November 9 News / discussion

spanx

Bench Warmer
Dec 19, 2005
1,310
0
#1
Another sepahi surrounded by people, notice how the reactions have changed since the beginning days ...

[ame="http://www.youtube.com/watch?v=guHJkV8Iwz8"]YouTube- ‫گیر اÙ￾تادن یک مامور ضدشورش به دست مردم‬‎[/ame]
 
Feb 22, 2005
6,884
9
#2
They still let him go. What courageous and compassion crowd that they get raped, tortured, killed, but yet the people dont become animal like the basijis, hezbolahis and the regime supporters.
 

#8

Coach
Feb 7, 2004
13,568
0
#3
صفار، برو دکتر!

ابراهيم نبوي

وای! بدبخت شدیم رفت! تمام امیدمان به وحدت نظر بین کروبی و موسوی بود

،
آن هم بر باد رفت. حالا چه خاکی به سرمان بریزیم؟ چطوری جنبش سبز را پیش ببریم؟ چطوری مردم را قانع کنیم؟ بقول دهخدا: " دیدی چه آمد بر سرم؟" بیچاره شدیم. حالا مجبوریم احمدی نژاد را به عنوان رهبر جنبش سبز انتخاب کنیم، او هم که هزار تا کار دارد. شاید هم دست به دامن سردار محصولی یا یکی دیگر از محصولات میلیاردی دولت نهم و دهم بشویم که وزیر رفاه نشود و بخاطر رفاه حال جنبش سبز رهبری ما را بپذیرد. کیهان و رجانیوز و ایرنا و فارس و سایر رسانه های طرفدار حکومت که به خون کروبی و موسوی تشنه هستند، خبر دادند که میان آن دو اختلاف وجود دارد. مردم و بخصوص سبزها هم که حرف های قبلی این رسانه ها را قبول کرده بودند و منتظر شنیدن همین یک نظر بودند، آهی از ته دل کشیدند و رفتند توی خانه های شان و اعلام کردند که " ما اهل کوفه هستیم، می خواد تنها بماند، می خواد تنها نماند."



عبدخدایی گفت: " بین موسوی و کروبی اختلاف وجود دارد."

ما: ای وای! حالا چکار کنیم؟ به نظر شما بهتر است آن دو تا با هم اختلاف داشته باشند یا نه؟

عبدخدایی: البته بهتر است اختلاف داشته باشند.

ما: حالا شما برای چی این خبر را می دهید؟

عبدخدایی: بخاطر اینکه دلم می خواهد طرفداران آنها بفهمند آنها با هم اختلاف دارند.

ما: که بعدش چه بشود؟

عبدخدایی: خداییش یا عبدخداییش این است که وقتی طرفداران شان بفهمند بین آن دو اختلاف است، دیگر یادشان می رود که در انتخابات تقلب شده و یادشان می رود که به موسوی رای دادند و یادشان می رود که قیمت نان شده هزار تومان و یادشان می رود که هفتاد نفر در خیابان کشته شدند و یادشان می رود که هر روز دارند توی خیابان کتک می خورند.



جهان نیوز هم که دید عبدخدایی از اختلاف بین موسوی و کروبی حرف زده است، اعلام کرد که " کروبی راهش را از موسوی جدا کرده است." و نوشت " به نام کروبی به کام موسوی"



ما: حالا که کروبی راهش را از موسوی جدا کرده است، بهتر است ما دنبال کدام شان برویم؟

جهان نیوز: نصف تان بروید دنبال کروبی، نصف تان هم بروید دنبال موسوی.

ما: بعدش چه می شود؟

جهان نیوز: بعدش مامورین نیروی انتظامی راحت تر کتک تان می زنند.

ما: به نظر شما بهتر نیست همه مان برویم دنبال کروبی؟

جهان نیوز: نه، آقا دستور دادند که نصف تان بروید دنبال کروبی نصفی دنبال موسوی.

ما: چطور است همه مان برویم دنبال کروبی، موسوی را ول کنیم؟

جهان نیوز: نه، موسوی گناه دارد، نصفی دنبال کروبی نصفی موسوی.

ما: حالا بهتر نیست جفت مان برویم به یک طرف بعد آنها بیایند دنبال ما؟

جهان نیوز: نه بچه های عزیز! وقتی بین رهبران اختلاف افتاد بین شما هم باید اختلاف بیافتد، وگرنه ما این وسط ضایع می شویم.

ما: حالا ما از کجا مطمئن شویم که بین این دو تا اختلاف افتاده، یک وقت دیدی جفت شان رفتند نشستند پهلوی هم و گفتند ما با هم اختلاف نداریم. آن وقت چکار کنیم؟

جهان نیوز: ببین! مهم نیست آنها چه می گویند، شاید آنها دلشان بخواهد اختلاف شان را حل کنند، آن وقت شما باید به حرف آنها گوش کنید؟ در حالی که ما که دشمن تان هستیم می گوئیم شما با هم اختلاف دارید، بعد شما که با هم دست هستید نمی خواهید با هم اختلاف داشته باشید؟



سبزها به بهشت می روند



سی سال بود به زور می خواستند ما را بفرستند بهشت، ما هم مقاومت می کردیم، دم در ایستاده بودیم، هر چه هل می دادند داخل نمی رفتیم. حالا که دسته جمعی می خواهیم برویم جهنم، هر روز یک راه پیدا می کنند که همه مان را بدون تائید صلاحیت بفرستند بهشت. ببین به چه مصیبتی گرفتار شدیم. تا همین بیست و هفت ثانیه قبل می گفتند رنگ سبز نشانه وابستگی به استکبار جهانی است، حالا حجت الاسلام طباطبایی از حامیان " جنبش سبز علوی، همه اش به چیز موسوی" اعلام داشت: " لباس بهشتی ها سبز است." وی توضیح داد که سبزها بیخودی تقلب نکنند و فکر نکنند که اگر لباس شان را عوض کنند، ممکن است بروند جهنم، چون دوربین های پلیس تصویر همه آنها را گرفته و همه را برای رفتن به بهشت به بارگاه الهی معرفی کرده اند، به همین دلیل بدبخت شدیم رفت.



رجانیوز هم به جنبش سبز پیوست



آقاجان! این آقا را بدبخت کردید. روی پشت بام بد و بیراه می گوئید، توی خیابان که بد وبیراه می گوئید، سینماگر می آید پیش آقا یک دفعه دل درد می گیرد، شاعر می آید پیش آقا یک دفعه حالش خراب می شود و غیب اش می زند تا شش ماه دچار کمیته امداد غیبی می شود، آن هم از هاشمی رفسنجانی که بچه هایش صبح تا شب در داخل و خارج تظاهرات می کنند علیه آقا، موسوی هم که زده به سیم آخر، کروبی هم که سالهاست روی سیم آخر نشسته بود و تکان نمی خورد. آقای مکارم شیرازی هم که تا کاف می گویی فورا تا کهریزک می رود و خودش شده ناراضی نیمه وقت، نخبه ریاضی را هم آوردند که قاتق نان آقا بشود، شد گوشکوب، حالا چپ و راست می زنندش توی سر ایشان که " شما که از جواب خوشت نمی آید، مرض داری سووال می کنی؟" حالا همه اینها به کنار، فقط همین مانده بود که رجانیوز علیه رهبری تیتر بزند. ما که می دانیم آنها هم دل شان با حکومت و دولت نیست( نخند آقای رجانیوز، فکر می کنی من عقل ندارم؟) ولی برای چی خودشان را لو می دهند؟ رجانیوز مثلا برای خراب کردن خانواده هاشمی، تیتر زد که " تحلیل های رهبری از ریشه های حوادث پس از انتخابات آدرس غلط است." آگاهان اعلام کردند که بله، درست است، همین راهی که دارید می روید درست است. به اسم نقل قول از جنبش سبز و برای ضایع کردن خانواده هاشمی هر چیزی می خواهید بنویسید. کسی که شاکی نمی شود، هیچ، فحش خواهر و مادر هم کمتر می خورید. البته به نظر من یک توطئه ملی علیه رهبری توسط رسانه های طرفدار احمدی نژاد و پلیس و سپاه در حال شکل گیری است و من فکر می کنم آنها به دلیل نفرت از آیت الله خامنه ای مخصوصا در سیزده آبان کاری کردند که مردم به جای اینکه به رئیس جمهور بدوبیراه بگویند مستقیما ارادت خودشان را نثار آقا کنند.



صفار برو دکتر! صفار برو دکتر!



صفار هرندی بعد از بازگشت از دانشگاه گیلان وقت گرفت و به دکتر روانکاو مراجعه کرد.

دکتر: بفرمائید چه ناراحتی دارید؟

صفار هرندی: بسم الله الرحمن الرحیم، شبها خوابم نمی بره

دکتر: الحمدالله، معمولا چه شبهایی خوابتون نمی بره؟ هر شب مشکل دارین؟

صفار هرندی: نه، اتفاقا وقتی که برنامه دارم خوابم می بره، ولی وقتی برنامه ندارم یا به سفر نمی رم یا سخنرانی نمی کنم خوابم نمی بره.

دکتر: عجیبه، معمولا باید برعکس باشه، لطفا بگید دقیقا چه روزهایی خواب تون می بره.

صفار هرندی: من هفته ای دو روز برای سخنرانی به دانشگاه می رم، اون روزها خیلی خوبم، ولی سایر روزها خوابم نمی بره.

دکتر: ممکنه بخاطر سندروم نارسیسیزم باشه، بعضی ها وقتی مورد توجه قرار می گیرند و تشویق می شن احساس آرامش و راحتی می کنن. لطفا بگین که برخورد مردم با شما چطوره؟

صفار هرندی: معمولا من به دانشگاهها می رم و از دولت دفاع می کنم و دانشجوها با کفش توی سر من می زنن....

دکتر: خوب؟

صفار هرندی: در اکثر موارد اول سخنرانی سرم درد می گیره، بعد یک حسی به من می گه علیه چیزی که دانشجوها دوست دارند حرف بزنم، و منم می گم.....

دکتر: عکس العمل اونها چیه؟

صفار هرندی: معمولا یا می گن " قاتل برو بیرون" یا می گن " ننگ ما ننگ ما وزیر فرهنگ ما" یا می گن " صفار برو گمشو"

دکتر: در اون حالت چه حسی پیدا می کنین؟

صفار هرندی: اول لذت شدیدی می برم، حس می کنم یک موجی از یک جائیم راه افتاده و تمام تن و روحم آرامش پیدا می کنه....

دکتر: در چه حالتی بهترین آرامش رو دارین؟

صفار هرندی: یک بار هفت تا دانشجو بعد از مراسم با کفش زدن توی سرم و دو تا شون آجر پرتاب کردن به طرف من که به شونه هام خورد، احساس آرامش عجیبی کردم، تا یک هفته روزی ده دوازده ساعت می خوابیدم، ولی دیگه اون حالت پیش نیومد...

دکتر: در چه حالتی دچار بی خوابی می شین؟

صفار هرندی: در این چهار ماه هر وقت که فحش نمی خورم یا لنگه کفش توی سرم نمی خوره، دچار کم خوابی و اضطراب شدید می شم.

دکتر: هیچ روزی نبوده که سخنرانی نداشته باشین و خواب تون ببره؟

صفار هرندی: چرا، همین روز سیزده آبان رفته بودم به مراسم، یک سبزپوش بهم گفت " قاتل کثافت بازجوی پدرسگ" من اون روز خواب خیلی راحتی کردم.

دکتر: جالبه، قبل از این چهار ماه چطوری بودین؟ خواب تون خوب بود؟

صفار هرندی: بله، مدتی وزیر ارشاد بودم، هفته ای یک روز جلوی انتشار کتابها رو می گرفتم یا مانع برگزاری کنسرت ها می شدم، در اون روزها خیلی راحت بودم، گاهی که یک روزنامه تعطیل می شد، من تا یک هفته خواب راحت داشتم.

دکتر: قبل از اون چی؟

صفار هرندی: قبل از اون مدتی بازجو بودم که تقریبا هفته ای شش روز کار می کردیم و من تقریبا هر روز دوازده تا چهارده ساعت می خوابیدم....

دکتر: من می خوام یک سووالاتی بکنم که کاملا خصوصی یه، ولی باید جواب بدین تا بتونم مشکل شما رو حل کنم...

صفار هرندی: دکتر! هیچ مساله ای نیست، پزشک محرم بیماره، می دونم، بفرمائید....

دکتر: هیچ حالتی وجود داره که جایی برین یا کار خاصی بکنید که حضور کسی یا چیزی باعث آرامش تون بشه.

صفار هرندی: بله، می رم قبرستون، سر قبر مرحوم عموی خدابیامرزم.

دکتر: عمو تون چی کاره بود؟

صفار هرندی: عموم تروریست بود، یعنی شغل خانوادگی بود که ما هم ادامه دادیم، وقتی سر قبر اون می رم خیلی آروم می شم.

دکتر: نه، ببینید، آیا اتفاقی نیافتاده که کسی کاری با شما بکنه که شما آروم بشین؟

صفار هرندی: چرا، هر وقت آقای شریعتمداری....

دکتر: پس با ایشون شما آروم می شین

صفار هرندی: بله، خیلی...

دکتر: ایشون حرف هم می زنه یا فقط کارشو می کنه؟

صفار هرندی: ایشون کار خاصی نمی کنه، ولی وقتی خیلی حالم بد می شه، می رم پیش ایشون و اون برام از بازجویی های خودش تعریف می کنه، همون وقت خمیازه می کشم و احساس خواب می کنم، خیلی خوبه.

دکتر: نه، منظورم رو نفهمیدین، شما با کسی رابطه داشتین که شما رو کتک بزنه، یا شما کسی رو کتک بزنید؟

صفار هرندی: بله، پیش می آد.

دکتر: در اون حال احساس آرامش نمی کنید؟

صفار چشمانش را می بندد: دکتر، چرا، احساس آرامش می کنم، در همین مورد حرف بزنید خوابم می بره....

دکتر: مثلا کسی با شلاق شما رو شدیدا بزنه و ناخنش رو بکشه روی پوست تون...

صفار هرندی خروپف می کند و به خواب عمیق فرو می رود.



براساس خبرهای واصله صفار هرندی که بعد از فحش خوردن در سه دانشگاه تهران، پرتاب لنگه کفش توسط دانشجویان، فحاشی شدید در اهواز، دیروز به گیلان رفته بود، با شعار " ننگ ما ننگ ما وزیر فرهنگ ما" مواجه شده بود، در مورد معنی دیکتاتور گفت: " دیکتاتور کسی است که به زور 13 را بزرگتر از 24 نشان می دهد." دانشجویان بعد از شنیدن این جمله می خواستند به او حمله کنند و جورابش را بادبان کنند، اما یادشان آمد که با بسیج دانشجویی فرق دارند، به همین دلیل به همین سخنان اکتفا کرده و سالم به پایگاه خود بازگشتند.



هادی حیدری آزاد شد



بدبختی جنبش سبز و دوستانش این است که خودشان گاهی نمی فهمند چه پیروزی بزرگی به دست آورده اند، در حالی که دشمنان شان دقیقا همین را می فهمند. مثلا در مورد همین سیزده آبان، تقریبا هیچ شکی وجود ندارد که محافظه کاران گفته اند که بین 500 نفر تا حداکثر سه هزار نفر از سبزها در سیزده آبان حضور داشتند، از این تعداد 109 نفر دستگیر شدند که 70 نفرشان تا دیروز آزاد شدند، چهل نفرشان امروز آزاد شدند، فردا هم قرار است 25 نفر دیگر آزاد بشوند، می ماند 210 نفر از آن 109 نفر که آنها هم تا سه روز دیگر آزاد می شوند. بعد بخاطر همین 500 نفری که بقول کیهان در مراسم سیزده آبان حضور داشتند، هفتاد درصد اخبار ایسنا، پنجاه درصد اخبار فارس، 108 درصد اخبار ایرنا، 78 درصد اخبار جهان نیوز ، چهل درصد اخبار جام جم و 64 درصد اخبار رجانیوز مربوط به همین 500 نفر تظاهر کننده است. تازه این پانصد تا دو هزار نفر هم یکی از رهبران شان که موسوی بود از ترس توی ایرنا قایم شده بود و یکی شان که کروبی بود، با گاز اشک آور زخمی شده بود. حالا ببینید اگر رهبران جنبش آمده بودند چه خبر می شد. و جالب این که تمام رسانه های طرفدار دولت که حداقل سه میلیون از حامیان شان با صد تا اتوبوس در تظاهرات سیزده آبان شرکت کرده بودند، به جای اینکه خبر از حضور میلیونی طرفداران شان بدهند که ششصد برابر مخالفان بودند، همه اش اخبار جنبش سبز را منتشر می کنند.



از همه اینها گذشته چهار نفر از کمیلی ها، از جمله هادی حیدری و شیرکوند و سایر دوستان آزاد شدند. تبریک تبریک تبریک!
 

#8

Coach
Feb 7, 2004
13,568
0
#4
مرزهایی که شکست

مهرانگيز کار


از روز22 خرداد شروع شد و ادامه پیدا کرد. همیشه این دشمن خارجی نیست که سرزمینی را اشغال می کند و مالکان آن سرزمین را به قلمرو مالکانه شان راه نمی دهد. یک جریان حکومتی در ایران، عرصه عمومی، این محل تجلی نقدها و نظرهای سیاسی و اعتراضی را به انحصار خود درآورده و سهم خواهی شهروندان از آن موکول به از دست دادن امنیت و بذل جان شده است.

ایرانیان چندی است با این وجه از انحصار گرائی وارد مبارزه صلح آمیز شده اند و پای هزینه ی آن ایستاده اند. در این رویارویی اراده کرده اند همان زمانها و مکانهای رسمی و مجاز برای ستایش از حکومت و ساز و کار آن را مایه دست قرار داده و در همان حدود و امکانات سهم خواهی کنند. دشمن داخلی این درجه از سهم خواهی را تحمل نمی کند و به آنها که بخش صبور جمعیت ایران بوده و سالها خشم و خروش شعاری و ستیزه جویانه ستایشگران و پرستندگان حکومت را دیده اند و خون خورده اند مجال نمی دهد تامطالبات خود را در همان عرصه عمومی که تیول اشغالگران داخلی است مطرح کرده و آرزوهایی در حدود استبدادزدایی از سیاست داخلی و تنش زدایی از سیاست خارجی را با حکومت در میان بگذارند.

بخش بزرگی از جمعیت ایران از آن رو راهی این مبارزه شده که حکومت ظرف سی سال ادعا کرده است ایرانیان با حضور میلیونی در خیابانها در روزهای خاص، سیاست داخلی و خارجی را طراحی می کنند و خواستار اعمال خشونت در سیاست داخلی و تداوم آن نسبت به منتقدین بوده و پروایی ندارند اگر با هدف مبارزات ضد استعماری منطقه را به خاک و خون بکشند. ایرانیان از ان رو راهی این میدان پر خطر شده اند که در مجلس نمایندگانی ندارند تا همه اندیشه های سیاسی شان را نمایندگی کنند. نمایندگان منتخب فقهای شورای نگهبان اند، تازه در همین قواره کوتاه از حق آزادی بیان نظر و عقیده و نظارت بر امور چندان بهره ای ندارند. مطبوعات به اراده فراقانونی هیئت نظارت بر مطبوعات که دولت را حمایت می کند و برای حداقل آزادی جایی باقی نمی گذارد نفسهای آخر را می کشد. باقی می ماند عرصه عمومی که در انحصار حامیان سیاستهای سرکوب و انزوای جهانی و تشدید بحران اقتصادی است. ایرانیان دل خسته و ناراضی این باقی مانده را که گوش تا گوش نیروهای مسلح آن را ناامن ساخته اند تبدیل به بستر حضور اعتراضی، صلح آمیزو مظلومانه خود کرده اند.

ایرانیان در انحصارشکنی پیش می روند. آنها با چند حرکت شطرنجی عرصه عمومی را از انحصار سی ساله دشمن داخلی درآورده اند و با تن دادن به خطر پس از سه دهه توانسته اند در زمانها و مکانهایی که محل ستایش و پرستش مدیران سیاسی شده است با قبول خطر حاضر بشوند. نیروی فعال شده در این حرکت، سنجیده و آهسته پیش می رود و در این گامها هشیارانه انحصارشکنی می کند و برای ساختار شکنی شتاب ندارد. مجموعه حکومت در پی آن است که نیروی انحصارشکن مردم را به سمت و سوی ساختارشکنی سوق بدهد و بسترسازی کند برای خونریزی و تحمیل هرچه بیشتر دخالت نیروهای نظامی و پلیسی دراموراقتصادی، سیاسی و در مجموع دولتی که به تاخیر انداختن خواسته های دموکراتیک مردم ایران فوری ترین نتیجه ی آن است.

انبوه مردم ناراضی، باری، نماز جمعه به امامت هاشمی رفسنجانی را انگیزه ورود به عرصه عمومی ساختند. آسفالت خیابان سجاده شان شد و رنگ سبز مایه خوشدلی شان، با این یقین شیرین که تنها نیستند و با این امید که صاحبان عقل و تدبیر از درون حاکمیت به پا می خیزند و باور می کنند موضوع جدی است.متقاعد می شوند که نمی توانند کهریزک را در سطح کشور بازسازی کنند و نمی توانند راه بر مردمی ببندند که می خواهند در زمانها و مکانهای رسمی نظرات متفاوت سیاسی خود را اعلام کنند. باری دیگر روز قدس را کارسازی کردند و نترسیدند ازتهدید ائمه جماعت و نهراسیدند از آن لشکریان مخفی و اشکارکه منافع شخصی را بر منافع ملی و جمعی ترجیح می دهند.. نمایش قدرت مردمی که انحصار روز قدس را در عرصه عمومی ودر انتخاب شعارها شکستند اهل عقل و تدبیر و سیاست را از بستری که امن و امانش می پندارند به چاره اندیشی ترغیب نکرد. روز 13 آبان فرا رسید و زور آزمائی مردم ناراضی برای سهم خواهی از عرصه عمومی تکرار شد. خشونت ورزی دستجاتی از پلیس که حامیان منافع و خواسته های بخشی از مردم ایران شده اند و حفظ نظم را با هدف پاسداری از منافع جماعت خاصی بهانه ی خشونت ورزی کرده اند تکرار شد. جریان سیاسی متکی به سرکوب از گذشته ی دور و نزدیک پند نگرفت و این بدترین شیوه برای ثبات و دوام قدرت را باری دیگر کارسازی کرد. شیوه ای که دستکم در این روزگار کار نمی کند و ثبات سیاسی به لحاظ تنش های حاصل از آن دررابطه ی مردم با حکومت، به شدت آسیب پذیر می شود.

حال که باری دیگر ایرانیان راهی عرصه عمومی شدند تا انحصار شکنی بکنند حدود شش ماه پر و پیمان از باده امید و آرزو و اراده پشت سر داریم. افسوس هر چه می جوییم از عقل و درایت دولتمردان نشان نمی یابیم. هرچه است دشنام است و گزافه گویی پیرامون دشمن خارجی. دریغ از یک حرکت مدبرانه ازسوی مقاماتی که بر پایه همین قانون اساسی مقرر شده است از تدبیر و تدبر بهره ای داشته باشند و مقرر شده است وقتی کم می آورند دست به دامان اهل صلاح و مصلحت بزنند. همگان درهای عقل و مصلحت و درایت را بر خود بسته اند. گویا برای باقی ماندن بر عرصه قدرت به صورت گسترده تفویض اختیار کرده اند.به عبارت دیگر قدرت مطلقه دست به دست شده، بی آن که اصل و اساس و منشا قدرت که مردم باشند در این دست به دست شدن دخالت داشته باشند. خیلی که می خواهند مبتکرانه عمل کنند موازی سازی را در جای عقل و تدبیر می نشانند و سبز علوی با مفهوم ضمنی خشونت ورزی اعلام موجودیت می کند تا رنگ سبز اعتراضی را خالی از معنا کنند و سبز اموی وارد فرهنگ سیاسی روزنامه کیهان می شود تا خصومت های تاریخ تشیع را تداعی و بازسازی کند. سیاست امنیتی فرسوده ای که پیش تر بدون کمترین پیروزی خود را به صورت زنان علیه زنان و دانشجو علیه دانشجو تعریف کرده بود، اینک در جای سبز علیه سبز وارد میدان شده است. سبز علوی ساختگی و امنیتی چه کاری پیش می برد ؟ کدام تکلیف حکومتی را اجرایی می کند ؟ اگر سبز علوی آمده است تا سبزاعتراضی را خفه کند و بکشد که تحصیل حاصل است. پیش تر با نامهای دیگری چنین می کرد. اگر آمده است تا آدمکشی را شکل و شمایل مردمی بدهد و لباس شخصی ها یا دستجاتی از بسیج را سبز پوش کند و احیانا نوار سبز بر دشنه و قمه و باتون و زنجیر آنها ببندد باز هم کاری از پیش نمی برد.

هزینه بر هزینه می افزایند و زود تر از آنچه پیش بینی می شود سبز علوی در تاریخ معاصرو مبارزاتی ایران و در فرهنگ سیاسی روزگار ما در جای نهاد سرکوب ثبت می شود. ایران که نهاد سرکوب کم ندارد. ایران نهادهای برخاسته از انتخابات سالم و آزاد کم دارد. ایران مطبوعات ازاد کم دارد. ایران مدیران پاسخگو کم دارد. ایران سیاستمدار شجاع که به هنگام با مردم عاصی راه بیاید و نگذارد کار از کار بگذرد و نگذارد از کشته پشته درست یشود کم دارد. ایران کمبود مدیریت بحران دارد. در نبود مدیریت بحران، سبز علوی بار خاطر می شود. ایرانیان یار شاطر می خواهند. هرگاه هرچه زودتر از درون حاکمیت ندای همدلی با آنها بر نخیزد طوفانی مهیب از راه می رسد. آقایان دارند به دست خود بر سرعت شتاب طوفان می افزایند. انگار نه انگار که انبوهی از تجربه های جنگی و بحرانهای سیاسی و تحریمهای اقتصادی پشت سر دارند. اهل تجربه را خانه نشین و فلج و آواره ومرعوب ساخته اند و به جاهلان تفویض اختیار کرده اند.در این کشتی که زندگی هفتاد میلیون نفر به خطر افتاده و با بی کفایتی مدیران، جنگ شیعه و سنی هم به کام جنگ افروزان جهان بر دیگر مصیبت ها افزوده می شود، به خوبی می توان باور کرد دولتی در کار است که این دولت قصد خدمت به رفاه و امنیت با مفهوم انسانی آن را ندارد. در این وضعیت اگر دست دشمن داخلی در کار نیست، دست چه کسانی در کار است ؟

ایکاش حال که مقرر شده است نماد سبز را به سلسله اموی منسوب کنند، به نقد و نظر آن جوان دانشجوی ایرانی که وارد بیت قدرت شد و در برابر نماد قدرت سخنانی از جنس سبز بر زبان آورد اعتنا می کردند. حتی اگر حضور سبزگونه ی آن جوان رشید ایرانی از پیش برنامه ریزی شده باشد، واجد ارزش و اعتبار تاریخی است. او نمادی است از وجه اعتراضی ایرانیانی که با حکومت حرف دارند، بیش از آن که جنگ داشته باشند. جوان در بیت رهبری دستبند و شال سبز با خود نداشت، با این وصف سبز سبز بود. اگر کانون های قدرت سیاسی درهای خود را بر مردم نبسته بودند کار به اینجا نکشیده بود. مردمی که درها را بر آنها بسته اند و هرچه در کوفته اند فریادرسی نبوده است، عرصه ی عمومی و زمان ها و مکان های رسمی و پذیرفته شده را از دست نخواهند داد، مگر آنکه با آنها باب مذاکره را بگشایند.
 

#8

Coach
Feb 7, 2004
13,568
0
#5
گفت و گو با ژیلا بنی یعقوب

شغل تمام وقت: همسر یک زندانی

آسيه اميني


زندان، واژه ای است که این روزها در بیشترخبرها، کاربرد سیاسی دارد. اما زندگی خانواده های زندانیان سیاسی چگونه می گذرد؟

می دانم که "زندگی خانواده های زندانیان"، برای بسیاری از زنان، قصه دیر آشنایی است. می دانم تاریخ معاصر ما پر از تجربه زنانی است که همسرانشان در پس زندانها، سالهای جوانی را طی کردند. برخی از آنها هرگز به خانه برنگشتند. برخی از ایشان وقتی برگشتند، مردی که از خانه رفته بود نبودند! و برخی وقتی برگشتند، سعی کردند زندگی دیگری را از نو آغاز کنند. و نیز می دانم که این درد مشترک با یک مقاله و یک خبر بازگو نمی شود. در شرح آنچه این روزها را خبرساز کرده است، با ژیلا بنی یعقوب ،روزنامه نگاری که همسر روزنامه نگارش این روزها در بند است گفت و گو کرده ایم. تنها برای تلنگری به آن تجربه های بی پایان تلخ.

بهمن احمدی امویی در روز 30 خرداد به همراه ژیلا در خانه شان دستگیر شد. ژیلا بعد از حدود دو ماه از زندان آزاد شد، اما بهمن همچنان در بند مانده است.



چند وقت است که بهمن را ندیده ای؟

دو هفته. البته همه ملاقاتهایم کابینی و از پشت شیشه بوده است.



تو معمولا پر سفری. از وقتی که با بهمن ازدواج کرده ای بیشترین زمانی که از او دور بوده ای چه مدت بوده است؟

یک ماه.



آخرین روزنامه ای که بهمن در آن کار می کرد کجا بود؟

روزنامه سرمایه.



خودت الان چه می کنی؟

این روزها بارها به شوخی و جدی به همه می گویم خانواده زندانی سیاسی یک شغل تمام است. الان واقعا شغلم "همسر یک زندانی سیاسی است"! چون هر روز تمام وقتم صرف همین کار می شود. یا زندانم یا دادگاه یا کارهای مرتبط با وضعیت بهمن و همین طور کارهای داوطلبانه ای که برای کانون زنان ایرانی انجام می دهم. اما کار در آمد زادی ثابت ندارم.



صحبت کردن در مورد بعضی از مسائل مثل مسائل مالی و درآمدی ممکن است سخت باشد. اما اهمیت این موضوع کمتر از فشاری که از نظر سیاسی به زندانیان و خانواده هایشان وارد می شود نیست. وقتی کسی را دستگیر می کنند، همه ما بیشتر درباره آزادی بیان و اندیشه و آزادی های سیاسی و محدودیتهای این حوزه حرف می زنیم. در حالی که بیشترین فشار به خانواده هایی وارد می شود که نان آور یا یکی از نان آوران خانواده در آمدش قطع می شود. خانواده هایی که بچه دارند. بچه مدرسه رو دارند در این مورد بیشتر دچار مشکل هستند. بنابراین اگر این سوال ناراحتت نمی کند می خواهم بدانم هزینه های زندگی ات از کجا تامین می شود؟

واقعا خانواده های زندانیان سیاسی از نظر معیشتی در تنگای زیادی قرار دارند. باز صد رحمت به ما. وضع زندانیان گمنام به مراتب بد تر است. منظورم خانواده هایی است که همسر،فرزند یا پدرو مادر خانواده در تجمع های اعتراضی بازداشت شده اند و عجیب اینکه بیشتر این افراد، برخلاف آنچه برخی از رسانه های دولتی ادعا می کنند که از طبقه مرفه و شمال شهری هستند، متعلق به خانواده های جنوب شهری هستند.



اینها مسائل مهمی است. اما برگردیم به وضعیت خودت. آیا می توانی تصویری بدی از وضعیت روزنامه نگار بیکاری که همسرش هم الان در زندان هست؟

خب، من و بهمن با این مشکل زیاد دست و پنجه نرم کرده ایم. در همه سالهای گذشته به صورت متناوب بیکار بوده ایم و سختی های زیادی را تحمل کرده ایم. مثلا در هشت سال اصلاحات هر دوی ما حدود سه سال و نیم بیکار بوده ایم. البته این زمان دوره های مختلف داشته اما به طور جمعی همین مدت می شود.

یکی از دلایلی که برخی از دوستان ما شغلشان را تغییر داده اند همین وضعیت معیشتی روزنامه نگاران بوده. خانواده های ما – من و بهمن- همیشه به ما می گویند این چه شغلی است که شما دارید؟! دستکم یکی تان روزناممه نگاری را بگذارید کنار. حتا وقتی هردوی ما بعد از انتخابات در منزلمان بازداشت شدیم، خانواده ها گفتند، این هم آخر و عافبت زن و شوهری که روزنامه نگارند! صد بار گفتیم شغلتان را عوض کنید یا دستکم یکی تان شغل دیگری انتخاب کند اما گوش نکردید!

اما در مورد سوالت؛ ما وقتی بیکار می شویم. تا مدتی از پس انداز استفاده می کنیم. پس انداز که تمام شد زمان قرض کردن می رسد. گاهی هم خانواده هایمان چاره ای ندارند جز اینکه جورمان را بکشند. چون فرزندانشان روزنامه نگارند!



آیا هر دو بیمه هستید و از بیمه بیکاری استفاده می کنید؟

هر بار که شغلمان را از دست می دهیم بیمه هایممان را هم از دست می دهیم. مثل الان که هیچ کداممان بیمه نیستیم. بیمه بیکاری هم مراحل سخت و عجیب و غریبی دارد و تا آنجا که می دانم به روزنامه نگاران غیر خودی به این راحتی تعلق نمی گیرد.



از وضعیت بهمن بگو. کی با او حرف زدی و الان کجاست و وضعیتش چطور است؟

از وقتی به بند عمومی منتقل شده می تواند هر روز به من زنگ بزند. الان بهمن در بند هشت اوین یا به قول مسوولان زندان اندرزگاه هشت است.



وضعیتشان در بند عمومی نسبت به قبل بهتر است؟

راستش من به شدت نگران بیماری بهمن هستم. او دچار آنفولانزا شده و چون در بند عمومی شرایط از نظر بهد اشتی و رفاهی نسبت به بند 209 پایین تر است. بویژه اینکه تعداد زندانیان بندهای عمومی با توجه به تعداد زندانی های حوادث بعد از انتخابات خیلی زیاد و در واقع بیش از ظرفیت لین بندهاست. می دانم که آنجا هنوز از وسایل گرمایشی استفاده نمی شود.



آیا می دانی چند نفرند در هر بند؟

دقیقا نه. ولی از یکی از بچه هایی که آزاد شده بود شنیدم که در هر اتاق یا همان سلول سیزده- چهارده نفر نگهداری می شوند.



استاندارد این اتاقها چند نفره است؟

من دقیقا نمی دانم اما شنیده ام که باید برای چهار - پنج نفر باشد.



آیا توانسته در زندان به دکتر مراجعه کند؟

ظاهرا در این چند روز که بیمار شده هنوز نتوانسته. بر عکس بند 209 که خیلی زود بیمار به بهداری منتقل می شود، شنیده ام که در این بند زندانی ها چند روز باید منتظر دکتر بشوند. و یک دلیلش تعداد زندانی ها و امکانات محدود زندان اوین است و خب این خطرناک است . چون ممکن است زندانی ها به آنفولانزای نوع آ. مبتلا شده باشند. چند روز برای انتظار ویزیت دکتر در این شرایط خیلی زیاد و خطرناک است.



آیا می دانی چند نفر بیمار شده اند؟

فعلا می دانم که بهمن و تعدادی از زندانیان سیاسی مبتلا شده اند. اما نمی دانم که بیماریشان دقیقا از چه نوعیست. فقط خیلی نگرانم.



با اینکه می دانم بیشتر وقتت را صرف پی گیری وضعیت بهمن می کنی، اما می خواهم بدانم زمانی که در خانه ای چه می کنی؟ در واقع تنهایی ات چطور پر می شود؟ وضعیت خودت را چطور توصیف می کنی؟

راستش با وجود آنچه که گفتم یعنی درگیری تمام وقت برای پی گیری وضعیت بهمن، کمتر تنها هستم. خیلی از روزها با تعدادی از خانواده های زندانیان برای پی گیری وضعیت زندانی ها با هم هستیم. به زندان یا دادگاه می رویم. اگر تنها باشم، خب بیشتر به بهمن فکر می کنم. و البته کارهایی مثل وبگردی و مطالعه ...

البته تنها هم که نباشم باز به بهمن فکر می کنم. اینکه در زندان چه می کند؟ چه می خورد؟ نکند بیمار باشد! نکند خسته شده باشد! نکند کتابهایی که برایش برده ام به او نداده باشند! لباسهایی را که برایش برده ام....



گریه هم می کنی ژیلا؟

راستش .... مقاومت احمقانه ای در این باره دارم. البته دو بار در این مدت بغضم ترکید. اما خیلی زود سعی کرده ام که بر خودم مسلط شوم. نمی دانم هم چرا مقاومت می کنم. شاید چون دلم می خواهد خودم را مقاوم بدانم . مقاوم در برابر همه این فشارها .... نمی خواهم تصورم برای خودم فرو بریزد. اما دو بار بغض کردم. یک بار وقتی خواب دیدم که صدای زنگ در خانه به صدا در می آید و در را که باز می کنم می بینم بهمن پشت در است و همین که با خوشحالی می پرسم کی آزاد شدی؟!... از خواب پریدم و بغضم ترکید. راستش الان هم که این خواب را برای تو تعریف می کنم برای سومین بار در این چهار ماه و نیم اشکم سرازیر شده.

دفعه دوم همین دو شب پیش بود که نامه ای برای بهمن می نوشتم وقتی این جمله را نوشتم که: "در پس چهره آرام و بی ادعایت هرگز این همه صبوری و مقاومت را تصویر نمی کردم ..." باز هم بغض کردم.



اگر بتوانی با بازجو (می دانم بازجویی بهمن تمام شده) یا حتا با زندانبان او حرف بزنی، به او چه می گویی؟

البته دو روز پیش در نامه ای که نوشتم یک جمله ای خطاب به بازجوی بهمن نوشتم که آقای بازجو متشکرم که باعث شدی ارزش های بهمن را بیشتر بشناسم.

بازجوی من و بهمن مشترک بود . بارها به به من گفت : چقدر بهمن بچه خوب، بااخلاق،صبور و با حالی است. برخلاف تو که خیلی تند هستی.... اگر بتوانم به او می گویم: آقای بازجو! چرا این بچه به قول خودت با حال و خوب را این همه وقت در زندان نگه داشته ای؟ من هرچه فکر می کنم نمی توانم دلیلی برایش پیدا کنم، آقای بازجو خودت می دانی که به کدامین جرم چهار ماه و نیم است بهمن را در زندان نگه داشته اید، آن هم در حالی که قرار وثیقه دارد و از نظر قوانین ایران باید با تودیع وثیقه آزاد شود. دو ماه و نیم است که بازجویی اش تمام شده و طبق قوانین، ایران پس از اتمام بازجویی ضرورتی برای ادامه بازداشت فرد وجود ندارد و باید تا زمان دادگاه و قطعی شدن حکم از حق قانونی اش برای آزادی استفاده کند.
 

#8

Coach
Feb 7, 2004
13,568
0
#6
یک ارزیابی ازبرآمد پرشکوه 13 آبان - تقی روزبه


پس معلوم شد که ضخامت خاکستر، هنوزنتوانسته گلبوته های آتش زندگی را خاموش سازد ورقص شعله ها ازهرکران پیداست...

13 آبان یکی ازحلقات مهم اقتدار رژیم، درهم شکست!

درمطلبی تحت عنوان 13 آبان یک بستروسه رؤیا ازسه رویکرد سخن به میان آمده بود:
"باین ترتیب سالروز13 آبان برخلاف روال وتوازن تاکنونی،وبه موازات تغییر توازن قوا، اکنون بازتاب دهنده نیروها ورویکردهای گوناگون آن ها ومحل کشاکش و زورآزمائی مابین آن ها شده است:رویکرد قدرت حاکم هم چنان برآن است که 13 آبان را به مناسبتی علیه دشمن خارجی و قدرت های استکباری سوق دهد واین درحالی است که خود بیش ازهرزمانی مشغول ساخت وپاخت با آن هاست وچهره مزورانه اش بیش ازهرزمانی برای مردم شناخته شده ترونفرت انگیزتراست. رویکرد دوم متعلق به جناح مخالف قدرت حاکم است که بویژه ،تلاش های خود را برای مرزبندی با شعارهای فرارونده تظاهرات قدس و کنترل هرچه بیشترمطالبات واعتراضات مردم و جنبش بکارگرفته است وبرآن است که وزنه جنبش را به عنوان اهرمی برای چانه زنی دربالا و برای امتیازگیری ازرقیب انحصارطلب خودبکارگیرد.بیانیه 14 میرحسین موسوی دراساس بازتاب دهنده آن و برای راضی کردن منتقدین خودی و هم چنین رفع نگرانی ازجناح حاکم است.رؤیای سوم والبته مهمترین آن ها به مطالبات فرارونده ورهائی بخش میلیون ها زن و مرد وپیروجوانی گره است که که منافع و مطالبات آن ها درجهت تغییرات ساختاری وعمقی دروضعیت حاکم است وتلاش می ورزد که ازدل تضادهای پرپیچ وخم کنونی راهی به آنسو،بسوی آینده و نه بازگشت به گذشته ویا حفظ نظام موجود، بگشاید . برای آن ها شعاربی تنازل قانون اساسی نمی تواند هیچ آبی را گرم کند،مگرتبدیل جنبش به ابزارچانه زنی با قدرت حاکم برای تقسیم متوازن ترقدرت، و تنها گره خوردگی تنگاتنگ آزادی وبرابری است که به گفتمان ومطالبات آن ها هویت و معنا می دهد."

درهمین راستا می توان برآمد پرشکوه 13 آبان ونکات بارزآن را مورد بررسی قرارداد:

زیرضرب کردن کانون اصلی قدرت


رادیکال شدن مبارزه، مطالبات وفراروی آن ها ازمحدوده نظام درشرایطی صورت گرفت که تهدیدهای رژیم وفرماندهان سپاه برای مرعوب کردن جوانان وسایراقشارجامعه گره ای ازکارشان نگشود وجوانان خیابان ها را به تسخیرخود درآوردند: تمامی تدابیرپیشگیرانه نظیرقطع اس ام اس ها،قرق کردن میادین ونقاط ورودی خروجی خیابان ها، پرتاب گازاشک آورو حتی تیراندازی دربرخی نقاط ،محاصره دانشگاه ها ،ارسال پیام های تهدید آمیز به تلفن های دستی شهروندان،قرق کامل اطراف سفارتخانه سابق آمریکا برای برگزاری مراسم دولتی ورله آن به تمام جهان همه وهمه تبدیل به سکه یک پول سیاه شد.وقتی مردم دستورات تهدید آمیز فرماندهان و دولتمردان مبنی بر ممنوع بودن هرگونه تظاهرو دادن شعارغیررسمی را درمقیاس چنین گسترده بزیرپا می گذارند،نشان دهنده آنست که ما براستی با یک نافرمانی عظیم ومستمر اجتماعی مواجهیم.
نکات بارز رستاخیز 13 آبان را می توان بطورفشرده در رادیکال ترشدن محسوس شعارها وسیمای مبارزاتی جنبش درمقابله بانظام موجود مشاهده کرد.در13 آبان چیزی شکست وطنین درهم شکستنش به گوش جهانیان رسید. شعار بی سابقه مرگ برخامنه ای ومهرباطله زدن برولایت او،کندن پوسترتمثال "رهبری" ولکدگوب کردن آن، وعبورازاین خط قرمز-باچنین سرعتی ،به معنی نشانه گرفتن مستقیم کانون قدرت وقلب تپنده نظام ،آنهم درروزروشن ودربرابر مزدوران وحشی ورها شده درمیان مردم بود.رویدادی که شعارمرگ برشاه درانقلاب بهمن را برای خیلی ها تداعی کرد وعجیب آن که این پدیده بااستفاده ازمناسبت های خود رژیم که زمانی مظهرثبات واقتداررژیم محسوب می شدند صورت گیرد! بی جهت نبود که تظاهرکنندگان بامشت های گره خود اعلام می کردندکه بازی(بازی واقعی) تازه شروع شده است !. آیا صدای انقلاب باردیگربه گوش می رسد؟ شاید! گوئی ما-نسل اول ودوم- ازمعدود نسل هائی باشیم که درزندگی خود داریم دوانقلاب را تجربه می کنیم.البته انقلاب اول با قدرت گرفتن روحانیت درنیل به اهداف رهائی بخش خویش ناکام ماند وبه فاجعه تبدیل شد. تجربه نسل اول ودوم وآگاهی برخاسته از انقلاب بهمن و آن خطای بزرگ تفویض قدرت که دراعتماد به روحانیت و شخص خمینی صورت گرفت، حال که امکان وامید انقلاب دیگری رفته رفته زنده می شود، فرصت تاریخی بزرگی را برای جبران آن خطا باهمه نتایج ویرانگرانه اش فراهم می سازد. آری فرصتی برای ترمیم آن خطای استراتژیک فراهم آمده که تنها با بهره گرفتن ازتجربیات منفی گذشته و درهمراهی همه جانبه بانسل جوان وجدیدی که سربه عصیان برداشته وبه مثابه گورگنان اصلی نظام حاکم وارد صحنه مبارزه شده، ممکن و مقدوراست.ازهمین رو باید دراتحاد با صفوف نسل سوخته وتباه شده سوم، درمتن آن اکثریت بزرگی ازاستثمارشدگان ومحذوفین وطردشدگان، آستین همت را بالابزنیم وآن چه را که درمارش 13 آبان برزبان رانده شده ورسالت بس سنگین ودشواری بردوش همه نسل های حاضری که روبه جلو وآزادی دارندنهاده، باهمت یکدیگربه سرانجام برسانیم.شرکت دردوانقلاب اگرتجارب گذشته رانیک به خدمت گیریم ازمانسلی خواهد ساخت سرفراز.نسلی که دیگرفرزندانمان محکوممان نخواهندکرد وآن هامحکوم نخواهندبود چون نسل های لعنت شده درمردابی عفن وتباه کننده چشم به جهان بگشایند و میراث برِ ناخواسته این تباهی ها و فلاکت ها باشند.آری جامعه ایران درزیرفرمان تؤامان سرمایه – استبدادمذهبی وباید ونبایدهای این فرومایگان غارتگر به نقطه ای از انتخاب رسیده است که یکی از دوراهی یا سقوط هرچه بیشتر درغرقاب فقر وتباهی واعتیاد ونابودی ویا پانهادن به وادی مبارزه برای زنده ماندن وانسان بودن ورهائی یکی را گزین کند.رزم سیزده آبان یک باردیگرنشان داد که علیرغم کرختی 30ساله درد بیماری احساس می شود وامید به بازیافت زندگی وجود دارد. قطوری خاکستر هنوزنتوانسته گلبوته های آتش رندگی را خاموش سازد ورقص شعله هایش ازهرکران پیداست.
فراتررفتن ازاصلاح طلبان:شفاف شدن رویکرد سوم مبین فرارفتن آشکارازحلقه های میانی قدرت –ومطالبات متناظربا آن یعنی ازچهارچوب قانون اساسی بی تنازل نظام- وچنگ انداختن وتکان دادن حلقه اصلی قدرت نیزبود. درواقع ازمدتها پیش باسست شدن حلقه های میانی، "رهبرمعظم نظام"تمام قد وبه مثابه نقش گردان اصلی درصحنه ظاهرشده بود وپیدا بود که دیرزیازودخود را دمِ چک مردم ودرمعرض آماج حمله مستقیم آنان قرارداده است. ودر13 آبان این واقعه اتفاق افتاد.درچنین روزی مردم با دادن شعار "برادررفتگرمحمود برداروببر"،نه فقط پاسخ درخورو دندان شکنی به این گستاخ مرتجع وشیادی که آن ها را خس وخاشاک نامیده بود دادند، بلکه آن چه را که مدت ها بود هم چون بختگی دروجودشان کمین کرده بود وبابه میان کشیدن مجتبی و با انواع ایماء واشاره ابرازش می داشتند ،بافریادی جهان رسا وپرطنین برزبان آوردند. اززمانی که با شعارنترسید نترسید ما همه باهم هستیم برای اولین بارهسته های تجمعات خیابانی به مثابه شالوده برآمد نوین را شکل می دادند تالحظه کنونی،به رغم کوتاهی آن، راهی دراز طی شده است. نشانه گرفتن مستقیم بت اعظم این کانون تپنده اقتدارنظام ودرهم شکستن"تقدس" وجایگاه این "مقام مقدس" را به راستی باید نقطه عطف مهمی درجهت درهم شکستن فرایند اقتدارنظام به شمارآورد. وباین ترتیب در 13 آبان یکی ازنشانه گذاری ها –یکی ازتابلو های راهنما-درجاده ای که باید طی شود نصب گردید.واکنون جاده ای داریم بخشا تابلوگزاری شده!.
والبته هدف گرفتن کانون اصلی قدرت، به معنی فراتررفتن ازجریانی که می کوشیدند مطالبات جنبش را درچهارچوب قانون اساسی بی تنازل به زنجیربکشند نیزبود.آن هائی که پیشاپیش به جنبش راه پیمائی سکوت آمیزوبدون شعاررا توصیه کرده بودند ودرمذمت شعارمرگ براستبداد ومرگ بردیکتاتور شعارزنده باددشمن من را مطرح ساخته بودند. شعار"جمهوری ایرانی" را بدلیل فرارفتن ازقانون اساسی مورد خشم قرارداده بودند و درپوسترها وبیانیه ها وشعارها ورهنمودهای مکررخود برای 13 آبان همه چیزرا آن گونه که می پسندیدند تدارک دیده بودند؛ وجملگی با هدف اجتناب ازتکرارآن چه درروزقدس مطرح شده بود.مسبین آن شعارها را مشتی اخلالگرنامحرم وسوء استفاده چی که گویا به درون جنبش سبزخزیده اند عنوان کردند.بزعم آنان روح "جنبش سبز"همانی است که آن ها نمایندگی اش می کنند. بااین وجود آن چه این باردرابعادی تازه و باصراحتی بیشتردرخیابان ها جاری شد تقریبا درهمه عرصه های اصلی نسخه دیگری ازآب درآمد ودرخلاف آن چه که آن ها تنیده بودند.البته رژیم میرحسین موسوی را درخانه اش زندانی کرد و کروبی یاغی را که پیشاپیش باخطر محتمل عمل انتحاری هشدارش داده بودند،با شلیک گازاشک آوربه سرمحافظش ناچارساخت که به خانه اش بازگردد.آری مردم بدون "رهبر"همان طورکه تاکنون هم چنین بود،بابتکارخود خیابان ها را به تسخیردرآوردند ودرمتن یک جنگ وگریز گسترده بانیروهای سرکوب شعارهای خود را دادند.
پس معلوم گردید آن طورکه تبلیغ وادعامی شد رؤیای مشترکی وجود ندارد ومعلوم شد که آن شعارهای باصطلاح حداقلی وکم هزینه ومتضمن کم ترین تکان درنظام موجود که میرحسین واصلاح طلبان به عنوان تمایل وآرزوهای مردم ارائه می دادند، درمیدان راستی آزمائی 13 آبان کسی به آن ها وقعی نه نهاد. معلوم شدکه تلاش برای باصطلاح تقویت شعارهای راهبردی و بروی صحنه آمدن بیشتر "رهبران" باهدف کنترل جنبش وسمت وسودادن به آن کارسازنبوده است.والبته باید افزود که سیاست ها و رویکرد انحصارگرایانه حاکمیت دربستن راه های میانه وبه باددادن موقعیت میانه بازان بیشترین نقش را دارد.یعنی درایجاد آن چنان وضعیتی که این "رهبران" را به صرافت دادن این هشدارمکرربه حاکمیت انداخته است که بدانند سیاست سست کردن زیرپای آنان موجب تقویت مواضع رادیکال ها و یاانتقال رهبری آن بدست نیروهای خارج ازنظام ویا قدرت های بزرگ می شود.البته ناگفته نماندکه جناح حاکم هم چنان خطراصلی را ازدرون صفوف خود و ازناحیه خودی های دیروز و"دشمنان" امروزمی داند. بنابراین تلاش زیادی را برای یکدست سازی قدرت و پاکسازی درونی بکارگرفته وبراین تصور است که باایجاد دوقطبی "یا دشمن و بیرون نظام قرارداشتن و یا تابع و دردرون نظام بودن" می تواند موقعیت انحصاری خویش را حفظ کند. اگررژیم با مردم طرف نبود شاید همانند موارد گذشته ازاین طریق می توانست حریف خود را خلع سلاح کند،اما درشرایطی که بامردم طرف است این محاسبات عملا نتیجه معکوس ببارآورده و زیرپای نظام را خالی می کند.دراینجا اشاره بهدواشتباه استراتژیک رژیم خالی ازفایده نیست:نخست دست کم گرفتن مردم وابعاد نفرت انباشته شده ناشی ازتبعیض و تحقیرچندین دهه، ودیگری نادیده گرفتن معادلات و مقتضیات جهان جدیدی که دهکده اش می خوانند، و درآن نمی توان همچون گذشته با تکیه به محاسبات ومعادلات توازن قوای محلی و چهاردیواری کشور(محدوده دولت-ملت ها)عمل کرد.نادیده گرفتن همین دوعامل است که رژیم را دچارکوربینی استراتژیک کرده و تمامی محاسبات او را یکی پس ازدیگری بهم می ریزد.


سرکوب و رادیکالیزه شدن جنبش


درآزمون 13 آبان نشان داده شدکه رژیم جزحربه سرکوب وایجاد رعب چیزی درچننه ندارد. گرچه متوسل شدن هرچه بیشتروگسترده ترباین تنها حربه آن هم درانظارعمومی، درعین حال زمینه های مساعدی برای انتقال فشارها و شکاف های موجود در جامعه وساختارموجود به این حبل المتین نجات بخش را فراهم می سازد. درهرحال تمامی توان تاکتیکی رژیم دراین روز صرف اجرای این تصمیم شد که بابسیج همه امکانات خود یک تجمع ومراسم خودی و یکدست ازحامیان خود را طبق سنت هرساله برگزارکندودرهمان حال بااستفاده از سرکوب گسترده جلوی تشکیل صف بزرگ ودرازهم چون قدس و23 خرداد را بگیرد. وباین ترتیب تظاهرات غیرمتمرکز وپراکنده درنقاط گوناگون اما با شعارها واشکال مبارزه رادیکال تر را سبب گردید. مانند همیشه این بارهم ضدانقلاب خود نقش قابلگی زایش یک جنبش رادیکال را برعهده گرفت.دراین خشونت بکارگرفته شد،دیگرفرق چندانی بین زنان ومردان و کودکان وکهن سالان نبود.باتوم های برقی وغیربرقی برکمرو سروصورت وبردست وساق پای هرکسی می توانست فرود آید وبسیاری با دست و پای ورم کرده به خانه های خود برگشتند تابه با بیاد آوردن آن درتظاهرات بعدی شرکت کنند. شمارکثیری مجروح ودستگیرشدند.البته خشنونت و وحشی گری که به برکت ثبت درلحظه وقوع توسط رسانه های کوچک توده ای بسرعت درسطح جهان منتشرشدوبرخشم عمومی علیه رژیم بسی افزود.دامنه تبلیغات توده ای نظیرشعارنویسی بردرودیواروبراتوبوس ها ودرمتروها و وحتی برروی ماشین های دولتی و پلیس آن چنان گسترده بود که رژیم قادربه پاک سازی سریع آن ها نبود. دستگاه سرکوب باهمه بگیروبه بندش نتوانست رسانه های توده ای را خاموش سازد.

نقش واهمیت جنبش دانشجوئی

حضورفعال جنبش دانشجوئی –نه به مثابه افراد بلکه با هویت دانشجوئی- دربرآمد 13 آبان محسوس بود وواجد
اهمیت.حضوری که حتی که قبل از13 آبان به پیشوازآن رفته بودند. می دانیم که جنبش دانشجوئی به دلیل حضورسراسری وظرفیت وتوان تجمع اش درنقاط گوناگون کشور، برای مفصل بندی جنبش عمومی وتداوم اعتراضات آن وبادرنظرگرفتن حلقه های اتصالش با روشنفکران وفعالان جنبش های اجتماعی، نقش مهمی درسراسری کردن جنبش و تقویت آگاهی آن دارد.وشاید از رهگذرهمین حضورفعال بود که دامنه گسترش حرکت 13 آبان به شهرستان ها و نقاط دیگرکشور درمقایسه با اعتراضات گذشته ازوسعت مطلوب تری برخورداربود. جنبش دانشجوئی هم چنین می تواند با توجه به همان ظرفیت های درونیش شعله های اعتراض را درفواصل نبردهای بزرگ برافروخته نگهدارد.با این وجود هنوزدانشگاه ها بصورت سراسری و باهمه ظرفیت خود به صحنه نیامده اند و به خصوص دانش آموزان ومعلمان هم می توانستند ومی توانند درهمین رابطه-سراسری کردن وتداوم دادن به مبارزه نقش مؤثرتری درگسترش دامنه جنبش داشته باشند.
ضرورت گره خوردن مبارزه علیه استبداد مذهبی-سیاسی با مطالبات اجتماعی و اقتصادی

نگاهی به شعارها نشان می دهدکه مقابله با استبداد مذهبی بطورآشکاری نوک پیکان مطالبات مردم را تشکیل می دهد وبرهمین اساس رابطه خود را با سایرجریانات داخل و خارج،مثلا با اصلاح طلبان ویا با آمریکا واوباما ویا روسیه وچین و....تنظیم می کند.ازسوی دیگرشاهدیم که برهمین بستروتغییرتوازن نیروی حاصل ازآن است که پیشروی صورت گرفته وصراحت بخشیدن به خواست ها ومطالبات پایه ای نظیرجدائی دین ازدولت،حمله به کانون اصلی قدرت،بحران هسته ای،سیاست خارجی،آزادی زندانیان سیاسی و مطرح شدن کشتارهای دهه های گذشته،وشعارهائی چون "جمهوری ایرانی" ویا اشکال جدید مبارزه وحق تشکل و سازمان یابی و ...مطرح شده وبه پیش برده می شوند. دربسترهمین حرکت است که درپی هرتظاهری سازمان یابی گامی به جلومی نهد و لشکری ازفعالین وسازمانگران جدید واردصحنه می شوند،روحیه مقاومت وهمبستگی وپرداختن هرینه بالامی رود و وده ها و صدها دست آوردریزودرشت دیگرو... . بنابراین خود تجربه مبارزاتی مهمترین بسترتعمیق مطالبات بوده ومردم درآزمون بزرگ خود یک شبه ره صدساله طی می کنند.اگربپذیریم که ما بطورعینی با یک بحران چندوجهی وهمه جانبه که همزمان دارای وجه سیاسی،اقتصادی واجتماعی است مواجهیم آنگاه به پیوند وگره خوردگی این عرصه ها و اهمیت طرح وتعمیق مطالبات معطوف به آن ها برای پیشروی وپیروزی جنبش پی می بریم. شکاف های طبقاتی وخواست عدالت اجتماعی بی شک به همان اندازه خواست سیاسی دارای اهمیت بوده و پیوند عمیقی بین آزادی و برابری وجود دارد.چنین پیوندی نه فقط مبارزه علیه استبداد را تضعیف نمی کند بلکه آن را به مراتب عمیق ترمی سازدوموجب گسترش دامنه توده ای جنبش می شود. آزادی بدون عدالت شکننده وبسی کم عمق بوده و البته برابری نیز نیزبدون آزادی ناممکن بوده و به بردگی نوین منجرمی شود.
گرچه روندهای موجود حاکی از واقعیت عبور گام به گام جنبش ازجناح حاکم و ازاصلاح طلبان وبطورکلی ازکلیت نظام است،اما هنوزبه معنی عبورازگفتمان لیبرالیسم،گفتمانی که خواهان انجماد مبارزه، درمبارزه سیاسی صرف،آنهم دروجوه محدود ومعینی ازآن، بدون مابازاء اجتماعی وعدالت خواهانه است،نیست. وحال آنکه نیروی به حرکت درآورنده جنبش را مطالبات همزمان سیاسی و اقتصادی و اجتماعی سرکوب شده به مثابه یک کل واحد تشکیل می دهد. آن ها، گفتمان لیبرالیسم، البته مستظهربه پشتیبانی سخاوتمندانه زرادخانه عظیم سرمایه داری جهانی ورسانه های آن ها، با تلاش شبانه روزی برای جهت دادن به خواست های مردم بسوی منافع سیاسی و اقتصادی سرمایه وباهدف منجمد کردن مطالبات برابری وعدالتخواهانه آنان هستند. این مهم است که مردم دربسترتجربه خود به این آگاهی برسند که استبداد فقط دراستبداد سیاسی خلاصه نمی شود. بلکه هم چون نوک کوه یخی که دیده می شود دارای عقبه وزیربنای اقتصادی و اجتماعی برپادارنده آن است.ازهمین روطرح مطالبات کلان اقتصادی واجتماعی به موازات مطالبات سیاسی دارای اهمیت زیادی است.واقعیت آن است که هم اکنون نیز تهاجم گسترده ای به سطح زندگی اکثریت بسیاربزرگی ازمردم دردستورکاربورژوازی وازجمله دولت کنونی قرارداد. اگرقرعه انجام این باصطلاح جراحی وآن چه که شوک تراپی نامیده می شود به احمدی نژاد افتاده است،می توانست ومی تواند بنام هرفراکسیون دیگری ازبورژوازی اگربرسرقدرت باشد نیزبیفتد واکنون نیزانتقاد آن ها به حکومت تنها به شیوه های پیش بردآن است و نه اصل آن. ووجود همین بسترهای عینی برای طرح مطالبات کلان اقتصادی واجتماعی است که زمینه مساعد عروج این مطالبات ازحالت بالقوه به بالفعل را فراهم می سازد.بالیدن گفتمان سوم، گفمان آزادی و برابری اجتماعی، امروزه بیش ازهرزمانی هم زمینه عینی برخاسته ازنابرابری های اقتصادی واجتماعی موجود دارد وهم شرط تداوم وتعمیق جنبش مردم است.
*****

درروز13 آبان گرچه روزشمار مبارزه مردم علیه نظام اسلامی وولی فقیه آن، ورقی تازه خورد ورژیم هم نتوانست آن گونه که ادعا کرده بود سه میلیون نفربسیجی ازدانش آموزومعلم و.. را به میدان بیاورد ،اما نباید ازخشم وخشونت مارزخمی وبیرحمی هم چون جمهوری اسلامی غافل بود. هم اکنون صدها زندانی به مثابه غنایم جنبش درچنگال دژخیمان قراردارند. رژیم هم چنین به وسیع ترین حد ممکنه به تصویربرداری ازتظاهرات و نفوذ دادن عناصرخود درصفوف جنبش، و پاشیدن رنگ سبزبه تظاهرکنندگان واقداماتی نظیرآن برای تسهیل شکارطمعه های خود مبادرت کرد .بااین قصد که تا آن جا که ممکن است فعالین را شناسائی کرده وجداجدا به سراغشان رفته و دستگیرشان کند. ازهمین رونه فقط جمع بندی ازتاکتیک های گوناگون دشمن ویافتن راه مقابله با آن ها همواره ضروری است بلکه هم چنین باید با راه اندازی کازارهرچه گسترده تری برای آزادی زندانیان سیاسی و اقدامات سرکوبگرانه رژیم بسیج شده و فرصت آرامش و بازسازی را، تا حرکت بعدی، ازآن سلب کرد.
 

#8

Coach
Feb 7, 2004
13,568
0
#7
مصاحبه گروه انقلاب سبز با محسن مخملباف در باره تهديد حاميان خارج از کشور 'جنبش سبز' از سوی نظاميان حامی دولت

انقلاب سبز: آقای مخملباف سپاه نام گروهی از جمله شما و آقای سازگارا را به عنوان سران خارج از کشور جنبش سبز اعلام کرده و تهديد کرده است.آيا فکر می کنيد اين تهديد عملی شود؟

محسن مخملباف: حتی قبل از اين تهديد ۲ سال پيش در افغانستان، سپاه پاسداران، نارنجکی جنگی را جلوی دوربين فيلم برداری ما پرتاب کرد که يک کشته و ۲۱ زخمی داديم. منتهی در آن موقع حکومت ايران می خواست انفجار را به گردن نا امنی در افغانستان بيندازد اما حالا شفاف تر عمل می کند.و از قبل می گويد اين منم.

انقلاب سبز: از کجا معلوم شد که انفجار سر صحنه فيلم برداری شما در افغانستان کار سپاه پاسداران بوده است؟

مخملباف: مردمی که سر صحنه حضور داشتند پرتاب کننده نارنجک را شناسايی کردند. يک سال بعد هم يک گروه ترکيبی از ايران و القاعده دستگير شدند که مسئوليت ۱۳ عمليات از جمله انفجار سر صحنه ما را به عهده گرفتند.

انقلاب سبز: آيا اين تهديد منجر به فرو کش کردن حرکت های خارج از کشور نخواهد شد؟

مخملباف: مگر کشتار ، زندان ، شکنجه ، آتش جنبش سبز را در داخل فرو نشاند که در خارج فرو بنشاند؟خشم مردم ايران چه در داخل و چه در خارج واکنش به ۳۰ سال استبداد است.اين خشم اگر نتواند اصلاح کند ويران می کند. چه من و امثال من زنده باشيم و چه نباشيم. بعد هم خون ما از ندا رنگين تر نيست.ما نمی ترسيم.شهادت رسيدن به قله و اوج يک عمر مبارزه است.من در ۱۷ سالگی به اعدام محکوم شدم.اما چون ۱۷ ساله بودم و حکومت شاه منصف تر از حکومت خامنه ای بود من را به پنج سال زندان محکوم کرد.من در آن وقت عاشق شهادت بودم. و از اين که ۱۷ سالگی مرا از شهادت دور می کرد می گريستم. شاهد من هادی خامنه ای برادر خامنه ای است. حالا هم بعد از شهادت ندا خيلی از ماها ۱۷ سالگی و آن شور و شرر هايمان گل کرده است.
مرگ اگر مرگ است گو نزد من آی
تا در آغوشت بگيرم تنگ تنگ
...و يا
حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام درون دشت شب خفته است
دريايم و نيست باکم از طوفان
دريا همه عمر خوابش آشفته است.

انقلاب سبز: بحث هزينه و فايده است.آن ها هنوز از خسارتی که در کشتار اوليه جنبش کرده اند کمر راست نکرده اند.

چنانچه دست به ترور بزنند بيش از اين مشروعيت بين المللی شان را از دست می دهند و دنيا را بر عليه خودشان تحريک خواهند کرد.پس از انقلاب بيش از صد ترور در خارج از کشور داشته ايم.اما از يک جايی ايران تعهد داد و دست از اين

رفتار برداشت.ايا ممکن است در اثر ضعف دوباره ترورها را شروع کند؟

مخملباف: گيريم که يکی از ما را بکشند. کار او را يک سبز ديگر انجام می دهد.مگر بقيه را که کشتند حالا جنبش سبز نداريم؟آن ها طی ماه های گذشته آقای خاتمی و کروبی و موسوی را تحت فشار گذاشته اند که خارج از کشور را نفی کنند. حتی هفته پيش محمد رضا بهشتی را ۳ ساعت در بازجويی تحت فشار گذاشته بودند که عليه سبزهای خارج از کشور حرف بزند.و همانطور که در اطلاعيه سپاه می بينيد از اين که چرا رهبران سبز در داخل عليه سبز ها در خارج از کشور حرف نمی زنند، ناليده اند.تصور آنها اين است که چون خودشان خودی و غير خودی دارند، جنبش سبز هم داخلی و خارجی دارد.
اول می گفتند مردم تحريک شده رهبران سبز در داخلند. و حالا می گويند مردم تحريک شده گروهی سبز در خارجند.و مدام فراموش می کنند که مردم ديگر آن ها را دوست ندارند (بحران محبوبيت) خامنه ای دارد دق می کند که همه کشور و سپاه و نفت و تهديد و تطميع را در دست دارد اما همه منتظری را دوست دارند.همه موسوی و خاتمی و کروبی را دوست دارند.همه سبزها هم ديگر را دوست دارند. پس حالا که پروژه ايجاد دشمنی و نفرت پراکنی بين سبزها موفق نشده، دوباره رفته اند بر سر ترساندن و تهديد کردن. دوران ترس مردم ما تما م شده است.
 

Bache Tehroon

Elite Member
Oct 16, 2002
39,533
1,513
DarvAze DoolAb
www.iransportspress.com
#8
متاسفانه عدم خلاقیت و جرات در نزد رهبران "شاخص" این جنبش بزرگترین لطمه ها را به این حرکت مردمی وارد میکند. مردم از آقای موسوی بیانیه های اسلامدوستانه توقع ندارند بلکه مترصد فرصتی هستند که با حمایت از رفتار "انقلابی" ایشان که متاسفانه روز به روز کمرنگتر میشود به حکومت اسلامی-فاشیستی "نه" بگویند.

این درست است که آقای موسوی با "رهبر" خواندن تک تک معترضین از بت سازی و "شخص پرستی" بخوبی جلوگیری کرده اند ولی انتظار اینست که ایشان حداقل به اندازه ی دختران بیگناهی که در خیابان مورد ضرب و شتم محافظان رژیم ننگین "ولایت فقیه" -که خود آقای موسوی با تاکید بر حفظ آن پوزخندی دردناک به ریش این جنبش میزنند - قرار میگیرند از خود نشان دهند.

آقای موسوی "یا حسین میر حسین" گفتن این روزا خیلی جرمه و جوابش باتوم و گاز اشک آور و تیر و شکنجه و تجاوز و زندان و تحقیره. به اندازه ی یک "یا حسین میرحسین" گفتن هم جرات داشته باشید. از خانه ی بظاهر مورد حصر خود با قیل و قال فریاد بکشید. شک نکنید دستگیری و زندان رفتن شما طول زیادی نخواهد داشت ولی بسیار به نفع جنبش خواهد بود.... Read More

یک سبز شکاک به غیرتمندی رهبران سبز
 

Bache Tehroon

Elite Member
Oct 16, 2002
39,533
1,513
DarvAze DoolAb
www.iransportspress.com
#10
Notice the green headband people placed around the head of that government agent to help him with his bleeding :)
It's also for his protection.

There needs to be more creativity when these fucks are captured. They should be held and put in front of a camera and answer questions. What the fuck is wrong with people? Get something useful out of a captured thug. Why release him into the wild right away? ahhhhh.... The excitement takes over common sense in these situations.

Mousavi, Karoubi, Sazegara and others need to insist on such tactics. No violence, but very painful to the regime and the thugs.
 
Jun 7, 2004
3,196
0
#11
BT jaan, I would have thanked you twice if there were an option. Great, great option. Or get them in front of the camera and asked them if they were paid to beat people up and so on.
 

Behrooz_C

Elite Member
Dec 10, 2005
16,651
1,566
A small island west of Africa
#12
You can't put too much blame on people in uniform whose duty is to do a job. It was the same with Shah's guards who killed thousands during the demonstrations. There are people living in Iran today who were in the guarde shahanshahi and openned fire on demonstrators in Zhaleh Square and killed many. Is anyone looking for them?

Today is the anniversary of Berlin wall falling. I was listening to some of the stories of East Germans and do you know, in those years many tried to cross the east to the west mainly at night. Those who did were mostly seen and shot dead on the spot by the East German police. Some were unluckier as they were captured and beaten by the soldiers at the border. Then they were handed to the Stasi who tortured them more and killed them. But after the wall fell, the same soldiers who manned the wall and killed trespassers went on to live their lives. Who knows where they are now and they never paid for the murders.

What I am saying is this kind of thing happens in all dictatorships. Did Stalin kill anyone himself? Did Hitler or Mao or Pol Pot? No but their soldiers did and after they fell the soldiers mostly went on to live their lives.
 
May 12, 2007
8,093
11
#13
[ame="http://www.youtube.com/watch?v=y2gsAnlSOiE"]YouTube- Mohsen Sazegara Mnday 18 Aban 88 Nov 9, 09[/ame]
I certainly hope people can force members of sepah not to cooperate with the criminals. The other way Sazgar mention
may take few years.
 
Last edited:

Bache Tehroon

Elite Member
Oct 16, 2002
39,533
1,513
DarvAze DoolAb
www.iransportspress.com
#14
YouTube- Mohsen Sazegara Mnday 18 Aban 88 Nov 9, 09
I certainly hope people can force members of sepah not to cooperate with the criminals. The other way Sazgar mention
may take few years.
Sazegara admitted in one of his own interviews with VOA that as one of Khomeini's strategists and founders of Sepah, he never expected the revolution to succeed so quickly and was overwhelmed by the speed of the events.

He was in his late 20s and early 30s at that time. Now he's older and even more conservative which leads me to believe that his approach relies on a level of patience that does not exist among Iranians. He's too "by the book" and this kind of approach never goes as planned in an Iranian framework.

As days go by, Mousavi, Karoubi and even Sazegara will realize how far behind they have fallen and the need to readjust will arise. I can see people like Sazegara and Karoubi adjusting fine, but haven't seen the same kind of talent in Mousavi and Khatami.

I have personally decided not to put much weight on Mousavi and Khatami for the time being as they continue to dodge the opportunities thrown at them. Karoubi's age and fragile physical condition does not help him. He can't be expected to withstand much pressure in case he gets arrested or mentally pressured. He's already outdone himself so far.

A younger, charismatic figure like Mohajerani or Karbaschi could give this movement fresh blood and get things to move faster.
 

Abedzaadeh

IPL Player
Jan 23, 2003
3,619
0
#15
Sazegara admitted in one of his own interviews with VOA that as one of Khomeini's strategists and founders of Sepah, he never expected the revolution to succeed so quickly and was overwhelmed by the speed of the events.

He was in his late 20s and early 30s at that time. Now he's older and even more conservative which leads me to believe that his approach relies on a level of patience that does not exist among Iranians. He's too "by the book" and this kind of approach never goes as planned in an Iranian framework.

As days go by, Mousavi, Karoubi and even Sazegara will realize how far behind they have fallen and the need to readjust will arise. I can see people like Sazegara and Karoubi adjusting fine, but haven't seen the same kind of talent in Mousavi and Khatami.

I have personally decided not to put much weight on Mousavi and Khatami for the time being as they continue to dodge the opportunities thrown at them. Karoubi's age and fragile physical condition does not help him. He can't be expected to withstand much pressure in case he gets arrested or mentally pressured. He's already outdone himself so far.

A younger, charismatic figure like Mohajerani or Karbaschi could give this movement fresh blood and get things to move faster.
BT jan its catch 22 situation with all the names you mentioned. If they become more vocal and try to energize the movement they could see many more innocent civilians being killed. If they stay quiet then it looks like they have capitulated....
 
May 12, 2007
8,093
11
#16
Sazegara admitted in one of his own interviews with VOA that as one of Khomeini's strategists and founders of Sepah, he never expected the revolution to succeed so quickly and was overwhelmed by the speed of the events.

He was in his late 20s and early 30s at that time. Now he's older and even more conservative which leads me to believe that his approach relies on a level of patience that does not exist among Iranians. He's too "by the book" and this kind of approach never goes as planned in an Iranian framework.

As days go by, Mousavi, Karoubi and even Sazegara will realize how far behind they have fallen and the need to readjust will arise. I can see people like Sazegara and Karoubi adjusting fine, but haven't seen the same kind of talent in Mousavi and Khatami.

I have personally decided not to put much weight on Mousavi and Khatami for the time being as they continue to dodge the opportunities thrown at them. Karoubi's age and fragile physical condition does not help him. He can't be expected to withstand much pressure in case he gets arrested or mentally pressured. He's already outdone himself so far.

A younger, charismatic figure like Mohajerani or Karbaschi could give this movement fresh blood and get things to move faster.
I generally trust Karbaschi/Karobi front much more than any one else in Irans political scene as it is today.
About his analyse I think he has read books or consulted with Amernican politicians. You can read the same things in the internaet. It is true as sepah tries to have a hand in every industry inside Iran, get involved in Yaman, Iraq, Pakistan, .... It sudenly have not so much resource and energy to take the big challenge. But I guess they still can go on for a few years. Except if things like you are saying accelerates. Specially from inside and by the people.
It worries me that US/west is in a perfect position against Iran right now.
They have best cards against Iran whenever Iran should negociate with them. This is why we donn't see so much reaction from Obama these days. Therefore I believe IR want to give US what they want and crack people down. The question if they succeed it depends on how Iranian people play. If we show we won't work with Sepah the outside world will not make any deal with Iran since they are at least depended to our oil.
 
May 12, 2007
8,093
11
#17
BT jan its catch 22 situation with all the names you mentioned. If they become more vocal and try to energize the movement they could see many more innocent civilians being killed. If they stay quiet then it looks like they have capitulated....
I personally donn't think Mosavi is such a deep thinker to concider those things you mention based on what I saw in his tv duels with AN.
I believe people should print elamie close to the house of members of sepah talk to them,....simply frustrate them to work with the criminal government. Once they stop cooperating with topper members of Sepah then Sepah will realize they can’t monopole Irans economical/political system.
 
May 12, 2007
8,093
11
#18
[ame="http://www.youtube.com/watch?v=5ezVPzwXsZA"]YouTube- People are fighting back,Nov 4.درگيري مردم با مزدوران حكومتي 13 آبان[/ame]
[ame="http://www.youtube.com/watch?v=v863j7BWPCc"]YouTube- Making barricad in Street of Tehran,Nov 4Ù￾تح سنگر توسط مردم تهران 13آبان[/ame]
 

mowj

National Team Player
May 14, 2005
4,739
0
#19
BBC Persian

میرحسین موسوی: حساسیت نسبت به فساد اقتصادی کم شده است
میرحسین موسوی در مصاحبه ای دیدگاه های خود را پیرامون سابقه رقابت های جناحی و شرایط کنونی جمهوری اسلامی بیان کرده است.
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، که معمولا انتشار دهنده گزارش های مربوط به ترویج دیدگاه های آیت الله روح الله خمینی، رهبر سابق جمهوری اسلامی، و فعالیت های نهادهای مرتبط با اوست، متن مصاحیه ای با میرحسین موسوی را منتشر کرده که انشعاب مجمع روحانیون مبارز از جامعه روحانیت مبارز و تایید این اقدام از سوی آیت الله خمینی محور آن را تشکیل می دهد.
آقای موسوی در این مصاحبه، علاوه بر ارزیابی این انشعاب و استقبال آیت الله خمینی از آن، دیدگاه های خود را در مورد برخی از مسایل جاری به خصوص وقایع بعد از انتخابات مناقشه برانگیز دهمین دوره ریاست جمهوری بیان می کند.
آقای موسوی، که در بخش عمده ای از دوره رهبری آیت الله خمینی و زمان جنگ سمت نخست وزیری را بر عهده داشت، در مقایسه شرایط آن زمان با وضعیت کنونی جمهوری اسلامی گفته است که "در حال حاضر یقینا خطرهای آن موقع را به آن شکل نداریم اما اینکه احساس می کنیم آسیب پذیرتر شده ایم، به نظر من عامل آن مشکلات داخلی است."
وی یکی دیگر از تفاوت های این دو دوره را حساسیت شدیدتر نسبت به فساد اقتصادی در تشکیلات دولت در دهه 1980 دانسته و گفته است که در آن زمان "اگر در سطح دولتی گفته می شد ده هزار دلار گم شده و تکلیفش روشن نیست و مشخص نیست کجا هزینه شده، ممکن بود منجر به سقوط دولت بشود در حالیکه الان بحث میلیاردها دلار هست ولی هیچکس حساسیت نشان نمی دهد."
میرحسین موسوی در این مصاحبه یادآور شد که در دوران نخست وزیری خود، با وارد شدن ارتش و سپاه پاسداران به حیطه فعالیت های اقتصادی مخالف بود و آن را باعث تضعیف قدرت نهادهای دفاعی و ایجاد فساد می دانست.

فعالیت اقتصادی سپاه پاسداران​


وی افزوده است که "واگذاری پیمان های چند میلیارد دلاری به سپاه نه به نفع اقتصاد کشور است، نه به نفع سپاه و نه به نفع کلیت نظام و این رویکرد به تنهایی می تواند کشور را در معرض خطر قرار دهد."
آقای موسوی گفته است که در سه چهار اخیر، ورود نظامیان به حوزه فعالیت های اقتصادی ابعاد وسیعتری یافته و این وضعیت باعث بروز مشکلاتی در میان مرده شده هر چند، به گفته وی، "فکر نکنیم که سپاهی عزیزی که در مرز های کشور شهید می شود نفعی از این برده است."
به گفته میرحسین موسوی، "این فعالیت اقتصادی برای خود شبکه ای ایجاد کرده و این شبکه، شبکه اقتصادی صرف نیست، مقاصد سیاسی هم دارد و این به نفع کشور نیست."
در مورد مشکلات اقتصادی فعلی، میرحسین موسوی گفته است که لایحه هدفمند کردن یارانه ها در اصل اندیشه بدی نیست اما حذف یارانه ها را بدون فراهم کردن زمینه مساعد باعث فشار و نارضایی مردم دانسته که می تواند آنان را رو در روی دولت قرار دهد.
میرحسین موسوی در مورد نقش قانون اساسی در ایجاد وحدت، با اظهار این نظر که در حال حاضر برخی اصول قانون اساسی پر رنگ شده و برخی دیگر کنار گذاشته شده، می افزاید "عدم اجرای درست قانون می تواند یکی از عوامل تفرقه باشد و از سوی دیگر اجرای متوازن آن می تواند همه را دور یک میثاق ملی جمع کند."
آقای موسوی در عین حال تاکید می کند که "خود قانون اساسی هم وحی نیست و اگر لازم باشد می تواند اصول آن مورد تجدید نظر قرار گیرد."
در حالیکه در تحولات پس از انتخابات، شماری از معترضان به نتیجه انتخابات از جمله تعدادی از مقامات ارشد سابق جمهوری اسلامی بازداشت شده اند، آقای موسوی گفته است که کسانی که، به گفته او، دارای "پرونده های بسیار آلوده ای" از دید آیت الله خمینی هستند، اعتراضات مردم را مرتبط با بیگانگان قلمداد کرده اند و این اتهام را غیر منطقی دانسته است.
به گفته آقای موسوی، نسبت دادن اعتراض مردم به بیگانگان به منزله بزرگ جلوه دادن نفوذ بیگانه در میان مردم است و افزوده "اگر بیگانه ها اینقدر بزرگ هستند که می توانند اینهمه آدم را به صحنه بیاورند، ما باید دستهایمان را بالا ببریم و از کل انقلاب اسلامی استعفا بدهیم."
میرحسین موسوی در این مصاحبه انحصار گروهی خاص بر تمامی مقامات و امکانات دولت را نادرست دانسته و نتیجه چنین روشی را "کرختی جذام وار" نظام توصیف کرده که باعث می شود بخش های از طرفداران انقلاب از آن جدا شوند.
آقای موسوی انگیزه جلوگیری از وحدت بین نیروها را قدرت طلبی دانسته و افزوده است که "یک عده ای نفعشان بر این است که در این کشور اختلاف باشد و دایره نظام و متن نظام روز به روز تنگ تر و لاغرتر شود."
 
Last edited:

mowj

National Team Player
May 14, 2005
4,739
0
#20
متاسفانه عدم خلاقیت و جرات در نزد رهبران "شاخص" این جنبش بزرگترین لطمه ها را به این حرکت مردمی وارد میکند. مردم از آقای موسوی بیانیه های اسلامدوستانه توقع ندارند بلکه مترصد فرصتی هستند که با حمایت از رفتار "انقلابی" ایشان که متاسفانه روز به روز کمرنگتر میشود به حکومت اسلامی-فاشیستی "نه" بگویند.


این درست است که آقای موسوی با "رهبر" خواندن تک تک معترضین از بت سازی و "شخص پرستی" بخوبی جلوگیری کرده اند ولی انتظار اینست که ایشان حداقل به اندازه ی دختران بیگناهی که در خیابان مورد ضرب و شتم محافظان رژیم ننگین "ولایت فقیه" -که خود آقای موسوی با تاکید بر حفظ آن پوزخندی دردناک به ریش این جنبش میزنند - قرار میگیرند از خود نشان دهند.

آقای موسوی "یا حسین میر حسین" گفتن این روزا خیلی جرمه و جوابش باتوم و گاز اشک آور و تیر و شکنجه و تجاوز و زندان و تحقیره. به اندازه ی یک "یا حسین میرحسین" گفتن هم جرات داشته باشید. از خانه ی بظاهر مورد حصر خود با قیل و قال فریاد بکشید. شک نکنید دستگیری و زندان رفتن شما طول زیادی نخواهد داشت ولی بسیار به نفع جنبش خواهد بود.... Read More


یک سبز شکاک به غیرتمندی رهبران سبز

I am and I think we all should be very suspicious of this type of letters. Let's not forget that just a few days ago IRNA falsely quoted Karubi's son in accusing Mousavi of lacking courage to march.
After failure of "Alavi green movement" they try to post articles in the name of Green Movement Supporters.
To take advantage of these memorials was Mousavi's briliant idea to begin with. His directive of the 9 demandswere very thoughtful.
There is not a single directive that Mousavi has issues that did not contain strong staments in condemning the brutality of coup d'etat operators.
Such letters are most probably issued by IRGC inteligence quarters trying follishly to distance Mousavi who despite his briliant instructions never claimed leadership of this movement from the people.
These barbaric behaviour in its entirely are being condemned constantly by Mousavi, Karubi, and Khatami and others and there is no need for issueing an incident on every incident reducing a movement for democracy and freedom to a cat and mouse hit and run between IRGC thugs and brave people of Iran. Let's foucs on the immense task, condemn the brutality that most of it goes on without a photo or video clip and build a country that these savagery be a thing of the past. And let's not fall for IRGC and their inteligence branches who have dominated all the media in Iran and promote such devious starategy among the green.
Thankfully, people have shown they are smarters than that.