را با خود همراه کنیم و از آنها استفاده ابزاری کنیم؛ به اسم خیرخواهی و صلاح مردم. و یا اینکه می رویم درون جامعه، آز و طمع قدرت را کنار می گذاریم، و توجه می کنیم، آیا می شود «فرد» را در جامعه به معنی جامعه شناختی کلمه شکل داد؛ کسی که به حقوق خودش واقف است و برای دفاع از آن عمل می کند. همه بحث به این برمی گردد که آیا ما می خواهیم، چرخش تاریخ ایران را از استبداد به دموکراسی از بالا انجام دهیم، یا از پایین؟

* ارزیابی شما از قدرت تشخیص و اندازه آگاهی در لایه ها و گروه بندی های اجتماعی در ایران چی هست؟ در ارزیابی تان لطفاً کارکرد سی و دو ساله استبداد سیاسی، آموزه های مذهبی و خرافی را در لایه ها و گروه بندی های اجتماعی آن جامعه در نظر بگیرید.

- من معتقدم آگاهی اجتماعی زمانی در یک جامعه می تواند جواب دهد، که هم عرض و هم طراز دستگاه اخلاقی آن جامعه باشد. یعنی صرفِ تزریق آگاهی به آن جامعه از لحاظ کمّی؛ مسائلی مثل وسائل ارتباط جمعی، تکنولوژی جدید ارتباطی، گسترش دانشگاهها و موارد دیگر. اما آگاهی در کجا قرار است جواب بدهد؟

شما تصور کنید ما در امریکا انسانهایی داریم، تحصیل کرده. اما وقتی عملکرد امریکا را در جهان؛ در عراق و افغانستان می بینیم، می فهمیم کمبودی وجود دارد. در ایران هم همینطور است. در ایران گسترش «دانشگاه آزاد» در روستاها را داریم، بیست و هفت میلیون کاربر اینترنتی داریم، نزدیک به پنجاه کانال ماهواره ای فارسی زبان داریم. بنابراین مشکل در اینجا مشکلی کمّی یا فنی نیست؛ برای گسترش دانش و اطلاعات. اما چرا این مجموعه جواب نمی دهد؟ به نظر من به این خاطر که این آگاهی باید بر دستگاه اخلاقی ای سوار شود که آنرا تبدیل کند به موتوری انگیزشی. ولی در آن جامعه دستگاه اخلاقی فروپاشیده؛ ارزش های اخلاقی در آن جامعه ضعیف شده؛ تا حدّ زیادی تخریب شده. به همین دلیل است، استاد دانشگاه ما دستبوس احمدی نژاد است، از آنطرف کارگری مثل اسانلو برای ایده هایش سنگین ترین بها را در زندان می پردازد. چون یکی فاقد دستگاه ارزشی انسان مدار و اخلاق گرا است، اما دیگری آنرا دارد و هزینه اش را می پردازد.

بنابراین کسانی که فکر می کنند، فقط با تأکید بر گسترش آگاهی ها، ما به ملتی می رسیم آگاه، که دست به عملیات محیرالعقول انقلابی می زند، چنین نخواهد بود. به نظر من تا زمانی که بازسازی دستگاه اخلاقی و ارزشی وجود نداشته باشد؛ این دو [آگاهی و دستگاه ارزشی جامعه] همدیگر را نتوانند بصورت مکمّل پیدا کنند، اتفاق خاصی از گسترش کمّی «دانش آموزی» و «دانش جویی» در ایران بوجود نخواهد آمد.

- با اظهارنظرتان، پاسخ پرسش قبلی ام: تغییرات بنیادین در ایران، کی و چگونه؟

- من معتقدم، در درجه اول درد را باید شناسایی کرد. دردِ بقای استبداد در ایران- بدون اینکه بخواهم از ادبیات تشکلی که به آن وابستگی دارم؛ جمع «خودرهاگران» استفاده کنم- در نفی ارزش انسان است. تا زمانی که جایگاه انسان بدون هیچگونه صفتی اضافه بر آن مورد توجه قرار نگیرد، من معتقدم چندین بار بعد از رژیم ج . اسلامی رژیم عوض کنیم، از استبداد رها نخواهیم شد. بنابراین می بایستی در درجه اول یک دستگاه فکری شکل بگیرد که در آن انسان جایگاه نخست دارد؛ جایگاهی که برتر از خداست، برتر از اسلام است، برتر از شاه است، برتر از طبقه کارگر است، برتر از میهن و پرچم و غیره و ذالک است. اگر بتوانیم این کار را انجام دهیم و یک جریان فکری انسان مدار در جامعه بوجود بیاوریم، این جریان فکری در درازمدت می تواند، تبدیل شود به یک جریان اجتماعی. چون می پردازد به نیازهای تک تک شهروندان. یعنی امنیت جانی، امنیت جسمی، امنیت روحی انسان؛ حفظ حرمت شان، حفظ حقوق شان؛ مسائلی که به صورت ملموس هر شهروندی به عنوان یک انسان می تواند، درک کند. چنین چیزی در جامعه اگر فراگیر شود، من معتقدم زیرساخت و زیربنا بوجود می آید. روی این زیربنا ما می توانیم، روبنای آن نوع از حرکت سیاسی و اجتماعی ای را بوجود بیاوریم که منجر به فروپاشی استبداد و عدم بازتولید استبداد شود. ممانعت از بازتولید استبداد یک بحث جدی تر و حیاتی تری ست که هربار مورد غفلت فعالان سیاسی و اجتماعی قرار گرفته است. برای همین ما خون دادیم، جان دادیم، اما دقت نکردیم که بعد از این همه فداکاری و جانفشانی چه چیزی قرار است جایگزین استبداد شود. اتفاقاً به دلیل همین بی توجهی، هر بار فریب تاریخی خوردیم و اشتباه کردیم...

* و رفع این مقوله راه حل ساده ای نباید داشته باشد.

- به نظر من راه حل سطحی و معجزه آسایی ندارد؛ یک راه حل عقلایی دارد: می بایستی در دل جامعه بستری فراهم شود که در این بستر، به دلیل معیار و شاخص قرار دادن انسان (یعنی انسان مداری به عنوان قطب نمای حرکتی تاریخی) ما بتوانیم، به سمتی برویم که هر تحولی در جامعه از این مسیر و چارچوب نتواند، خارج شود.

هر بار ما موفق شدیم؛ یکبار به نام قانون اساسی مشروطیت، یکبار به اسم منافع ملی، یکبار به اسم «انقلاب اسلامی» این انسان ایرانی را نفی کنیم؛ زندان بیاندازیم اش؛ به دار اش بکشیم. یکبار می بایستی، چیزی جز جان و کرامت انسان مطرح نباشد، و ما حرکت کیفی ای داشته باشیم، که از دل این حرکت کیفی، تحولی بوجود بیاید که دیگر زمینه و بستر به استبداد ندهد.

* کوروش عرفانی، از شرکت تان در این گفتگو یکبار دیگر تشکر می کنم.

- خواهش می کنم، سپاسگزارم.



* * *



تاریخ انجام مصاحبه: ۱۹ مارس ۲۰۱۱

تاریخ انتشار مصاحبه: ۲۵ مارس ۲۰۱۱

 

Zob Ahan

Elite Member
Feb 4, 2005
17,481
2,233
#16
یک دختر جوان توسط نیروهای بسیج پس از تجاوز به قتل رسید
نوشته***شده در مارس 27, 2011 توسط antitaleban| ۱ دیدگاه
خبرگزاری هرانا – هفته ی گذشته یک دختر جوان به نام الناز بابارده، توسط نیروهای بسیج پس از تجاوز به قتل رسید.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، یکی از نیروهای بسیج به بهانه ی بد حجابی، با سد کردن راه خودرو الناز ب. در منطقه ولیعصر تبریز دستور توقف و به اصطلاح “اصلاح حجاب” وی را می دهد که با مقاوت این دختر جوان مواجه می شود.

فرد مذکور پس از مشاهده ی چنین وضعی، با کشیدن سلاح و تهدید وارد خودروی خانم الناز ب. می شود و بلافاصله پس از آن دوتن دیگر از نیروهای لباس شخصی نیز وارد خودرو می شوند.

این سه تن پس از ضرب و شتم وحشيانه و تعرض و تجاوز جنسی به اين دختر جوان 26 ساله وی را با شلیک گلوله به قتل می رسانند و جسد را در اطراف گورستان اماميه تبريز رها مي كنند.

پس از تحقیقات محلی گزارشگر خبرگزاری حقوق بشر ایران، نهایتا در ختم الناز ب. مشخص می شود که فرزند يكي از سرداران پاسدار ایشان را به قتل رسانده و انگيزه ی خود از قتل و تجاوز را مبارزه با بد حجابي و انجام فرمان خدا اعلام كرده است!

خانم الناز ب. ساكن كوي وليعصر تبريز بوده است. خانواده ایشان از مسببان حادثه شکایت کرده اند اما منابع مطلع در گفتگو با هرانا مدعی شده اند كه سپاه تبريز در تلاش است تا در پرونده ی این جنایت اعمال نفوذ كند.

لازم به ذکر است اخیرا نیروهای امنیتی به بهانه ی برخورد با بدحجابی و اجرای طرح حجاب و عفاف، آزادی زنان در کشور را محدود تر از قبل کرده اند و فضایی مملو از رعب و وحشت برای ایشان ساخته اند.

این ورودی در فساد در دولت کودتا, اخبار سركوب فرستاده شده است. پیوند پایدار به آن را نشانه***گذاری کنید.
← حکومت نامتعادل: محاکمه نظامی شهرام امیری به اتهام جاسوسی پس از استقبال قهرمانانه از ویاهميت پيام نوروزي اوباما در تفسير خبر با دکتر عليرضا نوری زاده٬ ودكتر محسن سازگارا
 

alborz

Bench Warmer
Oct 18, 2002
1,445
0
#17
http://irangreenvoice.com/article/2011/mar/29/12093
بنا به گزارش سازمان عفو بین***الملل، جمهوری اسلامی، مقام دوم جهان در اجرای حکم اعدام شد
ایجاد شده در: 03/29/2011 - 11:36

بنا به گزارش سازمان عفو بین الملل در بررسی آمار اعدام های صورت گرفته در سال ۲۰۱۰ میلادی، ایران همچنان بعد از چین، مقام دوم کشورهای اعدام کننده را دارا می باشد و همزمان این سازمان خاطرنشان کرد "به رغم آمار بالای اعدام در کشورهايی چون چين، ايران، يمن و عربستان سعودی و آمريکا، درصد اجرای مجازات اعدام در این سال کاهش داشته است."

به گزارش خبرگزاری فرانسه، عفو بين***الملل در گزارش خود اعلام کرده است که چين در سال گذشته ميلادی "هزاران تن" را اعدام کرده و ايران دستکم در سال گذشته ۲۵۲ تن را اعدام کرده است.

کره شمالی با ۶۰ مورد، يمن با دستکم ۵۳، ايالات متحده آمريکا با ۴۶ و عربستان سعودی با دستکم ۲۸ مورد اعدام، بيشترين آمار اعمال مجازات اعدام را به خود اختصاص داده***اند.

عفو بين***الملل با ذکر این نکته که آمار دقیقی از میزان اعدام در چین در دست نیست، می***گويد که با این حال می***توان گفت درصد اجرای مجازات اعدام در جهان پايين آمده است.

طبق اين گزارش، سال گذشته مغولستان هم مجازات اعدام را لغو کرد که به گفته عفو بين***الملل، قدمی بسيار مهم و مثبت برای توقف مجازات اعدام در آسيا خواهد بود.

همچنین کشور گابن نیز، شانزدهمين کشور عضو اتحاديه آفريقا بود که مجازات اعدام را لغو کرد.

به گفته «سليل شتی»، دبيرکل سازمان عفو بين***الملل، به رغم برخی موانع و عقب***گردها، باز هم می***توان گفت سال ۲۰۱۰، سالی موفق در راستای حرکت به لغو مجازات اعدام بوده است.

شتی افزوده است که "معدود کشورهايی هستند که هنوز با توقف مجازات اعدام مشکل دارند و در سال گذشته هزاران تن را به کام مرگ فرستادند و خلاف حرکت جهانی مقابله با مجازات اعدام را پيش گرفته***اند."

وی یادآور شده است که شماری از کشورهای در خاورميانه و شمال آفريقا هنوز مجازات اعدام را فقط برای مجازات سنگين استفاده نمی***کنند و برای جرائمی چون قاچاق مواد مخدر و يا زنا و روابط نامشروع هم اين مجازات را به کار می***گيرند.

به گفته دبیرکل سازمان عفو بین***الملل، "با وجود کاهش مجازات اعدام در جهان، هستند هنوز کشورهايی که مجازات اعدام را در اتهام***هايی چون جرائم اقتصادی، مواد مخدر، روابط جنسی و يا ارتداد استفاده می***کنند که مخالف احکام جهانی حقوق بشر است که مجازات اعدام به جز در موارد اتهام***ها و جرائم خيلی جدی، ممنوع کرده است."

عفو بين***الملل می***گويد چين در حال اصلاح قوانين مرتبط با مجازات اعدام است ولی بايد دامنه استفاده از اين حکم را بسيار محدود کند. اين گزارش همچنين گفته به جز چين، ۸۲ مورد در ديگر کشورهای آسيا از جمله کره شمالی، سنگاپور، ويتنام، بنگلادش، تايوان، ژاپن و مالزی گزارش شده است.

در اين گزارش آمده که ايران با رکورد ۲۵۲ بالاترين آمار اعدام در خاورميانه را به خود اختصاص داده ولی عفو بين***الملل می***گويد گزارش***های جديد و معتبری هم به دست آورده که نشان می***دهد "۳۰۰ مورد اعدام در ايران به تازگی در ايران انجام شده که بيشتر آنها در زندان وکيل آباد مشهد" بوده است.

عفو بين***الملل گفته که شمار زيادی از اعدام***ها در کشورهايی چون چين، مصر، اندونزی، لائوس، ليبی، مالزی، تايلند، امارات متحده عربی، عربستان سعودی و يمن مرتبط با جرائم قاچاق مواد مخدر بوده است.

قاره اروپا که سال ۲۰۰۹ ميلادی سالی بدون اعدام را پشت سر گذاشته بود، در سال ۲۰۱۰ شاهد دو مورد اعدام در بلاروس بود.

بيشترين روش***های اعدام از قطع سر، برق فشار قوی، تزريق، دار زدن و شليک در جوخه اعدام تشکيل شده که دو مورد آخر بيشتر استفاده می***شود.

طبق آخرين آمار جهانی، حدود ۹۶ کشورجهان مجازات اعدام را برای تمامی جرائم و به کل لغو کرده***اند.

به گفته سلیل شتی "جهان بدون اعدام فقط يک امکان نيست که بخواهيم به آن دست يابيم. اين هدفی است که ناگزير به آن خواهيم رسيد. پرسش اين است که چقدر طول می کشد تا چنين هدفی به دست آيد؟"

گفتنی است طبق آمار و گزارش سامانه های حقوق بشری و خبری ایران، تعداد اعدام شدگان در سال ٨٩، بالغ بر ٢٩٨ تن بوده است.
 

alborz

Bench Warmer
Oct 18, 2002
1,445
0
#18
http://irangreenvoice.com/article/2011/mar/29/12098
زندانی سیاسی محسن دگمه***چی در زندان درگذشت

بنابر خبر دريافتي زنداني سياسي محسن دگمه چي شب گذشته به دليل عدم رسيدگي پزشكي و وخامت حالش در بيمارستان جان باخت.

به گزارش كانون حمايت از خانواده جان باختگان و بازداشتي ها، زنداني سياسي محسن دگمه چي قبل از درگذشتش به دليل وضعيت وخيم علاوه بر عدم دسترسي به امكانات پزشكي توسط عوامل زندان مورد شكنجه روحي قرار گرفته است. به رغم وضعیت بسیار وخیم جسمی محسن دگمه چی و برخوردهای غیر انسانی، حضور پاسداربندهای حاضر در اتاق هنگام ملاقات با خانواده اش عاملي ديگر برای افزایش فشار روحی علیه وي بوده است.

در روزهاي آخر، وضعیت جسمی بازاری زندانی محسن دگمه چی روز به روز وخیم تر می شد و درد، لحظه ای او را امان نمی داد و دچار ضعف شدیدی شده بود به طوری که دیگر قادر به نشستن بر روی تختخوابش نبود و حدود 4 هفته قادر به خوردن غذا نبود وي در روزهاي آخر حتی نمی توانست مایعات بنوشد و هنگام نوشیدن آب با دردهای شدیدی مواجه می***شد.
گفتنی است محسن دکمه چی از بازاریان سر***شناس تهران، به اتهام کمک مالی به خانواده***های زندانیان سیاسی توسط قاضی صلواتی مورد محاکمه قرار گرفت و به ۱۰ سال حبس تعزیری و تبعید به زندان رجایی شهر کرج محکوم شده بود. وی مبتلا به سرطان پانکراس بود.
 

alborz

Bench Warmer
Oct 18, 2002
1,445
0
#19
http://www.rahesabz.net/story/34812/
تداوم بی خبری از میرحسین موسوی و زهرا رهنورد در سال جدید

جرس: میرحسین موسوی و زهرا رهنورد پس از تماس بسیار کوتاه تلفنی در اول فروردین با خانواده، هیچ گونه ارتباط تلفنی دیگر و یا دیداری با آنها نداشته اند و مقامات مسوول امنیتی، قضایی از دیدار و تماس با فرزندان ممانعت به عمل آورده اند.

به گزارش کلمه، علی رغم مراجعات مکرر خانواده آقای موسوی وخانم دکتررهنورد به مقابل خانه پدری خود واقع در خیابان پاستور، که احتمال می رود بعد از نوروز در آنجا حصر غیر قانونیشان ادامه پیدا کرده باشد، با ممانعت ماموران امنیتی موفق به دیدار و یا تماس با پدر و مادر خود نشده اند.

در این مراجعات که پس از نوروز بارها به طور مداوم انجام شده است، نه تنها هیچ پاسخی به خواست آنها برای دیدار و یا حتی کسب اطلاع از وضعیت پدر و مادرشان به آنها داده نشده، بلکه در برخی از این مراجعات ماموران امنیتی حاضر با بی ادبی و تندی با این خانواده بر خورد کرده اند. پس از مواجهه با این محدودیتها، خانواده آ***قای موسوی هر بار جهت کسب اطلاع از سلامتی اعضای خانواده، صحبت و پیام های دیگر را با صدای بلند به امید شنیدن آنها از سوی پدر و مادر در حصرشان فریاد زده اند.

تنها نکته قابل توجه در چند روز اخیر، مشاهده وجود تعداد زیادی میله آهنی جدید برای جوش دادن به در ها ودیوارها بوده است، و همچنانکه در عکس زیر دیده می شود، درب آهنی دومی نیز که از خیابان قابل مشاهده نیست، در پشت درب قبلی ساخته شده است.

استمرار بی خبری از وضعیت این دو باعث افزایش نگرانی ها در مورد سلامت، چگونگی تغذیه، محل دائمی اقامت و برخورداری آنها از امکانات اولیه شده است.

قابل ذکر است که هنوز هیچ ارگان رسمی مسئولیت این حصر غیر قانونی، غیر حقوقی و بی سابقه را به عهده نگرفته است.
 

alborz

Bench Warmer
Oct 18, 2002
1,445
0
#20
http://www.rahesabz.net/story/34784/
آیت الله وحید خراسانی: همه گفته هایم براساس حق طلبی بوده و ادامه خواهد داشت
در پاسخ به اعضای جامعه مدرسین
جرس: آیت***الله العظمی حسین وحید خراسانی، از مراجع تقلید معظم شیعه، به درخواست برخی اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم برای تعدیل اظهاراتش پاسخ منفی داده و تاکید کرده است که انتقاداتش از برخی عملکردها، با اندیشه***ی قبلی بوده، با اعتقاد بیان شده، از باب حق***گویی و حق***طلبی بوده و ادامه خواهد داشت.


به گزارش کلمه، پس از آنکه آیت***الله***العظمی وحید خراسانی انتقاداتی را در خصوص وضعیت زندان***ها و سپس مشغول بودن سران حاکمیت به دعوای قدرت و بی***توجهی ایشان به وضعیت اعتقادی جامعه مطرح کرد، برخی تلاش کردند تا با ارسال پیامک***هایی برای شاگردان این مرجع تقلید، آنها را از شرکت در جلسه درس ایشان منصرف کنند. اما برخلاف تصور آنها و تبلیغاتی که صورت گرفته بود، در جلسه بعدی درس ایشان به حدی طلاب و روحانیون حضور پرشوری داشتند که جمعیت پرتعداد حاضران در درس ایشان از شبستان مسجد اعظم قم فراتر رفت و گزارش شده که تا صحن مرقد مرحوم آیت***الله***العظمی بروجردی هم جمعیت نشسته بود.