Sep 29 News/Discussions

Zob Ahan

Elite Member
Feb 4, 2005
17,481
2,233
#1
Ba ejazeh bozorgtarha
پسر شهيد همت : به پهلوي مادرم چنان با باتوم ضربه وارد کردند که ما تا نيمه شب در بيمارستان بوديم
برادر من را آنقدر با باتوم زدند که انگار چه جرمي مرتکب شده است. سه بار اقدام به بازداشت او مي کنند ... و به پهلوي مادرم همسر شهيد همت چنان با باتوم ضربه وارد کردند که ما تا نيمه شب در بيمارستان بوديم تا کليه اش خونريزي نکند ... شايد مادرم راضي نباشد که اين مساله را مطرح کنم اما ما در سال 76 پول خريد يک بخاري را نداشتيم

روزنامه اعتماد به بهانه هفته دفاع مقدس با فرزند شهيد همت گفتگو کرده است. محمد مهدي همت از رنجي که در اين سالها بر خانواده شهيد همت روا داشته اند ميگويد: برادر من پسر کوچک شهيد همت را آنقدر با باتوم زدند که انگار چه جرمي مرتکب شده است. سه بار اقدام به بازداشت او مي‏کنند که دو بار مردم او را نجات دادند و بار سوم يکي از ماموران نيروي انتظامي او را نجات مي‏دهد، به پهلوي مادرم، همسر شهيد همت، چنان با باتوم ضربه وارد کردند که ما تا نيمه شب در بيمارستان بوديم تا کليه‏اش خونريزي نکند


آقاي مهدي همت هنگام شهادت پدرتان چند سال تان بود؟

27 ساله هستم و موقع شهادت پدر يک سال و چهار ماه داشتم.

در اين سال ها به عنوان فرزند شهيد همت حضوري ملموس نداشتيد. علت خاصي داشت؟

در اين سال ها کار ما فقط خون دل خوردن بود. براي مثال لشگر 27 محمد رسول‏الله لشگري است که پدر من تاسيس کرد و نوک پيکان حمله کشور بود، تا اين اواخر فرمانده سابق لشگر 27، هر سال مراسمي را براي شهيد همت برگزار مي کردند و هيچ گاه ما را که خانواده شهيد همت بوديم، دعوت نمي کردند. البته من از عملکرد ايشان چيز قشنگي به خاطر ندارم. من هميشه از اخبار مي شنيدم و با اتوبوس از اصفهان به تهران مي آمدم و در بين مردم در اين مراسم حضور داشتم. اما مراسمي که در سال 86 براي پدرم برگزار کردند مايه ننگ ما بود. آنقدر مراسم افتضاح بود که همه مي گفتند ما براي مظلوميت حاج همت گريه کرديم.

اين مراسم مرا به ياد کسي مي انداخت که فقط با دولا راست شدن نماز مي خواند و در اين نماز خواندن حضور دل ندارد. هر سال تاريخ و مکان برگزاري مراسم مشخص بود اما در آن سال مکان و تاريخ را تغيير دادند. يکي از دوستان مي گفت مراسم مادر دوستش گرم تر از اين مراسم برگزار شده بود. مراسم هر سال آخرين پنجشنبه يي که به 17 اسفند نزديک تر بود در سالن دعاي ندبه بهشت زهرا (س) برگزار مي شد و اين روند پس از شهادت هر سال ادامه داشت. اما اين بار به جاي سالن ندبه، مراسم در يکي از مساجد کوچک مرکز شهر در يک منطقه شلوغ که طرح ترافيک هم بود، برگزار شد و تاريخ برگزاري مراسم هم تغيير کرده بود و بسياري از کساني که اطلاع نداشتند، در تاريخ اعلام شده قبلي به سالن دعاي ندبه مراجعه کرده بودند در حالي که مراسم بدون اطلاع بعدي در مکاني ديگر برگزار شد. به هر ترتيب مراسم تغيير کرد.

کساني که مي توانند در مورد شهيد همت به خوبي صحبت کنند، دعوت نمي شوند و هر سال فقط دو سه نفر هستند و آنها صحبت هايي را مطرح مي کنند. پس از آن شکايت کردم و به گوش مسوولان رساندم که اگر قرار است مراسم اين گونه برگزار شود، اين مراسم را ديگر برگزار نکنيد. پس از آن آقاي سردار همداني قائم مقام بسيج کل کشور به جاي آقاي کوثري آمدند و مراسم را برگزار کردند. آن سالي که آقاي همداني مراسم را برگزار کردند و ايشان براي نخستين بار ما (خانواده شهيد همت) را به مراسم دعوت کردند، مراسم خوبي بود. پس از آن هم با توجه به اعتراض من به نحوه برگزاري مراسم در سال 86، در سال 87 مراسمي را در سالن وزارت کشور برگزار کردند. مراسم باشکوهي بود و سالن وزارت کشور تا آن موقع چنين جمعيتي را به خود نديده بود. البته قرار بود سخنران آن مراسم نيز آقاي احمدي نژاد باشد که با مخالفت هاي ما اين امر صورت نگرفت.

اين گلايه ها...

برخوردها و رفتارهاي مسوولان علت اصلي انزواي ماست. در واقع نوع برخوردها، نوع توقعات، نوع نگاه ها و ارزش ها تغيير کرده اند. مسائلي که از طرف مدعيان انقلاب ارزشمند بود، اکنون تبديل به ضدارزش شده است و در واقع مسائلي که براي ما ارزشمند است، اکنون براي ديگران ارزشمند نيست. برخي دوستان گاهي مي گويند چرا هيچ گاه صحبت نمي کني؟ چرا سکوت کرده يي؟ مي گويم اگر آبرويي هم اکنون براي حاج همت نزد مردم وجود دارد به دليل سکوت ماست. چيزي نگفتم که بعداً تهمتي به فرزندان شهيد همت نزنند و حاج همت را بدنام نکنند.

نحوه برخورد مسوولان در سال هاي اخير و به خصوص حوادث پس از انتخابات را چگونه ارزيابي مي کنيد؟

به نظر من اتفاقاتي که هم اکنون پيش آمده، نتيجه برنامه ريزي ها و سرمايه گذاري هاي سال هاي قبل است که اکنون برداشت مي شود. اکنون مردم فکر مي کنند من به عنوان فرزند شهيد همت از زندگي و رفاه بالايي برخوردارم و از بانک مرکزي کانالي به منزل ما باز شده است. در حالي که اين گونه نيست. مثالي برايتان عنوان مي کنم. من در دوران دبيرستان در مدرسه تيزهوشان قبول شدم اما به دستور بنياد شهيد اصفهان از ثبت نام من ممانعت به عمل آمد. زماني که من در دانشگاه قبول شدم آقاي سليماني با هماهنگي آقاي فروزنده رئيس وقت دانشگاه آزاد از ثبت نام من جلوگيري کردند.

دليلي عنوان نکردند فقط يکسري مشکلات را مطرح کردند. در واقع به گونه يي عمل کردند که من نتوانستم ثبت نام کنم. چهار پنج سال بعد با آقاي جاسبي مساله را مطرح کردم. آنها بلايي سر ما آوردند که مي خواهند ما را با ارزش هاي پدرم و امام بد کنند. در سال هاي گذشته اين مسائل به صورت پنهاني وجود داشت اما اين اقدامات علني شده است. وقتي مي شنوم فرزند دکتر بهشتي را بازداشت مي کنند و هيچ کس هم در اين نظام کاري انجام نمي دهد و با 200 ميليون تومان پول نقد او را آزاد مي کنند، پس خدا به داد ما برسد کمااينکه به سراغ من هم آمدند. من اصلاً از اين وضعيت تعجب نکردم چرا که انتظار اين اتفاقات و حتي بدتر از اين را هم داشته و دارم. من با مسوولان کاري نداشتم. ما پس از شهادت حاج همت از سياست کنار کشيديم.

در اين سال ها آيا مسوولان در کنار شما و خانواده تان حضور داشتند؟

در اين سال ها به جز آقايان کروبي، محسن رضايي، آقاي دهقان رئيس سابق بنياد شهيد و تا حدودي آقاي خاتمي، هيچ يک از مسوولان سراغي از ما نگرفتند. البته برخي ها نيز هستند که نسبت به ما ارادت دارند اما تحت فشار و محدوديت هايي هستند. از ما عذرخواهي مي کنند که نمي توانند بيشتر در کنار ما باشند.

جريان اينکه در حوادث اخير به سراغ شما هم آمدند، چيست؟

من خواب بودم که مادرم با نگراني آمد و گفت نيروهايي بي سيم به دست آمده اند تو را ببرند. من متاسفم که به عنوان فرزند شهيد همت در نظام جمهوري اسلامي مجبور به انجام اين کار شدم و آن روز فرار کردم. اين فرار تا بعدازظهر ادامه داشت. مي دانستم با اين فرار به اصطلاح آب در لانه مورچه ها ريخته ام اما به مادرم گفتم هر اتفاقي بيفتد، ديگر مهم نيست و من مي خواهم به خانه برگردم. آن روز به هر نحوي قضيه فيصله پيدا کرد. زماني که جويا شدم متوجه شدم آن افراد از غ...ف آمده بودند. البته بعد يکي از مسوولان وزارت اطلاعات با من تماس گرفت و به من گفت اتفاقي برايم نخواهد افتاد. آنها عنوان کردند آن افراد از وزارت اطلاعات نبودند. پس از آن دادستاني هم عنوان کرد کار نيروهاي آنها هم نبوده است. به اين ترتيب همه حاشا کردند و مشخص نشد آنها چه کساني بودند.

سپس در تظاهرات سکوت که در روزهاي نخست اعتراضات برگزار شد، مادر و برادرم در تظاهرات حضور داشتند. بعداً شنيدم يکي از بي سيم به دستان خانواده شهيد همت را در ميان جمعيت شناسايي کرده و مي پرسد دستور چيست و دستور مي آيد که بزنيد و ببريد. برادر من پسر کوچک شهيد همت را آنقدر با باتوم زدند که انگار چه جرمي مرتکب شده است. سه بار اقدام به بازداشت او مي کنند که دو بار مردم او را نجات دادند و بار سوم يکي از ماموران نيروي انتظامي او را نجات مي دهد و به پهلوي مادرم همسر شهيد همت چنان با باتوم ضربه وارد کردند که ما تا نيمه شب در بيمارستان بوديم تا کليه اش خونريزي نکند. به يکي از دوستان هياتي مي گفتم هميشه به هيات مي رويم، روضه پهلوي شکسته حضرت فاطمه را گوش مي کنيم اکنون به پهلوي مادر خودمان اين گونه ضربه وارد مي کنند. البته تهديدات ديگري نيز صورت گرفت اما هنوز به صورت جدي همانند پسر شهيد بهشتي به سراغ ما نيامده اند.

گلايه هاي خود را در مورد تمامي اين سال ها بگوييد.

اولين کتابي که در مورد شهيد همت نوشته بودند کتاب حکايت سرخ است. يکي از انتقادات من اين مساله است. کتاب حکايت سرخ به نويسندگي حجتي از ابتدا تا انتها پر از تحريف و دروغ در مورد پدرم است. اين کتاب با هزينه بيت المال در مدارس کل کشور پخش شد و ما هر چه سعي کرديم، نتوانستيم جلوي انتشار و پخش اين کتاب را بگيريم. زماني که من به دنيا آمدم، پدرم با آن همه مشغله براي ديدن من سريع خودش را رساند طوري که دوستانش مي گفتند گويا به دنيا آمدن تو به او الهام شد و سجده شکر به جا آورد. او به اصفهان آمد و از مادرم تشکر کرد و با اينکه پدربزرگم در گوش من اذان گفته بود، مجدداً اذان گفت و با من اتمام حجت کرد. پدر من اين ميزان لطافت و محبت از خود نشان داد اما اين کتاب در تحريفي کامل عنوان کرده زماني که مهدي به دنيا آمد هر چه به شهيد همت گفتيم بيا، نيامد. هر چه از او خواستيم، شش ماه شد نيامد و نامه داد چقدر مي گوييد بيا و اين کتاب عنوان کرده پدرم گفته پسرم را لباس رزم بپوشانيد و همانند علي اصغر حسين به جنگ بفرستيد. شما ببينيد تحريف تا چه حد؟ زماني که مردم عادي اين کتاب را مي خوانند تصور بسيار بدي از اين شخصيت در ذهن آنها نقش مي بندد.

پس از آن زماني که ديدند شهيد همت بي کس نيست، از انتشار اين کتاب ها جلوگيري به عمل آمد. تنها خانواده شهيد همت نبود که فراموش شدند بلکه مردم و تمامي اين ارزش ها بود که فراموش شدند. هيچ گاه چون پسر حاج همت بودم نه احساس غرور کردم و نه ناراحت شدم. افتخار اين نام را براي خودم داشتم و يک زندگي سخت در اجتماع. بسياري از کساني که مرا مي شناسند، مي ترسند به من نزديک شوند. مي گويند پسر همت است. دردسرساز است. برخي ديگر هم که نزديک مي شوند به اين اميد مي آيند که سوءاستفاده يي کنند.

به سختي دوستان واقعي و ثابتي وجود دارند که بدون ترس و سوءاستفاده دوست باشند. اين مساله زندگي ما را سخت تر مي کند. گاهي چنان تبليغات منفي عليه ما شکل مي گيرد که مردم فکر مي کنند ما چگونه زندگي مي کنيم. خدا را شکر که در اين مدت مشخص شد ما تفاوتي با سايرين نداشتيم و حتي وضعيتي بدتر از مردم داشتيم. شما اکنون مشاهده مي کنيد کساني در مناصب کشوري قرار مي گيرند که نه در انقلاب و نه در جنگ هيچ بهايي نپرداختند. ما کساني هستيم که پيش از اين امتحان خود را پس داده ايم. آنقدر که ما به اين خاک و نظام علاقه منديم، هيچ کدام از کساني که ادعا مي کنند و نان اين نظام را مي خورند، علاقه مند نيستند.

ما روزگار بسيار سختي را گذرانديم که شايد هيچ وقت کسي نفهمد خانواده سرلشگر شهيد همت بوديم. شايد مادرم راضي نباشد که اين مساله را مطرح کنم اما ما در سال 76 پول خريد يک بخاري را نداشتيم.. اينها واقعيات زندگي ما است و در مقابل تفکرات مردم چيز ديگري است. اما اميدوار بوديم براي سايرين اوضاع خوب باشد که اين گونه نيز نبود. الان اوضاع به گونه يي شده است که هر کس به اصول و ارزش ها، ارزش قائل نباشد بيشتر به پيشرفت و ترقي رسيده است. به نظر من بازماندگان جنگ که اکنون حضور دارند و داراي مقامي هستند، مقصرند. بچه هايي که در جنگ مخلص و خوب بودند همه به حاشيه رانده شده اند. درد ما اين است.

مثالي براي شما عنوان مي کنم. از افراد مختلفي که در جنگ حضور داشتند؛ کسي که فرمانده و رشيد و فداکار بوده و کسي که فقط در جبهه ها خرابکاري مي کرده و کاري از دستش برنمي آمده است اکنون شغل آن فرمانده رشيد و تلاشگر راننده تاکسي شده است و شغل آن کسي که در واقع هيچ کاري در جنگ نکرده اکنون فرمانده لشگر شده است. اينها کوچک ترين اتفاقاتي است که براي ما پيش آمده و من بسياري از مسائل را عنوان نمي کنم. مي گويند صدام بد بود. اما همان صدام جنايتکار تمامي فرزندان فرماندهان خود را براي تحصيل به اروپا مي فرستاد. اگر پدر ما وفادار بوده، پس خود ما هم وفاداريم. پس حتماً دليلي يا ترسي وجود دارد که با ما اين گونه رفتار مي کنند. من با بسياري از کساني که صحبت مي کنم، چنان متعصب و جاهلانه رفتار مي کنند و از مسائل بي ارزش حمايت هايي مي کنند که جاهلانه است. تنها کاري که مي توانيم بکنيم اين است که در اين اتفاقات در کنار مردم باشيم. افتخار مي کنم که مردم در تهران مي گويند بسيجي واقعي همت بود و باکري... مردم ما مي فهمند.

هم اکنون اتوبان همت به نام پدرتان است. فکر مي کنيد اين دست اقدامات در حق شهيد والايي چون شهيد همت کافي است؟

آقاي موسوي در بيانيه شماره 12 خود بسيار زيبا عنوان کرده بودند «حرمت هر شخص به فرزند اوست.» اصلاً از اينکه بزرگراه به نام پدرم است، خوشحال نيستم. هر کس يک دهم پدر من معروف بود، هزاران سوءاستفاده از اين نظام مي کرد. من يک شرکت ساده با حداقل درآمد در اصفهان دارم. بسياري از افرادي که از طرف آقايان به عنوان بي حجاب و عدم پايبندي به ارزش اسلامي لقب مي گيرند، بيشتر براي شهدا و جانبازان ارزش قائلند. اما برخي مدعيان براي شهدا ارزشي قائل نيستند. برخي مثلاً خودي هايي که مرا نمي شناسند، بارها جلوي خودم شروع به بدگويي راجع به من کرده اند. دروغ هاي فراواني را در مورد من مطرح مي کنند. حتي مراسم برگزار مي کنند و مي گويند خانواده شهيد همت منحرف شده اند. برخي ها روزي عنوان کردند مهدي همت به دليل اينکه بزرگراه را به نام پدرش کرده اند، شکايت کرده و پنج ميليارد تومان پول دريافت کرده است. من از مسوولان تشکر مي کنم. روزي به آنها گفتم از زماني که خودم را شناختم شما بلاهايي بر سر ما آورديد که من غم پدر نداشتن را احساس نکردم.

از خاطراتي که مادرتان از پدرتان، شهيد همت، برايتان نقل کرده، بگوييد. يکي از مسائلي که پدرم به مادرم عنوان کرده بود، اين بود که از مادرم عذرخواهي کرده و گفته بود متاسفم روزي خواهد آمد که از هر هزار مرد، يک مرد به معناي واقعي در جامعه وجود نخواهد داشت. تنها کسي که بعد از شهادت حاج همت هميشه به ما محبت کرد و هميشه در کنار ما بود آقاي مجتبي صالح پور بود. با اينکه هميشه بلاهاي مختلفي بر سر او آمده است اما باز هم در کنار ما بوده است. ايشان تنها کسي بودند که پدرم بيش از چشم هايش به او اعتماد داشت.

از روزهاي سختي که گذرانده ايد، از فراز و نشيب هاي زندگي بگوييد.

سه سال اول شهادت حاج همت مشکلات زيادي داشتيم. که به لطف و محبت آقاي کروبي مشکلات تا حدودي برطرف شد. اواخر دهه 60 و تمام دهه 70 را با سختي فراواني گذرانديم. بيماري داشتم که پزشکان از درمان من نااميد شده بودند. من در بخش مردان بستري بودم و مادرم در کنار من حضور داشت و در بيمارستان بر سر او فرياد مي زدند که بايد از بخش بيرون بروي و همسرت براي همراهي پسرت در بخش باشد. خب مادر من که نمي توانست بگويد همسرش شهيد شده است. بنابراين همه اين غم ها را در درون خودش پنهان مي کرد. شايد ما نسبت به ديگر خانواده هاي شهدا، سختي ها و مشکلات بيشتري را متحمل شده باشيم.

پدرتان براي حفظ نظام و حفاظت از مرزهاي کشور، دفاع از مردم و براي ادامه آرمان هاي امام خميني و انقلاب جنگيدند و به شهادت رسيدند. فکر مي کنيد اگر پدرتان اکنون حضور داشت، چه عکس العمل و ديدگاهي در مورد حوادث اين روزها و نحوه رفتار با خانواده اش داشت؟

به نظر من اين اتفاقات از همان سال هاي اول برنامه ريزي شده بود. ايمان دارم که حاج همت اين روزها را ديد که آن روزها طلب مرگ از خدا کرد و طلب بخشش از مادرم داشت. زماني که شهيد همت به مکه رفت، سه آرزو از خداوند داشت؛ اولين آرزويش اين بود که در سرزميني نباشد که نفس امام خميني در آن نباشد. دومين درخواستش از خدا اين بود که جانباز و اسير نشود. او از خدا خواسته بود فقط شهيد شود، آن هم زماني که از اولياءالله شده باشد. مي گويند خودشناسي، خداشناسي مي آورد. مي گفت اگر جانباز يا اسير شوم، ممکن است ايمانم را از دست بدهم. سومين درخواستش هم مادرم بود. او مادرم را از خدا خواست و يک جفت پسر مي خواست که ادامه دهنده راهش باشند. به همين دليل قبل از تولد من و برادرم به مادرم مي گفت بچه ها، پسر هستند. پدرم به تمامي آرزوهاي خود رسيد.

حاج همت از آن دست فرماندهاني نبود که فقط در ماشين بنشيند. حاج همت خودش هميشه در کنار بسيجي ها بود. در کدام جنگ در جهان، فرمانده عمليات خودش براي شناسايي مي رود. حاج همت خودش در کنار بچه ها در صف اول حضور داشت. او هيچ گاه خودش و ايمانش را دور نزد. عشق مردم به او به دليل اخلاص اش بود. حتي برخي از همرزمان پدرم تعريف مي کنند که «خمپاره در دو قدمي حاج همت منفجر مي شد و پدرم سالم مي ماند و ما تعجب مي کرديم که حتي يک ترکش به حاج همت اصابت نمي کند،» همين مساله است که نشان مي دهد به آرزوهايش رسيد. او نه جانباز شد و نه اسير. درست در همان زماني که از خدا خواست، شهيد شد. من واقعاً خوشحالم که او نيست که اين روزها را ببيند. من دعا مي کنم که حاج احمد متوسليان هم زنده نباشد.

روزي يکي از دوستان پدرم که جانباز شيميايي است و پس از جنگ براي درمان به کانادا رفت و خانواده اش اجازه ندادند برگردد، با من تماس گرفت. او در آنجا مدرسه دارد و خودش هم تدريس مي کند. گفت مي خواهد برگردد. مي گفت مي خواهد به ايران که مذهب تشيع در آن وجود دارد، برگردد. به او گفتم وضعيت آن گونه نيست که بتواني برگردي، حداقل زندگي ات را نفروش. يک سفر بيا بعداً اگر خواستي بمان. اما او قبول نکرد و حتي مرا سرزنش کرد که «تو از راه پدرت منحرف شده يي و مايه ننگ پدرت هستي.» زندگي اش را فروخت و به ايران آمد. فردي که شيميايي بود و در آنجا يک قرص هم مصرف نمي کرد، به محض ورود به ايران، به دليل خونريزي معده در بيمارستان بستري شد. پس از اينکه به ايران آمد، ديگر با من تماس نگرفت. مدتي گذشت و زماني با من تماس گرفت که روي پله هاي هواپيما در حال بازگشت به کانادا بود.
 

Zob Ahan

Elite Member
Feb 4, 2005
17,481
2,233
#2
































* نام:
ايميل:
* نظر:


تازه***هاي سايت:
تهران از موضع روسیه ناراضی است
میرحسین موسوی متولد ماه مهر نیست
جومونگ این بار با سوسانو به ایران میآید
تراکتور تشريفاتي***براي***عروس و دامادها
كف***گير بانكها به ته ديگ خورد
شعارهای دانشجویان موافق و مخالف احمدی نژاد در دانشگاه تهران
زاغه***نشینی در کنار برج بین***المللی تهران! / عکس
نامه انتقادی کروبی به هاشمی رفسنجانی
اولتیماتوم یک هفته ای برای برنجهای وارداتی
آزادگان جنوبي به چيني***ها رسيد
احمدی‏نژاد:فتاح،می‏دانی چقدر تورادوست دارم
آقاي غنيمي فرد؛ چگونه نفت ايران را 16 سال بفروش رسانديد؟
بيانيه شماره 13 مهندس موسوى منتشر شد
گزارش ویژه ای درباره سالمند شدن جمعیت
صفحه اول روزنامه ها (سه شنبه ۷ مهر)











كليه حقوق محفوظ است. استفاده از مطالب سايت با ذكر منبع "سايت خبري تحليلي اقتصادي پيمانه" بلامانع است.
طراحي و توليد " ايران سامانه "
 
Feb 7, 2004
13,568
0
#3
عمق استراتژیک احمدی***نژادی

مرتضی کاظمیان

سنت***لوییس، پاراگوئه، نپال، موریتانی، لیبریا، و جامائیکا؛ اینها میز کشورهایی بودند که شبکه خبر جمهوری اسلامی بارها هنگام پخش گزارش سخنرانی محمود احمدی***نژاد در سازمان ملل، آنها را نشان داد. «سیمای ضرغامی» نخواست فضای نیمه خالی مجمع عمومی سازمان ملل متحد را هنگام سخنرانی احمدی***نژاد نشان دهد. و حتی اشاره نکرد که در برابر این کشورهای توسعه***نیافته یا در حال توسعه، کرسی چه کشورهایی هنگام سخنرانی احمدی***نژاد خالی بود یا خالی شد (کشورهایی توسعه***یافته چون فرانسه، آلمان، کانادا، ایتالیا، انگلستان، آمریکا، استرالیا، زلاندنو، دانمارک و ...)
آنچه که حتی سیمای جمهوری اسلامی ناگزیر از نمایش***اش بود، همین کشورها (موریتانی، جامائیکا، نپال، سنت لوئیس و پاراگوئه) و نام***هایی مشابه بود.
اندیشمندان علوم سیاسی و به***ویژه صاحب***نظران روابط بین***الملل و سیاست خارجی معتقدند، «سیاست خارجی»، استراتژی یا مجموعه اقدامات برنامه***ریزی شده***ای است که تصمیم***گیرندگان یک کشور با هدف نیل به اهداف خاصی که بر مبنای «منافع ملی» تعریف شده***اند، در مقابل کشورها یا پدیده***های بین***المللی دیگر، پیگیری و اجرا می***کنند. از زاویه***ای دیگر، برخی از صاحب***نظران تاکید می***کنند که سیاست خارجی را دو مولفه***ی محوری سامان می***دهد: اهداف ملی و ابزار نیل به اهداف مزبور.
اندیشمندان علوم سیاسی همچنین بر این باور***اند که تصمیم***گیری یک فرآیند انتخاب است؛ انتخاب میان گزینه***های مختلفی که در مورد یک وضعیت خاص در برابر تصمیم***گیران یک کشور قرار دارد. تصمیم، معمولا" بر مبنای محاسبه***ی سود و زیان (هزینه _ فایده) انجام یک اقدام، اتخاذ و برای تحقق، تعقیب و عملیاتی می***شود. افزون بر این، تصمیم***گیری همچنین نتیجه***ی تلاقی دیدگاه***های گوناگون در مورد شرایط خاص است. نیز: تمامی تصمیمات سیاست خارجی در یک بستر ویژه و خاص داخلی متولد می***شوند. این محیط شامل ارزش***ها، هویت و تشخص ملی، فرهنگ سیاسی، سنت***های تاریخی یک جامعه، مقتضیات ساختاری (اندازه، سطح صنعتی شدن، شکل حکومت، و...) و همچنین، امور سیاسی خاصی که در هر زمانی مهم هستند، می***شوند. نقش «کارگزاران» و حکومت***ورزان به***مثابه***ی «عاملان انسانی» هم، البته غیرقابل کتمان و اغماض است.
با چنین نقطه عزیمت***ها و مقدمه***ای، می***توان دقیق***تر و منتقدانه***تر به آنچه ذیل سیاست خارجی احمدی***نژادی در حال وقوع و تحقق است، نظر افکند.
این***که آیا فرآیند تصمیم***گیری و تدوین راهبردها در عرصه سیاست خارجی ما از قواعد و چهارچوب***های عقلانی پیروی می***کند و یا در کادر رویکردهای ایدئولوژیک سامان می***یابد؟ آیا عملکرد و خروجی سیاست خارجی ما، متاثر از دیدگاه***های تمامی صاحب***نظران و برآمده از گفت***وگو و نقدی و بحث و تبادل نظر سلایق و تحلیل***های جناح***ها و جریان***های مختلف سیاسی کشور است، یا باورها و مطلوب***های یک جریان فکری _ سیاسی خاص را نمایندگی می***کند؟
آیا سخنرانی***ها و ابراز عقیده*** و رفتار و منش و عملکرد ما در صحنه***ی بین***الملل، موجب کاهش چالش***ها و تخاصمات با دیگر کشورها (به***خصوص دول موثر در جهان) می***شود، یا برعکس، بر سوء تفاهم***ها و اختلاف***ها می***افزاید؟
احمدی***نژاد می***تواند با «لبخند» در برابر خبرنگاران مهم***ترین رسانه***های غرب و جهان بنشیند و با طعن یا با طفره رفتن یا با «سئوال در براببر سئوال» و نیز با خونسردی، به پرسش***های آنان پاسخ*** دهد یا در مجمع عمومی سازمان ملل، با اعتماد به نفس فراوان، «کلی***گویی» کند و بر این و آن طعن بندد و واقعیت***های داخلی ایران را دگرگونه، بیان کند و مورد اشاره قرار دهد. اما خروجی این همه، در واقعیت مناسبات تهران با جهان توسعه یافته، چیست؟ آیا «منافع ملی» ایران با استراتزی اتخاذ شده، و با رویکردهای جاری در مناسبات بین***الملل، تامین می***شود؟ احمدی***نزاد بدون این***که از انتقاد کسی در داخل کشور هراس داشته باشد و کسی فریاد «وا انقلابا» سر دهد، پای سخنان باراک اوباما می***نشیند؛ و پاسخ واشنگتن و رئیس***جمهور جدید آن به احمدی***نزاد، ترک جلسه***ی مجمع عمومی سازمان ملل متحد، هنگام سخنرانی اوست. «عزت» مورد نظر احمدی***نژاد و همفکران و همراهانش در ساخت قدرت، چگونه و کجا تامین می***شود و چه تعریفی دارد؟
سیمای جمهوری اسلامی تصاویری تقطیع شده و گزینشی از محل سخنرانی احمدی***نژاد را مکرر به بینندگان عرضه می***کند و تلاش می***نماید با نشان دادن نمایندگان سنت***لوییس، پاراگوئه، نپال، موریتانی، لیبریا، و جامائیکا در مجمع عمومی، مخاطبان سخنرانی احمدی***نژاد را قابل توجه، جلوه دهد. غافل از این***که در عصر ارتباطات و فنآوری اطلاعات، شمار شهروندانی که از حقیقت وضع سالن مجمع عمومی سازمان ملل متحد هنگام سخنرانی احمدی***نژاد، مطلع هستند، بسیار بیش از آن چیزی است که آقایان می***کوشند با تحریف حقیقت، شکل دهند.
صرف***نظر از این (نگاه افکار عمومی در داخل کشور به جایگاه سیاست***های احمدی***نژادی در مناسبات بین***الملل)، «واقعیت» در حال وقوع و کیفیت روابط تهران با کشورهای توسعه***یافته، چیزی نیست که با بازی رسانه***ای و وارونه***نمایی حقیقت، بتوان تغییر داد. فرجام سیاست***ها و رویکردها و دیدگاه***های احمدی***نژاد در سیاست خارجی، دیر یا زود دامن ایران و ایرانیان را خواهد گرفت و بر «منافع ملی» اثرگذار خواهد شد؛ و این مهم، چیزی نیست که قابل نفی یا کتمان باشد.
آن «عمق استراتژیکی» که احمدی***نژاد در تبلیغات انتخاباتی***اش در خردادماه مکرر از آن سخن می***گفت، در مجمع عمومی سازمان ملل، بیش از پیش، عریان شد: آن عمق استراتژیک، سنت لوئیس را در آن سوی جهان شامل می***شود که باید با ذره***بینی در دست، موقعیت جغرافیایی***اش را در دریای کارائیب جست***وجو کرد؛ یا کشورهای آفریقایی و آسیایی چون موریتانی و لیبریا و نپال که درگیر هزار و یک مشکل داخلی و اقتصادی، اجتماعی هستند.
«عمق استراتژیک» سیاست خارجی احمدی***نژادی، و استراتژی***ها و رفتارها و گفتارهای او و هفکرانش، به چه میزان، منافع ملی ایران را تامین می***کند؟ آیا راهبردهای او و همفکرانش، از منظر محاسبه و رعایت «هزینه _ فایده»، مورد برآورد عقلانی و واقع***بینانه قرار گرفته است؟ و اساسا" آیا استراتژی و رفتارهای جاری، «اهداف ملی» و مورد موافقت اکثریت شهروندان و صاحب***نظران را تعقیب و نمایندگی می***کند؟
 
Feb 7, 2004
13,568
0
#4
حضور گسترده ایرانیان و سبزها در مسابقات جام جهانی کشتی در دانمارک

ما ایرانیان مقیم دانمارک و سوئد توانستیم با حضور گسترده و شاد خود در مسابقات جام جهانی کشتی دیشب شنبه 26 سپتامبر در شهر هرنینگ دانمارک رنگ و بوی جدیدی به این مسابقات بدهیم. استادیوم هرنینگ از صدای تشویق, شعارها, ساز و رقص و پایکوبی ایرانیان به لرزه در آمده بود و حمایتهای گسترده ای هم از طرف دیگر تماشاگران و کشتی گیران تیم های ملی سایر کشورها از حضور ورزشی-سیاسی!!! و شاد ما شد.
شعارهایی به زبان انگلیسی در حمایت از دمکراسی در ایران بر روی پارچه های سبز نوشته شده بود که به همراه پرچم های سه رنگ ایران در جاهای مختلف قسمت تماشاچیان نصب شده بود و تی شرت هایی با تصویر ندا در پشت و نوشته ایران آزاد در جلو بر تن بسیاری از شرکت کنندگان بود.

اعضای تیم ملی کشتی آزاد اسپانیا که در نزدیکی تماشاگران ایرانی نشسته بودند با ما ابراز همبستگی کردند و با توافقی که بین تماشاگران تیم ترکیه و سوئد و ایرانیان به عمل آمد تیم های همکدیگر را در هنگام انجام مسابقات فینال تشویق می کردیم و این همکاری به بهترین نحوی تا پایان مسابقات ادامه داشت.
سوای آنکه این مسابقات از طریق ماهواره به سراسر دنیا پخش میشد, گزارش های جداگانه ای هم از حضور مخالفان و سبزها در این مسابقات ازایستگاه های تلویزیونی ژاپن, آمریکا, مجارستان و چند کشور دیگر تهیه شد و تلویزیون فارسی بی بی سی و رادیو فردا هم در پخش مستقیم خود گزارشهایی در این مورد مخابره کردند. در ضمن شبکه سه تلویزیون جمهوری اسلامی ناچار به نشان دادن گوشه هایی از تماشاچیان آزادیخواه ایرانی شد.
شدت تشویق ما از قهرمانان ایرانی هنگام دریافت مدالهای برنز به حدی بود که دوربین های خبرنگاران بین المللی را به جای توجه به سمت هواداران تیم برنده مدال طلا به سمت خود جلب میکرد.
از نکته های قابل ذکر مسابقات دیشب غیبت مزدوران سفارتی بود که در روزهای قبل با پخش بلیط های مجانی و بسیج خانواده های خود به این مسابقات آمده بودند.
نکته دیگر اعلام همبستگی تعدادی از ورزشکاران و خبرنگاران اعزامی از ایران از جنبش ضد استبدادی ایران در فرصتهای متفاوت با مراجعه مستقیم به ما و نشان دادن علامت پیروزی بود که از ذکر جزئیات بیشتر به خاطر مسائل امنیتی این عزیزان خودداری می شود. بعد از پایان مسابقات دیشب یکی از اعضای همراه کاروان تیم ملی با کمک برادرش به آلمان پناهنده شده که خبر آن هم به جاهای مختلف گزارش شده.
 

Attachments

Qahreman

Bench Warmer
Oct 18, 2002
2,105
0
#7
آسيه باکري فرزند شهيد حميد باکري؛

بسيجي واقعي



-هنگام شهادت پدرتان چند سال داشتيد؟

26 ساله هستم و هنگام شهادت پدر، 11ماهه بودم.

-چندمين فرزند خانواده شهيد باکري هستيد؟

من دومين فرزند شهيد باکري هستم.

-نسبت به نام باکري چه حسي داريد؟

اين اسم يک مسووليتي به همراه مي آورد و يک شجاعت خاصي لازم است تا بتوانيم از آن استفاده کنيم به همين دليل چون احساس مي کنم هنوز فرد کاملي نيستم، از اين اسم استفاده نکردم.

-علت اين عدم حضور و فراموش کردن کساني چون شما يا فرزندان شهيد همت و حتي شهيدان ديگر را واضح تر برايمان بگوييد. چرا فقط در مناسبت هاي خاص، تصاويري از امثال پدر شما پخش مي شود؟

من علت را در دو چيز مي بينم. در اين سال ها به صورت منفي از نام شهدا استفاده کرده اند. با وجهه يي که در ديد مردم از شهدا ساخته اند، تصور مردم را تغيير داده اند. به فرض،مردم مي گويند ما فکر کرديم شما خانواده شهيد باکري هستيد و زندگي آنچناني داريد. در مورد شهيدان بد عمل شده. هرجا خواستند از شهدا استفاده کردند. اينها شهدا را به نام خودشان کرده اند. يکسري از کساني که هرگز در جنگ و جبهه حضور نداشتند، خانواده شهدا را کنار زده اند. کسي نمي پرسد خانواده شهيد باکري چه نظري دارد. به سراغ کساني مي روند که هيچ نقشي در جنگ و شهادت نداشتند. از آنجا که من در مدرسه شاهد درس خوانده ام بسياري از دوستان من بودند که کسي به سراغ آنها نمي آمد. آنها فقط ادعاي احترام به ارزش هاي شهدا را دارند. ولي واقعاً کاري انجام نمي شود و مردم فکر مي کنند اکنون چه امتيازي به خانواده هاي شهدا تعلق مي گيرد. در واقع کساني که از اسم شهدا استفاده مي کنند تنها به دنبال منافع خود هستند، نه منافع کشور.

-از خاطراتي که مادرتان در مورد پدر، برايتان نقل کرده مي توانيد نمونه يي برايمان عنوان کنيد؟

مادر من، وجهه پدرم را در خانه بسيار پررنگ کرد. در واقع براي من و برادرم احسان، پدرم و عمويم، يک الگوي واقعي هستند. مادرم هميشه مي گفت پدرم فرد صادقي بود و به تمامي مردم احترام يکساني قائل بود. آنها مردمي بودند نه به معناي مردم فريب. مردم را آن گونه که بودند مي پذيرفتند و اين طور نبود که تنها براي مردمي ارزش قائل باشند که با اعتقادات آنها همسو باشند. مردم را آن گونه که بودند، قبول داشتند. پدرم عاشق خانواده و زندگي اش بود. چيزي که من را ناراحت مي کند اين است که مي گويند اين افراد، عاشق شهادت بودند. در حالي که پدر من، در عين حال که عاشق همسر و فرزندانش بوده است براي ادامه راه امام به شهادت رسيد.



-از سختي هايي که در اين دوران داشته ايد يا تجربه هاي تلخي که از طرف مادرتان نقل شده، برايمان بگوييد.

من دوران کودکي خودم را به ياد ندارم. فرزندان شهدا بسيار سريع بزرگ مي شوند. نقش کودکي چنداني نداشتم. يکي از سختي هايي که آن موقع مادرم متحمل شد، آن بود که در آن زمان به همسر شهدا که مي خواستند به تنهايي فرزندانش را بزرگ کنند، حرف و حديث هاي فراواني مي گفتند و به آنها نگاه خاصي داشتند. من آن موقع اين ناراحتي مادرم را از آن صحبت ها و نگاه ها احساس مي کردم. در واقع مادرم هم نقش مادر و هم نقش پدرم را براي ما ايفا کرد به همين خاطر هيچ گاه نتوانست نقش مادري خود را به خوبي ايفا کند. تمامي فرزندان شهدا اين خلأ را هميشه داشته اند که مادرشان به طور کامل نه، توانسته مادر باشد و نه توانسته نقش پدر را به طور کامل برايشان ايفا کند. در واقع ما به اندازه نه پدر داشتيم و نه مادر. با توجه به اينکه من بچه حساسي بودم و هميشه به دليل نبودن پدرم گريه مي کردم اين مساله سختي بسياري را براي مادرم ايجاد مي کرد.

-در اين سال ها چه کساني از مسوولان در کنار شما حضور داشتند؟

از مسوولان که کسي حضور نداشت. آقاي نصرت الله کاشاني و آقاي عبدالعلي زاده، هميشه در کنار ما بودند و در دوران کودکي ما محبت بسياري نسبت به من و برادرم داشتند. در اين ميان آقاي کروبي نيز نظر مثبتي نسبت به ما داشتند. يک بار هم آقاي محسن رضايي به منزل ما آمدند. در واقع مي توانم بگويم در مواقع خاصي به ياد شهدا مي افتند. مثلاً در سالي که بحث حمله امريکا به ايران تشديد شد، يکي از مسوولان خانواده شهدا را دعوت کرد. اينکه کسي از مسوولان به صورت مستمر جوياي احوال ما باشد، اينچنين نبوده است.

-تعلق داشتن به خانواده شهدا همواره به عنوان يک سرمشق و الگو در جامعه تبليغ مي شده است. آيا شما انطباقي بين اين تبليغ و واقعيت ها مي ديديد؟

بزرگ ترين مساله من اين است که اکنون به آن شک کرده ام. يک نفر از مسوولان به من پاسخ دهد که ما اين ميزان سختي و مشکلات را تحمل کرديم و پدرمان شهيد شد، اکنون چه چيزي را به دست آورده ايم؟ مادرم شخصيت بسيار والايي از پدرم برايم ترسيم کرده بود، به خاطر همين من سرم را بالا مي گرفتم و با غرور مي گفتم من دختر باکري هستم و مي گفتم پدرم به شهادت رسيده که وضعيت مان بهتر شود. ما کمبودهاي بسياري داريم. در واقع تمامي خانواده هاي شهدا کمبودهاي بسياري دارند. يک نفر پاسخگو نيست. من بارها از مادرم مي پرسم که چرا پدرم رفت؟ پدر به شهادت رسيد که اين وضع ما باشد؟ به قول پرويز پرستويي در فيلم موج مرده که مي گفت؛ «ما را فرستادين جنگ و گفتيد شما برويد ما حواس مان به خانواده شما است.» اما در عمل چه شد؟ شهدا به وظيفه خود عمل کردند و شهيد شدند آيا ديگران هم به وظايف خود عمل کردند؟ در واقع شهدا رفتند. اين افراد به شهادت رسيدند. براي مردم جنگيدند که وضعيت خوب و قابل قبولي داشته باشند. اما اوضاع مردم بدتر هم شد. يک نفر بايد به تمامي خانواده هاي شهدا که خون شان را در راه اين کشور فدا کردند پاسخگو باشد. هميشه پدر و عمويم مي گفتند مردم بايد در حکومتي همانند حکومت عدل علي زندگي کنند. من اعتقاد دارم هيچ گاه حکومت عدل علي اتفاق نخواهد افتاد چون هيچ کس حضرت علي نخواهد شد. هيچ کدام از آن آرمان ها و اهداف، تحقق پيدا نکرد. در مسائل کوچک تر هم اتفاقي نيفتاد. در مساله اقتصادي و معيشت مردم مشکلات زيادي وجود دارد. حداقل اقتصاد مردم وضعيت مناسبي داشته باشد، بقيه مسائل اعم از آزادي بيان و... هيچ. اولين خواسته مردم اين است که وضع اقتصادي شان درست باشد. اين همه سال است جنگ تمام شده اما کسي از مسوولان نيست که برود وضعيت خرمشهر و آبادان را ببيند. هيچ گونه رسيدگي به آنجا نمي شود. گويا قرار بوده فقط يک تعدادي شهيد شوند. آرمان هايي که از آن دم مي زدند هم اجرا نشد. کساني که اکنون در پست هايي مشغول به کار هستند، هيچ شباهتي به شهدا ندارند. به اسم آرمان شهدا سختي هاي بسياري را بر مردم روا داشته اند. در اين سال ها شهيدان را تبديل به چوبي کرده اند و بر سر مردم کوبيده اند. به قول مادرم با بيرون بودن موي دختران مان خون شهدايمان پايمال نمي شود. زماني که دختري به دليل فقر و نداري مجبور به خودفروشي شود، آن زمان خون پدر من پايمال مي شود. البته اين اتفاق اخير باعث شد مردم بفهمند موضع ما چيست و ما در کجا ايستاده ايم و موافق با اين روند و اين نحوه برخورد نيستيم.

-به اتفاقات اخير اشاره کرديد. نظرتان در مورد اتفاقات اخير و نوع برخورد با مردم چيست؟

چگونه است کساني که 30 سال چه خوب و چه بد براي اين انقلاب زحمت کشيده اند، يک شبه ضدانقلاب مي شوند؟ پسر شهيد بهشتي يک شبه بد مي شود؟ من با دروغگويي به مردم مخالفم چون پدرم دروغگو نبود. پدر من به اين دليل به شهادت رسيد که مردم آزاد باشند. کسي هرگز از پدر يا عموي من نشنيده که به دليل اعتقادات و مذهب شان به کسي سخت بگيرند يا عنوان کنند چون من اين گونه فکر مي کنم شما هم بايد همانند من بينديشيد و اعتقادات من را دنبال کنيد. پدر من شهيد نشد که نيروهاي ويژه اقدام به ضرب و شتم من با باتوم بکنند. شهيد همت نرفت که فرزند و همسرش را ضرب و شتم کنند. آنها انقلاب نکردند و اين همه هزينه پرداخت نکردند که وضعيت اين گونه شود. چگونه است ما که خانواده شهدا هستيم، يک شبه مي شويم برانداز؟، و متهم به مصاحبه با رسانه هاي بيگانه مي شويم؟ من نمي دانم چرا تا اين حد به شعور ما توهين مي شود؟ زماني که مردم موضع گيري مادرم را ديدند متوجه شدند ما در چه جبهه يي هستيم. فهميدند ما مخالف تحميل مسائل به مردم هستيم. من به دنبال پاسخ هستم. واقعاً دچار سردرگمي شده ام. ما اين ميزان مصيبت و سختي را تحمل نکرديم که ضدانقلاب ها بيايند و بگويند ديديد چگونه با مردم رفتار کردند. ديديد به شما گفتيم که در نهايت انقلاب، اين گونه مي شود؛ کساني که ما در مقابل آنها ايستاديم. تمامي اقدامات نامناسب ديگران را توجيه کرديم اما مگر حوادث اين روزهايي که سپري شد، قابل توجيه است؟

-فکر مي کنيد اگر پدرتان زنده بود چه نظر و ديدگاهي در مورد اين اتفاقات و برخوردها داشت؟

آن موقع که پدرم زنده بود، از او خواسته بودند جلوي تلويزيون توبه نامه قرائت کند. نامه يي که مادر من پيش از انتخابات نوشت در مورد همين مساله بود. پدر من را همين رفقاي آقاي احمدي نژاد و آقاي محصولي از سپاه تصفيه کردند و از او خواسته بودند توبه نامه بخواند. در واقع آنها بودند که پدرم را از سپاه بيرون کردند. چه شد که اين آقايان، امروز مدافع شهدا شده اند؟ چگونه است کسي که با پدر من که بعدها شهيد شد، اين گونه رفتار کرد، امروز پست و مقام بالايي مي گيرد؟

زماني که پدر من شهيد شد در اروميه شايع شد که پدرم شهيد نشده بلکه به عراق پناهنده شده، تنها به اين دليل که پدرم جنازه نداشت، هيچ گاه در مصاحبه هاي تلويزيوني به مادرم اجازه ندادند، تعريف کند چه اتفاقي براي پدرم افتاد و هميشه اين مسائل سانسور شده اند. من خوشحالم که پدرم نيست اين روزها را ببيند. تمامي باورهاي من در اين سال ها شکسته شد. در واقع نظام جمهوري اسلامي که من نوعي مي توانستم مدافع آن باشم، ذره ذره مدافعانش را از دست داد. اين همه هزينه پرداخت کرد که چه چيزي را به دست بياورد؟ شايد اگر پدر و عموي من هم اين روزها بودند مجبور مي شدم در زندان به ملاقات شان بروم يا اعترافات شان را از تلويزيون ببينم. مردم اين روزها به خوبي دروغ را از راست تشخيص مي دهند.​
 

IraneMan

Bench Warmer
Mar 14, 2009
556
0
Sydney
#8
18+
[ame="http://www.youtube.com/watch?v=UyrPF0LnrKA"]YouTube - Iran مکالمات سری پلیس ضد مردمی جمهوری اسلامی 1[/ame]​
 
Feb 7, 2004
13,568
0
#9

اعتراضات دانشجویی بر علیه دولت کودتا در دانشگاه شیراز

به گزارش موج سبز آزادی، همزمان با شروع سال تحصیلی و همانطور که انتظار می رفت، عده ای از دانشجویان دانشگاه شیراز با سر دادن فریاد الله اکبر در ساعت 11 شب اعتراض خود را نسبت به دولت کودتا اعلام کردند و نشان دادند که علی رغم همه تمهیداتی که از سوی دولت کودتا برای خاموشی و به انفعال کشاندن دانشجویان اندیشیده شده، دانشگاه همچنان به اعتراض خود نسبت به انتخابات اخیر و حوادثی که در ادامه آن رخ داد ادامه می دهد.
این در حالی است که در 4 سال گذشته دانشگاه شیراز از جمله نا آرام ترین دانشگاه ها در کل کشور بود به طوری که بیش از 30 نفر از فعالین دانشجویی آن در مجموع به بیش از 40 ترم محرومیت از تحصیل محکوم شدند و همچنین تعداد زیادی از فعالین دانشجویی آن توسط اداره اطلاعات بازداشت گردیدند.
 
Jul 28, 2007
3,866
0
#11
خبر فوری - دانشگاه شریف یک صدا فریاد مرگ بر دیکتاتور
از صبح امروز دانشگاه شریف یک صدا فریاد اعتراض دانشجویان، نسبت به حضور وزیر مبقلب علوم دولت کودتا در این دانشگاه بود.



به گزارش خبرنگار "موج سبز آزادی" صبح امروز با اطلاع دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف از حضور کامران دانشجو، وزیر علوم متقلب دولت کودتا در این دانشگاه تجمع بزرگی از دانشجویان معترض تشکیل شده است که هنوز تا ساعت 12 امروز ادامه دارد. بر پایه گزارش های رسیده جمعیتی بین 1000 تا 2000 نفر از دانشجویان این دانشگاه از مقابل درب کتابخانه مرکزی به سمت درب اصلی این دانشگاه در خیابان آزادی حرکت کرده اند و با دادن شعارهای "مرگ بر دیکتاتور"، "محمود خائن"، "کروبی بت شکن" و بسیاری شعارهای دیگر، یک بار دیگر به کودتاچیان نشان دادند که دانشگاه زنده تر از همیشه به عنوان قلب جنبش سبز مردم ایران می تپد. با توجه به جمعیت نسبتا کم دانشگاه شریف نسبت به دانشگاه های دیگر و بافت غیر سیاسی آن بسیاری از ناظران از برگزاری چنین تجمعی در این دانشگاه ابراز شگفتی کردند. شدت و حدت شعارها به حدی است که در مقابل دانشگاه در خیابان آزادی مردم عادی نیز جمع شده و به حمایت از دانشجویان پرداخته اند. از جمله شعارهای جدیدی که در این تجمع بر علیه کامران دانشجو داده شده شعار"دروغگوی عمروعاص، 63 درصدت اینجاست" بود
 
#18
دانشجويان دانشگاه صنعتى شريف در حالى كه شعارهاى ضدحكومتى مىدادند، مانع رفتن وزير علوم كابينه پاسدار احمدىنژاد به كتابخانه مركزى دانشگاه شدند.
دانشجويان كه هر لحظه بر تعداد آنها افزوده مىشود در مقابل سر در دانشگاه تجمع كرده و با مأموران سركوبگرى كه قصد دستگيرى دانشجويان را داشتند درگير شدند.
دانشجويان شعار مىدهند: «احمدى عمرو عاص 63 درصد اينجاست» و «دانشجو مىميرد ذلت نمىپذيرد»
خبرگزارى فارس وابسته به سپاه پاسداران با اعتراض به تظاهرات دانشجويان دانشگاه صنعتى شريف نوشت: گروههاى قانونگريز كه از نظر قوانين هيأت نظارت بر تشكلهاى دانشگاهيان غيرقانونى محسوب مىشوند، برنامهريزى اغتشاشات دانشگاه شريف را برعهده گرفتهاند.
فارس افزود؛ هماكنون به بهانه حضور يكى از مسئولان وزارت علوم براى افتتاح دانشكده رايانه و كتابخانه مركزى دانشگاه شريف، تجمعى محدود در اين دانشگاه از جنس تجمع روز گذشته در دانشگاه تهران شكل گرفته است.​
 

mowj

National Team Player
May 14, 2005
4,739
0
#19
گوشمالی جواد لاریجانی


Tue / 29 09 2009 / 14:14




  • استادان و دانشجویان محل سخنرانی جواد لاریجانی را ترک کردند و او برای صندلی های خالی سخنرانی کرد
گزارش اختصاصی وبلاگ اتوپیا: مراسم افتتاحیه کنفرانس "زبان، شناخت و واقعیت" در پژوهشگاه دانشهای بنیادین (IPM )، با سخنرانی جواد لاریجانی برای صندلیهای خالی آغاز شد!



به گزارش اتوپیا، کارگاه سه روزه "زبان، شناخت و واقعیت" از صبح امروز، سه شنبه هفتم مهرماه، با شرکت اساتید فلسفه و دانشجویان دکتری از دانشگاههای شریف، تربیت مدس، علوم و تحقیقات و انجمن حکمت و فلسفه ایران در پژوهشگاه دانشهای بنیادین (IPM )، پژوهشکده فلسفه تحلیلی آغاز گردید.


این در حالی است که به محض آغاز سخنرانی جواد لاریجانی که رئیس این پژوهشگاه و مسئول مرکز برگزاری این همایش می باشد، تمام دانشجویان و اکثریت قریب به اتفاق اساتید، در اعتراض به مواضع نامبرده در قضایای پس از کودتای انتخاباتی و بویژه هتاکی های چند روز گذشته او نسبت به میر حسین موسوی، سالن سخنرانی را ترک کردند تا سخنرانی رئیس پژوهشگاه برای صندلیهای خالی انجام شود!

نکته جالب توجه، ترک سالن توسط تعداد کثیری از اساتید بنام فلسفه است.

جواد لاریجانی که دچار شوک شده بود پس از قریب 10 دقیقه و سخنرانی برای 7 یا 8 نفر از کارکنان پژوهشگاه، مجبور به ختم سخنرانی خود و ترک سالن گردید!

تصاویر و گزارشهای تکمیلی به زودی ارسال می گردد.

به نظر می رسد شیوع این فرآیند در سمینارها و کنفرانسهایی که مسئولان دولتی برای ایراد سخن حضور پیدا می کنند، یکی از موثرترین روشهای نافرمانی مدنی علیه کارگزاران و دوستداران دولت کودتاست.
 

mowj

National Team Player
May 14, 2005
4,739
0
#20
گزارشی تکان دهنده از بازداشت های روز قدس

فيس بوک Freedom Messenger : گزارش های دریافتی از دستگیرشدگان تظاهرات روز قدس حاکی از این است که تعداد زیادی از دستگیرشدگان به مساجد و پایگاه های بسیج منتقل شده ومورد ضرب وشتم شدید قرار گرفته اند.افراد بازداشت شده پس از دستگیری به مساجد و پایگاه های بسیج انتقال داده شده و در گونی های دربسته قرار داده شده اند وسپس از سوی نیروهای بسیجی به شدت مورد ضرب وشتم قرار گرفته اند.گزارش های دریافتی حاکی از این است که تعداد دستگیر شدگان روز قدس بالغ بر صدها نفر بوده است.اما این دستگیری ها در کوچه ها و مکان های خلوت تر صورت گرفته است.نیروهای بسیجی به دستور مقامات ارشد خود با دستگیری جوانان معترض در روز قدس آنها را به مساجد و پایگاه های بسیج انتقال داده و در گونی های دربسته قرار داه و با مشت و لگد و ناسزا ضمن ضرب وشتم آنها را مورد تحقیر قرار داده اند.گزارش های دریافتی گویای آن است که افراد بازداشت شده سپس وادار به اظهار ندامات شده اند.در بخش دیگری از این بازداشت های فوری بسیجی ها اقدام به تهیه تصاویر وعکس وفیلم ومشخصات بازداشت شده ها کرده اند, تا ضمن ترساندن آنها ابزاری برای فشار به جوانان بازداشت شده در دست داشته باشند. لازم به ذكر است كه تعداد اين بازداشتي به صدها نفر بالغ می گردد كه شیوه ضرب و شتم, اعتراف گیری,تهیه تصاویر, فیلم و عکس از بازدشت شدگان بسیار شبیه به هم است .كه در یک اقدام هماهنگ دست به چنین کار گسترده ای در حوالی خیابان فاطمی,خیابان ولی عصر ,خیابان کریمخان زند ومیادین هفت تیر و ولیعصر زده اند. بیشتر گزارش های دریافتی از نحوه چنین برخوردهایی در مورد بازداشتی های روز قدس از حوالی مناطق و خیابان های یاد شده به دست آمده است. رونمایی ازموارد برخوردهای خشن و توهین آمیز نیروهای سرکوب گر بسیجی با جوانان پایتخت در حالی صورت می گیرد که این اتفاق ها به دور از چشم رسانه های عمومی رخ داده است. با توجه به عدم دسترسی رسانه ها به پایگاه های مقاومت بسیج و پراکندگی آنها در سطح شهر تهران امکان بازدید یا بازرسی از آنها نيست . از سوی دیگر مساجد که چند سالی است تبدیل به خانه امن بسیجی ها و گروه های فشار تبدیل شده اند, با توجه به فضای خاص حاکم برآنها هرگز در تیررس رسانه های داخلی و خارجی ومردم قرار نداشته اند.بنابراین نیروهای امنیتی با برنامه ریزی های دقیق موفق شده اند در روز قدس با دستگیری و بازداشت انفرادی صدها نفر و انتقال آنها به مساجد و پایگاه های بسیجی اقدام به اعتراف گیری و ضرب وشتم گروهی از جوانان بكنند.با این کار تعدادزیادی از بازدشت شدگان در عمل نتوانسته اند ثابت کنند که توسط چه مرجعی دستگیر شده اند زیرا بازداشت در مساجد و پایگاه های بسیج آن هم در گونی های دربسته موجب شده است تا کار پیگیری و رسانه ای شدن این بازداشت ها را با مشکل و به نوعی غیرممکن کند.