i heard this one when i was a little kid.it still brings tears to my eyes:
پادشاهی در بستر مرگ افتاد.جانشین خود (پسرش) را احضار کرد
جانشین پرسید: پدر جان،اگر در زمان ِ حکومتِ من ،اوضاع خیط (خراب) شد ،چه کنم.؟
پادشاه گفت: فکر اونجاش را هم کرده ام.این دو پاکت را بگیر.اگر وضع مملکت خراب شد ،پاکت اوّل را باز کن و به دستورِ نوشته شده عمل کن
اگر اوضاع کماکان خراب ماند،پاکت دوّم را باز کن و به دستورِ نوشته شده عمل کن
پادشاه مرحوم شد.جانشین آمد و اوضاع خراب شد
شاه جدید پاکت اوّل را باز کرد.توش نوشته بود: همه چیز را بنداز گردن ِ من
شاه جدید همین کار را کرد.ولی اثر نکرد.اوضاع بدتر شد
شاه جدید پاکت دوّم را باز کرد.توش نوشته بود
حالا ،دو تا پاکت تهیّه کن
پادشاهی در بستر مرگ افتاد.جانشین خود (پسرش) را احضار کرد
جانشین پرسید: پدر جان،اگر در زمان ِ حکومتِ من ،اوضاع خیط (خراب) شد ،چه کنم.؟
پادشاه گفت: فکر اونجاش را هم کرده ام.این دو پاکت را بگیر.اگر وضع مملکت خراب شد ،پاکت اوّل را باز کن و به دستورِ نوشته شده عمل کن
اگر اوضاع کماکان خراب ماند،پاکت دوّم را باز کن و به دستورِ نوشته شده عمل کن
پادشاه مرحوم شد.جانشین آمد و اوضاع خراب شد
شاه جدید پاکت اوّل را باز کرد.توش نوشته بود: همه چیز را بنداز گردن ِ من
شاه جدید همین کار را کرد.ولی اثر نکرد.اوضاع بدتر شد
شاه جدید پاکت دوّم را باز کرد.توش نوشته بود
حالا ،دو تا پاکت تهیّه کن