In memory of Jahan Pahlevan

eshghi

News Team
Oct 18, 2002
8,302
0
San Diego, CA
#1

42 years after his untimely death, the legend of Jahan Pahlevan Takhti still lives on.



وقتي خاطره***هايش را با تختي مرور مي***كند، بي***اختيار اشك مي***ريزد: «تختي يك انسان واقعي بود من خيلي از خصلت***هاي او را در زندگي***ام به كار مي***گيرم.» ناصر مجرد 75 سال سن دارد و از سال 1335 در كيهان ورزشي روزنامه***نگاري را شروع كرده است. مجرد همان خبرنگاري است كه به دليل نگارش ادبي***اش خاطره***هاي تختي را به مدت 3 سال به رشته تحرير درآورد. غلامرضا تختي سه***شنبه هر هفته به كيهان ورزشي مي***رفت تا به زبان ساده خاطره***هايش را بگويد و مجرد آن را به بهترين شكل ادبي بنويسد. روزنامه***نگار قديمي ايران آن سال***ها را به خوبي به ياد دارد: «يادم هست چند صفحه كيهان ورزشي به خاطره***هاي تختي اختصاص داشت و مردم هم به خوبي از اين چند صفحه استقبال مي***كردند.» او به تحريريه خراسان ورزشي آمد و بهترين خاطره***هايش را با تختي مرور كرد.

اولين برخورد
فكر مي***كنم اولين برخوردم با مرحوم تختي زماني بود كه مسابقه***هاي قهرماني ايران به صورت استاني برگزار مي***شد. در آن زمان هنوز كسي تختي را زياد نمي***شناخت. يادم است او را اولين بار در ورزشگاه مسقف پارك***شهر ديدم. در آن روز تختي يكي از كشتي***گيران با سابقه آن*** زمان را در عرض 25 ثانيه ضربه فني كرد و قهرمان شد. زماني كه بعد از قهرماني***اش رفتم تا با او صحبت كنم او را با عبارت «آقا تختي» خطاب كردم اما گفت به من نگو آقا تختي فقط بگو تختي. گفتم تختي حالا كه قهرمان شدي چه حسي داري؟ گفت خوشحالم. قهرمان شدم اما هيچ دلم نمي***خواست حريفم را ظرف 25 ثانيه ضربه كنم. به نظرم بي***چاره خيلي خجالت كشيد. اين***جا بود كه فهميدم اين جوان با ديگران فرق دارد


مرد ليمو فروش




خاطره***هاي زيبايي از پهلواني***هاي تختي دارم. تختي سه***شنبه***ها براي گفتن سرگذشت زندگي***اش از ساعت 7 به كيهان ورزشي مي***آمد و تا ساعت 9 مي***ماند. ما جزو آخرين نفراتي بوديم كه از روزنامه خارج مي***شديم. آن زمان دفتر كيهان در كوچه اتابك بود و 2 مغازه هم در اين كوچه بود. جلوي درب يكي از اين مغازه***ها هميشه مردي در سرما و گرما با يك زيرپيراهن مي***نشست و ليموترش مي***فروخت و افتخار مي***كرد كه سرماي شديد را احساس نمي***كند. يكي از شب***هاي سرد زمستان وقتي با تختي از دفتر كيهان بيروم آمديم،*** براي اولين بار چشمش به اين مرد افتاد. از ديدن لباس كم مرد دست***فروش در آن هواي سرد خيلي ناراحت شد. با اين***كه به او گفتم اين مرد به سرما عادت دارد و اين طرز لباس پوشيدن در سرما جزيي از افتخارهاي اوست باز هم قبول نكرد. جيب***هاي كتش را خالي كرد و كت را روي دوش آن مرد انداخت.

زلزله بويين***زهرا

وقتي زلزله بويين***زهرا افتاق افتاد من به عنوان اولين خبرنگار حاضر در زلزله در محل حادثه حاضر شدم. چند روزي كه مطالب مربوط به زلزله چاپ شد، بزرگي فاجعه خود را نشان داد. به عنوان يك روزنامه***نگار جوان پيشنهاد كردم روزنامه كيهان با استفاده از نام و اعتبار تختي براي جمع***آوري كمك به مردم زلزله***زده گروهي تشكيل دهد. از پيشنهادم استقبال خوبي شد و به همراه تختي گروه را تشكيل داديم. براي جمع***آوري كمك***هاي مردم از چهارراه وليعصر امروز حركت كرديم و زماني كه به سه راه جمهوري رسيديم مردم از در و ديوار پول مي***ريختند. آن موقع 20 تومان پول زيادي بود. باور كنيد از بالاي ساختمان آلومينيوم اسكناس 20 توماني بود كه پايين ريخته مي***شد. جالب اين***كه هيچ***كس اين پول***ها را براي خودش برنمي***داشت و همه مي***دويدند تا پول***هاي جمع كرده را در كيسه***اي كه دست تختي بود بريزند. تصور كنيد چه منظره زيبا و انساني بود. يعني اعتبار يك آدم باعث شد كسي كه شايد در آن***طرف خيابان محتاج يك ريال از اين پول بود از نيازش چشم***پوشي كند و آن پول را به تختي برساند. باور كنيد در آن روز در عرض 3 ساعت طي طريق 300 هزار تومان پول جمع شد كه نسبت به آن موقع پول بسيار زيادي بود


نان خامه***اي




خاطره ديگري كه از تختي دارم به روزي برمي***گردد كه من و تختي به قنادي واقع در انقلاب رفته بوديم. ما هميشه به اين قنادي مي***رفتيم و 2 عدد نان***خامه***اي بزرگ مي***خريديم. اما آن روز وقتي طبق عادت هميشگي به شيريني فروش گفتم 2 تا شيريني خامه***اي مي***خواهم تختي گفت نه اين***دفعه 5 تا بده. مهمان من. از كارش تعجب كردم و گفتم پهلوان چه خبر است؟ ولي او باز تأكيد كرد 5 تا. بعد 3 تا از شيريني***ها را برداشت و به بيرون از مغازه رفت و آن***ها را به 3 پسر بچه پا برهنه***اي داد كه بيرون از قنادي پشت ماشين ما قايم شده بودند و داشتند با حسرت به ما نگاه مي***كردند. وقتي تختي شيريني***ها را به بچه***ها داد گفت حالا اين شيريني از گلويم پايين مي***رود. چطور مي***توانستم شيريني بخورم درصورتي***كه مي***دانستم اين 3 بچه حسرت يك تكه كوچك از اين شيريني***ها را دارند




تنفر تختي از دروغ و ريا
تختي از دروغ و ريا متنفر بود. در طول 3 سالي كه با او بودم هيچ***وقت از او دروغ نشنيدم. او هميشه با لحن ورزشكاري***اش مي***گفت هركس يك كلمه دروغ بگويد نامرد واقعي است و هيچ***وقت نمي***شود به او اعتماد كرد. همين خلق و خوي او باعث مي***شد دوستان زيادي داشته باشد. البته افراد زيادي هم بودند كه مي***خواستند هر طور شده به تختي و اعتبارش لطمه بزنند. مثلا زماني كه تختي براي اولين بار تغيير وزن داد و از وزن هفتم به وزن هشتم رفت. در اين وزن گشتي***گيري به نام كياني كشتي مي***گرفت كه اصلا او را پرورش داده بودند كه تختي را شكست دهد. يك شب قبل از مسابقه تختي با كياني عده***اي سعي كردند تختي را تا صبح بيدار نگه*** دارند كه در روز مسابقه مقابل كياني ضربه شود. تختي اين موضوع را فهميده بود. به من گفت اين******ها خيلي زحمت كشيدند كه من مقابل كياني كم بياورم ولي به ياري خدا با او كشتي*** مي***گيرم و شكستش مي***دهم كه البته همين***طور هم شد. تختي در عرض 2 دقيقه كياني را ضربه كرد.


برش
ناصر مجرد خاطره***اي هم از روزنامه خراسان دارد: «سال 1337بود، مأموريت داشتم تا از رقابت***هاي آموزشگاه***هاي ايران كه با 11 هزار ورزشكار در مشهد برگزار مي***شد گزارشي تهيه كنم. وقتي بزرگي اين رويداد را ديدم به اين نتيجه رسيدم حيف است چنين رويدادي با يك هفته تأخير در كيهان ورزشي چاپ شود. تصميم گرفتم هر روز اين رويداد با 4 صفحه ويژه در روزنامه خراسان منتشر شود. پيشنهادم را به آقاي تهراني مدير وقت روزنامه ارائه دادم، او استقبال كرد اما گفت مي***داني چقدر هزينه***اش مي***شود. براي حل اين مشكل به مدير آموزش و پرورش استان خراسان رفتم و او با كمال ميل حاضر شد هزينه اين كار را پرداخت كند. براي هيچ***كس باوركردني نبود اما من به تنهايي 4 صفحه ورزشي به مدت 10 روز در روزنامه خراسان منتشر كردم. يادم هست عكسي از حشمت مهاجراني سرمربي تيم ملي فوتبال ايران در جام جهاني آرژانتين چاپ كردم كه در رشته پرش طول در اين رقابت***ها اول شده بود. او حالا هروقت مرا مي***بيند مي***گويد ناصرخان مي***دوني همين عكس تو باعث پيشرفت من شد. كارم كه تمام شد آقاي تهراني پيشنهاد داد در روزنامه خراسان مشغول به كار شوم كه نپذيرفتم. به تهران كه آمدم مدير كيهان ورزشي وقتي متوجه شد چه كاري در مشهد انجام دادم براي 10 شماره هزار تومان به من پاداش داد كه آن موقع پول خيلي خوبي بود.»تختي و جمشيد مشايخي
استاد جمشيد مشايخي كه از هنرمندان محبوب سينما و تلويزيون و تئاتر ايران است و يكي از چهره***هاي ماندگار در عرصه هنر به***شمار مي***آيد در تمام مصاحبه***هايش به جاي اين كه از ميان هنرمندان از كسي نام ببرد، جهان پهلوان تختي را الگوي خودش معرفي مي***كند كه شنيدن علت آن از زبان خود استاد لطف ديگري دارد. استاد مشايخي مي***گويد: «تازه در اداره هنرهاي زيبا استخدام و مشغول بازي تئاتر شده بودم و علاقه بسياري هم به كشتي***هاي تختي داشتم. يك روز تصميم گرفتم به چلوكبابي شمشيري، پاتوق تختي بروم. به آن***جا رفته و ايشان را ديدم كه مشغول غذا خوردن است، جلوتر رفته و خود را معرفي كردم و گفتم جواني تازه***كار هستم كه در تئاتر فعاليت مي***كنم، خيلي دوست داشتم شما را از نزديك ببينم و ... اما هنوز حرف***هايم تمام نشده بود كه آقا تختي انگار 100 سال است مرا مي***شناسد. مرا كنار خود نشاند و سفارش غذا داد. آن جوانمرد چنان با من گرم گرفت كه گويي اصلا يك اسطوره و قهرمان محبوب نيست، هرگز آن روز و متانت و تواضع آن كشتي***گير بي***بديل را فراموش نمي***كنم. به***راستي هم تختي يكي بود و دومي نخواهد داشت.»تختي و شهيد چمران
شهيد سرافراز اسلام دكتر مصطفي چمران به حق از دلاوران رشيدي است كه سهم بسيار بزرگي بر گردن انقلاب اسلامي ايران و ساير جنبش***هاي آزادي***بخش منطقه خاورميانه دارد. او كه خود از استادان مسلم جنگ***هاي نامنظم و چريكي بود از دوستي عميقش با تختي پرده بر***مي***دارد و مي***گويد: «تختي از دوستان من بود. افتخار داشتم كه در دبيرستان دارالفنون تحت تعليم او كشتي ياد بگيرم. وقتي خاطره***هاي سوزناك و دردانگيز خود را به او مي***گفتم باران اشك از چشمانش سرازير مي***شد. به ياد مي***آورم روزهايي را كه مزدوران رژيم دانشجويان را محاصره مي***كردند تختي ظاهر مي***شد و دانشجويان با فرياد «تختي تختي» او را به كمك مي***طلبيدند و دشمن پراكنده مي***شد. تختي رمز قهرماني و پهلواني در آيين ماست. او از توده***هاي مردم برخاست، كسي كه تحصيلات عالي و خانواده مرفهي نداشت و چنان كه مثل روح، وجود مردم را تسخير كرد كه شخصيت او بدين***سان متجلي شد.نفرت از خاندان پهلوي
اولين چيزي كه باعث نفرت تختي از خاندان پهلوي شد غصب زمين***هاي آن***ها توسط رضاشاه بود. پدر تختي معروف به ارباب رجب سي***هزار متر زمين و يخچال***هاي طبيعي در جنوب تهران داشت. اين زمين***ها در زمان رضاخان براي احداث ايستگاه راه***آهن تصرف شد و بدين ترتيب خانواده تختي از هستي ساقط شد. سال***ها بعد از اين اتفاق دختر عموي تختي در مصاحبه***اي گفت: «خاطره***اي كه از تختي به ياد دارم مربوط به زماني است كه از مسابقه***هاي المپيك بازگشته بود. شبي در خانه صحبت بود. ما به او گفتيم حالا كه تو قهرمان شده***اي و امكان ديدار شاه و مقام***هاي رژيم را داري در مورد يخچال***هايي كه پدر شاه از خانواده ما گرفت و بي آن***كه پولي بابت آن بپردازد آن***ها را غصب كرد صحبت كن، شايد مال پدري ما را به ما برگردانند.» تختي در***حالي***كه برافروخته شده بود گفت: «اگر چيزي مي***خواهيم بايد از خدا طلب كنيم و هيچ***گاه نپذيرفت كه از خانواده شاه حقش را طلب كند ولي آن***جا كه پاي حق مردم در بين بود هيچ***گاه سازش نكرد.»خاطره***هاي پهلوان وفادار
احمد وفادار از پهلوانان نامي ايران و مشهد بود كه قبل از تختي سابقه بستن بازوبند پهلواني ايران را داشت. او در مسابقه***هاي جهاني كشتي هم سابقه شركت دارد. وفادار در گفته***هايش نمي***تواند خوشحالي خود را از رعايت سلسله مراتب كسوت توسط جهان پهلوان تختي پنهان كند: «او يك انسان واقعي بود و احترام به بزرگان و پيشكسوتان را هميشه رعايت مي***كرد. يادم نمي***رود شبي را كه همراه وي به يكي از زورخانه***هاي تهران رفتيم به او پيشنهاد دادند كه تخته شنا را وسط گود بگذارد و ميانداري كند ولي قبول نكرد و گفت جايي كه وفادار هست اين كار را نمي***كنم. در پايان مراسم كه قرار شد جوايز گروهي از قهرمانان كشتي اهدا شود، او باز هم قبول نكرد و اين كار را به من واگذار كرد. او احترام خاصي براي سنت***هاي خوب ورزش قهرماني قائل بود. وقتي تختي به مشهد مي***آمد خيلي***ها دوست داشتند او را به طرف خود بكشانند. خيلي از دست***اندركاران و مسئولان هم از او دعوت مي***كردند اما تختي دعوت هيچ***كس را قبول نمي***كرد و فقط به خانه من مي*********آمد و مي***گفت آبگوشت خانه پهلوان وفادار را به سفره***هاي رنگين ديگران ترجيح مي***دهم.»پول گرام
بعد از مسابقه***هاي 1962 توليدو در آمريكا كه تختي نقره گرفت، براي معالجه پزشكي مدتي در آمريكا ماند. محمود ملاقاسمي از هم***تيمي***هاي تختي كه هنگام اقامت او در آمريكا به اصرار تختي پيشش ماند حكايتي نقل مي***كند كه بسيار آموزنده است. او مي***گويد: «در جريان اقامت چند روزه ما، دو برادر ايراني كه مقيم آن جا بودند ما را به خانه خود دعوت كردند، يكي از اين دو برادر در استيك***فروشي كار مي***كرد و من و تختي از مشتري***هاي او شده بوديم. روز قبل از خداحافظي تختي از من پرسيد چقدر پول داري؟ گفتم 150 دلار كه 80 دلار آن را مي***خواهم گرام بخرم. گفت همه پول***هايت را بده. پول***ها را به او دادم، فردا صبح كه قصد عزيمت به تهران داشتيم، گفتم پولم را بده مي***خواهم گرام بخرم. از آن خنده***هاي معروف خودش كرد و گفت، پول بي***پول. گفتم چرا؟ گفت مگر نديدي وضع ميزبان با اولاد جديدي كه خدا به او داده ناجور بود؟ پول هاي تو و خودم را گذاشتم توي اتاق***مان و آمدم، گفتم پس حالا چكار كنيم، من از كجا پول گرام را تهيه كنم؟ گفت غصه نخور توي تهران بهترينش را برايت مي***خرم! بعد كه ديد من ناراحت شدم گفت «ملا» هم پول و هم گرام گير مي***آيد اما گره از كار مردم باز كردن وظيفه ماست، خودت ديدي زندگي خوبي نداشتند، آن هم با اين گراني و سختي.»تختي و مدويد
الكساندر مدويد بي***شك بزرگ***ترين كشتي***گير قرن بيستم و يكي از بهترين***هاي تمام دوران ورزش است. ظهور و اوج گرفتن مدويد با سال***هاي پاياني دوران غلامرضا تختي هم***زمان بود. درحالي كه مدويد، جوان، نيرومند، سراسر انگيزه و جوياي نام بود، تختي از ديرپاترين قهرمانان عصر به حساب مي***آمد و كم***كم به آخر دوران قهرماني***اش نزديك مي***شد. با اين حال اين فاصله باعث نشد تا بين آن***ها جدا از رقابت بر روي تشك، دوستي عميق خارج از آن شكل نگيرد. مدويد در مورد تختي مي***گويد: «آشنايي با تختي براي من افتخار بزرگي به حساب مي***آيد. آشنايي ما از سال 1961 در جريان مسابقه***هاي قهرماني جهان در يوكوهاما آغاز شد. در آن ميدان بزرگ تختي برنده مدال طلاي وزن هفتم شد و من در فوق***سنگين برنز گرفتم. اين اولين حضور من در مسابقه***هاي جهاني بود. همين جا بود كه تختي را شناختم و از نزديك به قدرت و بزرگي***اش پي بردم. او هميشه مرا دوست داشت. ملت خودش را هم دوست داشت. به هنگام مسابقه***هاي جهاني توليدو زانوي من ضرب***ديدگي داشت و پزشك تيم، باند زانو را باز كرده و مشغول تزريق مسكن بود. در آن لحظه تختي كه از آن***جا مي***گذشت همه چيز را ديد. يكي از مربيان به من گفت:*** «بيا! او متوجه شد و در مسابقه به پاي مصدوم تو خواهد پيچيد اما تختي اصلا به پاي مجروحم دست نزد. هر دو خسته شده بوديم و بايد اذعان كنم، با اين***كه او 7 سال از من پيرتر بود ولي بيش از من جنبش و تحرك داشت. آن واقعه را تا آخر عمر به ياد خواهم داشت. او هرگز به حيله و نيرنگ متوسل نشد












 
Oct 18, 2002
6,139
0
Los Angeles, CA USA
#3
Inspirational...

In 1961, a terrible earthquake occurred in Boein Zahra in western Iran, killing 45,000. Takhti was deeply touched by the suffering. Already one of Iran's biggest stars, he began to walk one of the main avenues of Tehran, asking for assistance for the victims. He inspired other champions to follow in his footseps, and thousands gave to alleviate the suffering.

Another example of his character comes from a match in Moscow. After defeating the then-world champion Anatoli Albul, Takhti saw the sorrow on the face of Albul's mother. Takhti went to her and said, "I'm sorry about the result, but your son is a great wrestler." She smiled and kissed him.

In another instance, he had a match with Russian wrestler Alexander Medved who had an injured right knee. When Takhti found out that he was injured, he never attacked that leg. Instead, he tried to attack the other leg. He lost the match, but showed that he valued honorable behavior more than reaching victory.

Alexander Medved, out of respect, has visited Takhti's grave many times in Iran over the years.
 

eshghi

News Team
Oct 18, 2002
8,302
0
San Diego, CA
#4
I have never liked worship-titles like Soltan, King, or Emperatoor because they make ordinary human-beings look extraordinary; like God. Takhti is probably the only one who truly deserves every compliment. He was no ordinary human-being; more like an angel in the shape of human. Really an extraordinary man who touched my life deeply. roohesh shaad va yaadesh ta abad zendeh.
 

masoudA

Legionnaire
Oct 16, 2008
6,199
22
#6
In another instance, he had a match with Russian wrestler Alexander Medved who had an injured right knee. When Takhti found out that he was injured, he never attacked that leg. Instead, he tried to attack the other leg. He lost the match, but showed that he valued honorable behavior more than reaching victory.
True Pahlevoon - Roohesh Shad
 

Silverton

National Team Player
Nov 6, 2004
4,524
6
#8
Like Esghi jan, I don't believe in giving humans too high of a title. Only God is God.

Takhti's an inspiration for all Iranians.

Ruhesh shad
 

payan

Captain
Dec 12, 2002
8,517
1
usa
#9
a true iranian should be like takhti .javanmard, mehreban ,pahelevan .however if he was still alive these basratrds akhounds would have killed him by now .but they know how to do;ashke temsah .
 

PJ

IPL Player
Oct 18, 2002
3,066
0
#11
I have never liked worship-titles like Soltan, King, or Emperatoor because they make ordinary human-beings look extraordinary; like God. Takhti is probably the only one who truly deserves every compliment. He was no ordinary human-being; more like an angel in the shape of human. Really an extraordinary man who touched my life deeply. roohesh shaad va yaadesh ta abad zendeh.
Amir jan, I am with you about the title thingy. But IMHO Takhti's title is not really a given title, he earned that title. That is why it is not the same as those other fake titles.
 
Last edited:

YePaDoPa

Elite Member
Oct 30, 2002
3,160
147
#12
غلام***رضا تختی در محله خانی***آباد در جنوب تهران به دنيا آمد. از زندگی او جزئيات تاريخی زيادی در دست نيست. با تبديل شدن او به يک «قهرمان ملی»، گاها داستان***هايی درباره او نقل می***شود که لزوماً صحت تاريخی ندارند. در ايران از تختی به عنوان «جهان پهلوان» ياد می***شود. کتاب***های زيادی در وصف او تأليف شده است، فيلمی سینمایی در مورد وی ساخته شده، حتی تندیسی از وی ساخته شده و در ميدان تجريش در شهر تهران نصب شده است. به افتخار او هر ساله به بهترين کشتی***گيران ايران «جايزه غلام***رضا تختی» اهدا می***شود. تختی در طول زندگی خود به کارهای عامل المنفعه پرداخت و خدماتی را به محرومين کرد. وی احساس هم***فکری با نهضت ملی و خصوصاً نهضت ملی***شدن نفت در ايران داشت.
تبار

حاج قُلی، پدربزرگ غلامرضا تختی، در محلهٔ خانی***آباد، فروشندهٔ خوارُبار بود. در دکانش بر روی تخت بلندی می***نشست و به همین سبب در میان اهالی خانی***آباد به «حاج قلی تختی» شهرت یافته بود. همین نام بعدها به نام خانوادگی آنها تبدیل شد. رجب خان، پدر غلامرضا تختی، تاجری ورشکسته بود که زود درگذشت و او را با تنگدستی یتیم گذاشت.
سال***های نخستین

غلامرضا تختی در ۵ شهریور ۱۳۰۹ در محلهٔ خانی***آباد در جنوب تهران به دنیا آمد. او دو برادر و دو خواهر داشت که همهٔ آنها از وی بزرگ***تر بودند. وی تحصیلات ابتدایی را در دبستان حکیم نظامی تهران گذراند و پس از گذراندن اول متوسطه در دبیرستان منوچهری تهران ترک تحصیل کرد. تختی همراه کار، به ورزش زورخانه***ای و کشتی می***پرداخت. او در سال ۱۳۲۷ به خدمت سربازی رفت و در ۲۵ مهر همان سال در اداره راه***آهن استخدام شد. وی سابقهٔ کار در شرکت نفت مسجد سلیمان را هم داشت.
جوانی

او در ۳۰ بهمن ۱۳۴۵ با شهلا توکلی ازدواج کرد. حاصل این ازدواج پسری به نام بابک بود که در ۱۱ شهریور ۱۳۴۶ به*** دنیا*** آمد.



مرگ و ابهام***های آن

تختی در ۱۷ دی ۱۳۴۶ در اتاقش در هتل آتلانتیک تهران درگذشت. او دو روز قبل از مرگش یعنی ۱۶ دی، وصیت***نامه اش را در دفترخانه اسناد رسمی شماره ۲۰۲ تحت شماره ۳۴۲۸ و با تعیین کاظم حسیبی به عنوان سرپرست فرزندش بابک (که تنها ۴ ماه داشت)؛ به ثبت رسانده بود. دربارهٔ دلایل مرگ او اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد.
براساس اخبار منتشره در روزنامه***های اطلاعات و کیهان ۱۸ دی غلامرضا تختی بخاطر اختلافات خانوادگی با همسرش شهلا توکلی و براثر خودکشی جان باخته***است. برای دلایل خودکشی او مواردی چون شکست در ازدواج و ناکامی***هایش در مسابقات در پایان عمر ورزشی تختی نامبرده می***شود. با این حال عده***ای از دانشوران مرگ وی را مشکوک می***دانند. این عقيده که ساواک او را به دليل محبوبيت زياد و عدم وفاداری به نظام وقت ایران به قتل رسانیده***است، همواره در بين مردم شیوع داشته***است.
جلال آل***احمد دربارهٔ مرگ او چنین نوشت: «از آن همه جماعت هیچ کس، حتا برای یک لحظه، به احتمال خودکشی فکر نمی­کرد.»
در پی انقلاب ۱۳۵۷ که بسیاری از اسناد ساواک به دست نیروی***های انقلابی افتاد، هیچ مدرکی دال بر دست***داشتن ساواک و یا کشتن وی یافته***نشد.
غلامرضا تختی، تا چند سال قبل از مرگش مورد مهر و محبت محمدرضاشاه پهلوی قرار داشت که به ورزش و ورزشکاران علاقه***ی زیادی نشان می***داد. اما نزدیکی او به شخصیت***های وابسته به جبهه ملی و هواداران دکتر محمد مصدق و عضویت او در جبهه ملی، رفته رفته او را از نظام حاکم بر ایران دور کرد و سرانجام شرکت او در یک میتینگ جبهه ملی در میدان جلالیه تهران، او را مورد بی***مهری کامل دستگاه قرار داد.
از این رو، پس از مرگ تختی در اتاق هتلی به نام آتلانتیک - که علت آن خودکشی اعلام شد - این شایعه بر سر زبان***ها افتاد که او به دست رژیم و دستگاه امنیتی آن کشته شده.
رکوردها

  • تختی اولین کشتی***گیر ایرانی است که موفق شد در سه وزن مختلف صاحب مدال***های جهانی و المپیک بشود: جهانی ۵۱ و المپیک ۵۲ (در ۷۹ کیلوگرم)، المپیک ۵۶، ۶۰، جهانی تهران و یوکوهاما (در ۸۷ کیلو) و جهانی ۶۲ تولیدو در ۹۷ کیلو.
  • تختی نخستین ورزشکار ایرانی بود که در سه المپیک مدال گرفت، دست***آوردی*** که پس از او تنها محمد نصيری و هادی ساعی به دست آورده***اند.
  • تختی با ۷ مدال در رقابت***های المپیک و قهرمانی جهان رکورددار کسب بیشترین مدال جهانی در میان کشتی***گیران ایرانی*** است.
  • تختی اولین ورزش***کار ایرانی بود که در ۴ المپیک شرکت کرد. امیررضا خادم (از ۱۹۸۸ سئول) تا ۲۰۰۰ سیدنی تنها ورزشکار دیگر ایرانی***ست که رکورد شرکت در ۴ المپیک را دارد.
گرایش***های سیاسی و فعالیت***های اجتماعی

غلامرضا تختی در در تابستان ۱۳۴۰ خورشیدی از طرفداران محمد مصدق و «جبهه ملی ایران» شد.[۱][۹]
پس از کودتای ۲۸ مرداد، مدتی دچار غم***زدگی ناشی از تحولات سیاسی و کنار گذاشته شدن محمد مصدق از مقام نخست وزیری شد و تلاش می***کرد تا نامش در مجامع عمومی زیاد برده نشود.
در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۴۱ زلزله مهیبی به قدرت ۷٫۲ ریشتر، به ویرانی کامل شهر بوئین زهرا و تمام روستاهای اطرافش انجامید. بر اثر زلزله بوئین زهرا در حدود بیست هزار نفر کشته و هزاران خانواده نیز بی***خانمان شدند. به***دنبال ناتوانی دولت وقت برای عملیات کمک و امداد، غلامرضا تختی یک کامیون در اختیار گرفت و با آن به محلات پرجمعیت تهران می***رفت و با بلندگو شخصا از مردم می***خواست تا به زلزله***زدگان کمک کنند. مردم نیز رخت، لباس و پول اهدایی خود را به تختی می***سپردند. واکنش***ها چنان باورنکردنی بود که بلافاصله موجی بزرگی از نیکوکاران به راه افتادند و ده***ها کامیون به وی سپرده شد.
پس از وقایع ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، وی به عنوان عضوی از شورای مرکزی جبهه ملی ایران برگزیده شد. این واقعه باعث شد تا از سوی ساواک به عنوان یک «ناراضی» شناخته شود. از این روی، دستگاه ورزشی بنا به تصمیم سازمان امنیت و اطلاعات کشور، از تمرین***های تختی جلوگیری می***کرد و به هر شکل می***کوشید تا از حضور او در مجامع ورزشی بین***المللی که با استقبال کنفدراسیون دانشجویان ایرانی روبرو می***شد، جلوگیری کند.
هنگام درگذشت محمد مصدق در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۳۴۵، غلامرضا تختی به تهدید مأموران نظامی و امنیتی مبنی بر خودداری از سفر به احمدآباد گوش فرا نداد و به افسران می***گفت «دستگیرم کنید».





كسب 10 مدال جهاني و آسيايي گواه بر خستگي***ناپذيري و پايمردي اين بزرگمرد كشتي ايران و جهان است كه او را به يكي از نوابغ و نوادر كشتي جهان مبدل كرده است.تختي علاوه بر موفقيت در عرصه كشتي داراي صفات عالي اخلاقي همچون مردمداري، ايمان به خدا و منش***هاي پهلواني بود كه نام وي را براي هميشه در تاريخ و اذهان مردم ايران ثبت كرد.زندگي تختي روز شانزدهم دي ماه سال 1346 در هتل آتلانتيك تهران به طرز مشكوكي پايان يافت و روز هفدهم دي ماه بر دوش مردم در خاك در ابن***بابويه خفت تا نامش در شهر باستاني و مذهبي ري براي هميشه زنده بماند








جهان پهلوان تختي در روز پنجم شهريور ماه سال 1309 خورشيدي در خانواده اي متوسط در محله خاني آباد تهران متولد شد. پدرش به سبب اعتقادات مذهبي و ارادت به امام هشتم، نام غلامرضا را براي وي برگزيد. دو پسر و دو دختر ديگر از غلامرضا بزرگتر بودند.شادروان تختي به لحاظ مشکلات خانوادگي فقط 9 سال در دبستان و دبيرستان منوچهري خاني آباد درس خواند و در سال 1329 به سبب علاقه به کشتي و ورزش باستاني به باشگاه پولاد رفت.تختي در دوران زندگي ورزشي اش رکورد دار شرکت در المپيک ها و کسب بيشترين مدال از اين آوردگاه بود. در چهار دوره المپيک حضور داشت و حاصل آن يک طلا، دو نقره و يک عنوان چهارم بود که در کشي ايران اين امر اتفاق نادري است. جهان پهلوان علاوه بر قهرماني، به لحاظ منش و رفتار انساني و سجاياي اخلاقي پسنديده و جوانمردي و نوع دوستي شهره خاص و عام بوده است










او زندگي خود را وقف مردم کرده بود. شادروان تختي در ورزش باستاني و کشتي پهلواني نيز داراي تبحر و مهارت بود، چنان که سه بار پهلوان ايران شد و هر بار کشتي گيران نامداري را مغلوب کرد.وي چهار ماه پس از بازگشت از آخرين سفر خود(توليدو،1966 ) در آبان ماه سال 1345 زندگي مشترک خود را با همسرش آغاز کرد؛ که حاصل آن تولد بابک در سال 1346 بود و سرانجام پس از گذشت چهار ماه از تولد فرزندش خبر درگذشت جهان پهلوان همه را در اندوهي عظيم و بهتي شگفت انگيز فرو برد








افتخارات تختي

بازيهاي المپيک

هلسينکي: مدال نقره - 79 کيلو گرم
ملبورن: مدال طلا - 87کيلو گرم
رم: مدال نقره - 87 کيلو گرم
توکيو: چهارم


قهرماني جهان

هلسينکي: مدال نقره - 79 کيلو گرم
توکيو: نفر پنجم - 87 کيلو گرم
يوکوهاما: مدال طلا - 87 کيلو گرم
توليدو: مدال نقره - 97 کيلو گرم

بازيهاي آسيايي

توکيو: مدال طلا -87 کيلو گرم
جمع مدالهاي غلامرضا تختي: 8 - 4 طلا، 4 نقره
المپيک 3 - جهاني 4 - بازيهاي آسيايي 1
تختي اولين کشتي گير ايراني است که موفق شد در سه وزن مختلف صاحب مدال هاي جهاني و المپيک بشود: جهاني 51 و المپيک 52 (در 79 کيلوگرم )، المپيک 56، 60، جهاني تهران و يوکوهاما ( در 87 کيلو ) و جهاني 62 توليدو در 97 کيلو










مراسم سالروز جهان پهلوان تختي در شهرري برگزار مي***شود

شهردار منطقه 20 از تدارك و آمادگي گسترده اين منطقه براي برپايي مراسم سالروز جهان پهلوان تختي در جوار مقبره وي واقع در ابن***بابويه شهرري خبر داد

به ***نقل از روابط عمومي شهرداري منطقه 20، مجتبي عبداللهي با اشاره به اينكه چهل و دومين سالگرد جهان پهلوان تختي مصادف با هفدهم دي ماه بر سر مزار وي برگزار مي***شود، گفت: شهرداري اين منطقه وظيفه پشتيباني اين مراسم را بر عهده دارد و تدارك ويژه***اي براي شركت***كنندگان در اين مراسم ترتيب داده است. شهردار منطقه 20 با بيان اينكه تاريخ كشتي دنيا، پهلوان***تر، انسان***تر، نجيب***تر، رئوف***تر و حتي مظلوم***تر از تختي هرگز به ياد ندارد، افزود: شهرداري براي اداي دين خود به اين ورزشكار نامي، علاوه بر بازسازي و محوطه***سازي مقبره وي، زورخانه***اي را به نام جهان پهلوان تختي در محله ابن***بابويه احداث كرده است كه در حال حاضر پذيراي جمع كثيري از شهروندان اين منطقه در سطوح مختلف است


 

payan

Captain
Dec 12, 2002
8,517
1
usa
#15
well, shah liked takhti alot and he was kinda gractefull to him as well .he never did anything against regime, the only thing later on caused many romours was his affiliation with shamshiri and evntually to jebeh meli .as a matter of fact shah only appeared to the sporting event( beside some football matches)was varezesh pahalavni if takhti was as a phalevane payetakht there.
as for his sucide story this is what had happened. 2,3 years before his death he was suffering from a high blood pressure which definitely caused from some unhown illness which he was suffering from and he wasn't open about it .he started using nerve pills and later on sleeping pills without going to dr.takhti was in love with this girl ( i can't disclose her name because she is married and isa grand ma now)).but i tell you she was sister of one of the best man volleyball player before the revolution .she also was a valleyball player as well .her relation with takhti was a secert one but she also was the one who was getting all kind of pills for him from amir-alam hospital . takhti wasn't happy with his marriage with shahla ,however 3 days prior to his sucide he got 60 sleeping pills from her and the rest is history .
 
Last edited:

oghabealborz

Elite Member
Feb 18, 2005
15,124
2,602
Strawberry field
#16
Shah was extremely upset when he was told about jahan pahlevan's death ,apparently stayed up all night sleepless in his palace .

His death was a tragic event for every Iranian including the Shah who knew his enemies would use it against him ,just like the tragic fire at cinema Rex in Abadan ten years later .

Rest in peace Pahlavan ............
 

ghilich

Bench Warmer
Oct 12, 2004
1,867
8
usa
#17
As much as I like Oghab, I disagree on Takhti's death. Indpendent of that, giving him the title Jahan Pahlevan and THEN attributing suicide to him is something I won't do...it betrays his memory and is not true.

Now, with respect to him, JAHAN PAHLEVAN TAKHTI was pro MOSADEGH and was pro Jebheh Melli and WE ALL KNOW how much the Shah LOVED those folks and how the Shah was TOLERANT of those who supported people he disagreed with... As soon as Takhti died people started blaming the regime, this is not something that was made up during the post-revolution years, this was an OPEN SECRET that Savak killed him, YEARS AND YEARS before the revolution. Lets face it, whoever labeled this a suicide (the OFFICIAL version), was NOT INTERESTED in preserving JAHAN PAHLEVAN TAKHTI's memory and reputation. And since the Shah had ALL the power, if he LOVED TAKHTI so much...(Ab zereshk), SUICIDE would not have been labeled as the cause of death...the Shah KILLED MANY rivals, from General's RazmAra a towering military intellectual and general who was assisnated with bullets to General Bakhtiar who was assasinated in Iraq by Savak's agents (read Alam's book, Shah's minister of darbar, about Bakhtiar's murder), and on and on.

THE SHAH HAD MARHOOM MOSSADESH , TAKHTI'S AND ALL OF VATANDOOST IRANIANS HERO UNDER HOUSE ARREST AFTER MOSADEGH WAS OVERTHROWN AS WE ALL KNOW....NOW....DID THE SHAH LOVE MOSADEGH TOO??? OR IS THAT A FIGMENT OF OUR IMAGINATION... ENOUGH REWRITTING OF HISTORY PLEASE, VAST MAJORITY OF IRANIANS ALIVE DURING THE YEARS BEFORE THE REVOLUTION DID NOT BUY THESE LIES ABOUT TAKHTI AND ALL THE REST...GIVE IT UP PEOPLE!!!

-------------------------------
I will post about Jahan Pahlevan Takhti's attributes in another post and not dirty it with the bullshit rumors of his suicide. Shame.
 

ghilich

Bench Warmer
Oct 12, 2004
1,867
8
usa
#18
This is the kind of man Jahan Pahlevan Takhti was:

- Once he was wrestling the Russian great champion for a title. I think the Russian's name was Ivan Yareegeen, but it has been many years and my memory on the name may be wrong, but the important part is this-- the Russian's leg was injured, even when HEALTHY Jahan Pahlevan had beaten him, let alone when the Russian was injured. Anyway's the WHOLE match Marhoom Takhti, REFUSED to attack the Russian's legs (zeer begeereh) which to any one who knows Koshti, is like refusing to throw the ball in American football as an example. Marhoom Takhti, only won with a single point, and in the end RAISED the hands of his opponent. Gives me goosebumps thinking about it even now.. Mardee yani EEN.

Anyway, when Marhoom Takhti was killed by Savak, the ENTIRE RUSSIAN WRESTLING team, with their world champions, came to respect his grave in Iran and for years would send their good wrestlers to Iran to participate in tournaments in his honor.

Marhoom Takhti would use public buses for transportation, was KHAKI KHAKI, when he would walk into a bus, Mardom HOLEH mekesheedan, same thing when he would come to football stadiums. He would STAND up and give his place in buses to older people, very quietly and without showing off. This is the kind of man he was. TA IRAN HASTO IRANI, NAMEH TAKHTI ZENDEH AST, HE HAS BECOME THE SECOND ROSTAM!!! THE REAL ONE WE KNOW LIVED NOT SO LONG AGO


TA CHESHMEH HASOOD BETEREKEH, KE TARKEED HAM AKHAR.
 

oghabealborz

Elite Member
Feb 18, 2005
15,124
2,602
Strawberry field
#19
Dear Ghilich ,I do like to debate about sports especially football but when it comes to politics I like to stay away debating on a public forum .

this time because it is you and we have a good history of friendship I make an exception and reply to your post , what I said in my post is absolute truth from first hand sources in the wrestling circles very close to Jahan pahlavan himself .

Shah had nothing to gain from his death and as evident from his enemies reactions upon takhti's death much to lose ...

his enemies were quick to put the blame on savak ,same as they did 10 years later with Cinema Rex , and nobody in their right mind questioned why should savak torch a cinema packed full of people ? for what ? publicity ?

you mentioned Mosadegh , in your right mind if savak had the habit of killing regime's opponents and make it like suicide why didn't they do that with Mosadegh ?

Don't get me wrong ,I am not here to defend the Shah and his regime ,they had their shortcomings but they were not as evil as people made/make them to be . if savak was that evil how come Immam khomeyni and the rest survived all those years of prison and made it past 1979 or all those commies who went out of their way to please their masters north of our borders ?

Let's be fair , 30 years has past and history will be the best judge .

and by the way Jahan pahlavan's opponent was Alexandre Medved who had a knee injury and some hours before his encounter with Takhti was having treatment and bandaging his knee when Takhti passed by him and saw his condition , medved's mate or colleague said to him "you have had it ! he saw your condition and he will be going for your injured knee ! " but after they start he never touched his injured knee .

Ivan yarigin another great Russian came to fame in the 70s and I saw him in tehran world champs 1973 ,
 
Last edited:

Behrooz_C

Elite Member
Dec 10, 2005
16,651
1,566
A small island west of Africa
#20
I don't think shah himself was responsible for Takhti's death. I find that very hard to believe. But I also find it hard to believe that someone of that stature and personality would commit suicide, specially with a 4 month old child. and for what apparently? love of another woman? If stories are to be believed about Takhti's personality he was much more honourable than that so that his priority would always be his own wife and family.

Anyway, we will never know the absolute truth but I have a hard time believing any of the current versions.
 
Last edited: