Nasser khan, the ostoreh, is gone

Agha Shojaa

Elite Member
Nov 8, 2002
7,110
0
Canada
First of all, my apologies for my late post. I have been quite busy since my return, and now early in the morning on the day after Canada Day I found it the best time to make a post.

To be honest, I don't know how I can categorize this trip. At times I believe this trip was the best Iran trip I have ever had due to the fact that I got to spend so much time with my mom, and of course the in-laws, but then I remember Naser khan's departure and I rather have him back in the life and not live at all. I had absolutely no idea that Naser khan's condition was worsening by the day. My best friend in Iran is friends with this guy who happens to be Atila's very good buddy. He had promised me through Ali (my friend) that he would take me to Naser khan's house as soon as go to Iran as I had asked Ali many many times, that if I ever come and you don't me set up, I will question our friendship that goes back as far as high school. I became aware of Naser khan's condition so early on in my trip that going to his house was already too late. I remember the day my mom called me from her cell phone at 11am, telling me that this guy on the taxi had mentioned that Naser khan was sick and that he was in the hospital. Next thing I knew I was at Kasra hospital.

I really wished I could provide the details of how I ended up right behind the ICU doors and how I managed to be second person in line. I still cry when ever I think about that day. I don't remember how I ended up right behind the ICU doors knowing that there were tons of people who had been there already and they were way ahead of me. I can't describe the feeling. Atile, was behind the door and I asked him ba eshareh..."man"..."mano begoo bezaran beeyam too"...and then he asked the security to let me in....and that's when I felt my entire being was crying....I could not stop.... I could not hold myself.....finally I managed to go with Atila and see Naser khan....I did tell him how much I loved him....I told him that I had asked God to give him my heart and lungs....

From then on, I was at the hospital every day and yet I tried to stay away from Naser khan as much as I could for a number of reasons. First, I wanted him and his family to have their privacy. Second, I wanted him to rest and get better, and third, I knew he was not going to make it, so I wanted to remember him when he was still somewhat sarehpa. The very last time that I saw him was when my mom wanted to pay him a visit also so we went together. His wife came up to my mom and I, and asked whether we wanted to see him. He had been transferred to bakhsh. First, my mom told him how much we loved him and then I told him that I loved EsEs because I loved Naser... I told him that he was more a social figure for me than anything esle. I told him that man Esteghlalo vase Naser khan doost daram. I also told him that "man ravesheh zistan va zendegi kardano az shoma yad gereftam".... with a weak voice he said "shoma loft darin" and we left. After that and despite being asked by his wife and Atila many many time as to whether I wanted to him, I kept on saying no and that was the very last time I saw Naser khan.

A couple of interesting notes- I don't know if you guys heard but Amir GN came to the hospital twice in total. Before he came, Naser khan's fans were anxiously waiting for him. I am honestly not the type to pick a fight or anything like that but I was one of them. I remember his wife telling me and many others that please, if he comes, this is our house and GN will be our guest. You will disrespect Naser if you say something to him. Let him come and leave and please dont hurt him. Unfortunately I missed him both times by minutes but in his first visit, he had shown up with the backing of Police 110. And the second time, I heard his Mercedes windows were turned into pieces with serious damage done to his car.

As for who came and who didn't, let me sum it up. Eveyone came to the hospital except our football chief, that pofyouz Kafashian. Parviz Boroumad, who we all know why, also never showed up.

In the next few posts, I will talk about my experience at Beheshteh Zahra and his Majleseh Khatm in Shahrakhe Gharb. I am going to also talk about the mass security lebas shakhsis that were present in these two places. I won't exaggerate if I tell you that the number of lebas shakhsis at his majlese khatm probably matched the number of people who attended the funeral. Quite sad indeed.
 

Agha Shojaa

Elite Member
Nov 8, 2002
7,110
0
Canada
قبل از اینکه راجع بهشته زهرا و مجلس ختم صحبت کنم، یک نکته***رو می***خواستم بگم و این که از بین کسانی*** که میومدن بیمارستان و من دیدم، علیرضا حقیقی*** واقعا ناراحت بود. ارادت خودش هم رو به ناصر خان تو بازی هاش نشون داد. واقعا آفرین و امیدوارم هر جا هست موفق و پیروز باشه. و اما از روزه مراسم...اولا اینکه هیچ کسی*** نمیدونست تشییع جنازه از کجاست...یکی*** میگفت امجدیه یکی*** میگفت آزادی... یکی*** میگفت مستقیم از خونست... هرکی*** خلاصه چیزی میگفت.... خلاصه من بعدها فهمیدم که شورای تامین اجازه نداده بود که ناصر خان از امجدیه تشییع بشه.... بالاخره فهمیدیم که قراره ۷ صبح روزه چهار شنبه از جلوی بیمارستان بریم آزادی، بعد شم بهشت زهرا.... با توجه به اینکه ناصر خان روزه دوشنبه فوت کردن، من روز سه*** شنبه شاید بهتون بگم چیزی حدود ۱۰ تا روزنامه***های مختلف***و خریدم تا شاید یکیشون یه عکس خوبی*** چاپ کرده باشه... از بعضی******هاشون هم ۲ نسخه خریدم... انصافا هم هر کی*** اینارو می***خوند با اون تایتل***های انچنانیش ناخوداگاه گریه میکرد... نمیدونم دیدین اون عکس ناصر خان رو یا نه ولی*** یکیش هست با پیراهن جین و شلواره جین که نشسته ماله جوونیهاشه... اونو من خیلی*** خوشم اومد.... روزه چهارشنبه صبح ساعت ۵ بلند شدم، یه مقوا پیدا کردم و این عکس رو چسبوندم به ۲ طرفش... کلی*** پشیمونم شدم که چرا به فکرم نرسید روزه قبلش اینو بدم برام تو یه قاب ترو تمیز درستش کنن... خلاصه... تقریبا سطح ۶:۳۰ بود که من و همسر، به اتفاق مادر گرامی*** رفتیم بیمارستان.... راستش شاید ۲۰۰۰ نفری بیشتر نبودن.... کلی***هم من خودم تعجب کردم که چرا هیچکس نیست... بعدش فهمیدم که همه رفته بودن مستقیم یا بهشته زهرا یا آزادی.... هی*** وایستادیم دیدیم خبری نشد... یه پسرکی که خیلی*** مشکوک بود هی*** میومد به مردم میگفت آقا ناصر خان رو دیشب بردن نیست، الکی*** وای نستین، ولی*** هیچکس باور نمیکرد چون واقعا قیافش به لباس شخصی هایی میخورد که می***خواست مردم رو سره کار بذاره... منم هرچی*** به آتیلا زنگ میزدم تلفنش خاموش بود... خلاصه اومدن گفتن اتوبوس***ها منتظر هستن تو میدون آرژانتین برین اونجا که برین آزادی.... ما هم روونه میدون آرژانتین شدیم و تو این اثنا باز دوباره آتیلا رو گرفتم که خودش برداشت... گفتم ما چیکار کنیم، مگه اینجا قرار نبود بیایین...گفت به مردم بگین بیایین آزادی... خلاصه فهمیدیم اون بدبختی که شبیه لباس شخصی******ها بوده واقعا راست میگفت.... خلاصه رسیدیم به آزادی.... و عجب شور و حالی***... کوچیک بزرگ، جانباز، پیر، زن، دختر همه اومده بودن... واقعا ناصر خان با عزت از این دنیا رفت... چیزی که من رو همیشه ناراحت میکرد این بود که من فکر می***کردم اون طور که باید و شاید مردم این مرد رو نشناختن ولی*** خلاف این بهم ثابت شد.... هنوز یادمه پیرمردی که کنارم ویستاده بود تو آزادی و چه زاری میزد.... یا بچه ای********* که اون طرف تر بود و فکر کنم ۱۲-۱۳ بیشتر نداشت و طوری گریه میکرد که از گریه اون بیشتر گریت می***گرفت.... چندتا شعار هم تو آزادی واقعا دل منو بدرد اورد... ولی این یکی که بود "ناصر خان بلند شو ایرانی بی قراره" واقعا اشک منو دراورد... ایرانی*** واقعا اون روز بیقرار بود.... فرق نمیکرد.... پرسپولیسی و استقلالی.... همه بودن.... کلی*** با پرچمه قرمز اومده بودن، ولی*** گریه میکردن..... قسمته آخر هم که همه "خداحافظ ای ناصره حجازی" رو میخوندن واقعا درد آور بود....
 

oghabealborz

Elite Member
Feb 18, 2005
15,124
2,604
Strawberry field
Kazem jan ,merci for your post , man ham vaghti tamashagaran e perspolis ro didam ke oon sherr e khoda-hafez ey Nasser e Hejazi ro khoondan kheyli taht e tassir gharar gereftam .


Nasser behtarin bazihasho dar moghabel e raghib e deerin Perspolis mikard vali perspolisiha ham doostesh dashtan chon settareh team melli bood va ba shakhsiyat , va kheyli zeeba ba farzand e mahboob e Iran veddaa kardand.
 

Niloufar

Football Legend
Oct 19, 2002
29,626
23
oh thank u so much Kazem jan for ur report and welcome back home!:)
all in all, so glad u were specifically there to pay him a visit up-close and also during his ceremonies..
ur right, there was so many last min changes to his memorial services that ppl couldnt be informed properly to show up in masses. but still even at his 40th day, they proved why they value him so much and endlessly so..roohesh shad.
 

Agha Shojaa

Elite Member
Nov 8, 2002
7,110
0
Canada
به یک نکته خیلی*** جالب اشاره کنم که تو پست قبلی*** یادم رفت بگم و اون اینکه من یادمه قبل از اینکه از ایران بیام و اون موقع***ها که استادیوم میرفتم، چیزی حدود مثلا ۱۳-۱۴ ساله پیش، اول بازی، یکی*** از بلندگویه ورزشگاه قرآن می***خوند و همه ساکت میشستن یا حالا مثلا یه "الله الله" هم میگفتن... این دفعه، از اون خبر***ها نبود، تا صدای قرآن بلند شد، مردم شروع کردن به سوت زدن، بدشم هی*** میگفتن "خفش کن...خفش کن"... یاده حرف این آقایی افتادم که تو لابی بیمارستان کنارم نشتسته بود و باهم صحبت میکردیم... صحبت مون از ناصر خان شروع شد و طبقه معمول در ایران که از هر در صحبت کنی*** آخرش به سیاست تموم میشه، ما هم صحبت مون به سیاست ختم شد...گفت آقا من یادمه زمان شاه، تو غذا خوری دانشگاه چقدر ما سینی رو میز زدیم، چقدر پا کوبیدیم..چه غلطی کردیم، ولی*** خوب الان که فکرشو می***کنم اون قدرم بد نشد، خدارا شکر این جمهوریه اسلامی کاری کرد که هیچ حکومتی نمیتونست بکنه و اونم اینکه مردم از دین متنفر بشن...و واقعیت اینکه من عین این رو در این سفر دیدم...

و اما ادامه داستان...
دیگه از توی استادیوم ما اومده بودیم بیرون که بریم به سمت بهشت زهرا که چشمم به یه جانبازی افتاد که عکس ناصر خان رو گرفته بود بالا و همینطوری رو صندلی چرخ دارش نشسته بود.... رفتم جلو ماچش کردم گفتم من مخلصتم... گفتم خدا حفظت کنه...یه کارت از تو جیبش آورد بیرون و داد بهم....باور کنید یک کلمه هم من صدای این مرد رو نشنیدم.... نگاه کردم دیدم اسمش رو روش نوشته و نوشته بود محل سکونت آسایشگاه جانبازان واقع در مقدس اردبیلی... عهد کردم برم پیشش و گفتم مزاحمت میشیم... ولی*** خدا شاهده تا امروز چنان عذاب وجدانی دارم چون واقعا نشد که برم.... این رو هم بگم که من هر دفعه که ایران میرم، حتما مطمئن میشم که سره خاک شهدا در بهشته زهرا برم گرچه بعضی***ها تو ایران یا حتا خارجش بهم میگن کم داریو از این جور حرفا....ولی*** من برام مهم نیست......جانباز هارو هم که واقعأ دوست دارم... .... خلاصه نرفتن به این آسایشگاه یکی*** از ناراحتی******های من از این سفر بود... و اما بعد از جدا شدن از این جانباز عزیز، درست از گیت که عبور کردیم، (از گیت منظورم همون جاییست که گیشه***های بلیت واقع شدن)، شعار***ها شروع شد... یار دبستانی و سرود ای ایران بطور مکرر خونده میشد.... راستشو بخواین من خودم رو قاطی*** این چیزا نکردم.... دلیلی*** هم که داشتم این بود که من برا ناصر اومدم، اگر قراری چیزی بود که این گردهمایی به قولی*** سیاسی باشه، آره موافق بودم، ولی*** من فقط و فقط برا عشقم اومده بودم، نمیخواستم سیاست قاطی این مراسم بشه.... هر جا اسم ناصر خان بود واقعا و با تمام وجودم فریاد میزدم، در غیره این صورت ساکت میشودم...

دیگه تا بیرون رسیدیم، چیزی حدود ۳۰-۴۰ اتوبوس بود که قرار بود که مثلا مردم رو ببرن بهشت زهرا.... ما هم خودمون قرار بود با اتوبوس بریم، ولی*** دیدیم اتوبوس***ها پر از آدم ولی*** حرکت نمیکنن...گفتیم چیکار کنیم چیکار نکنیم، گفتیم ولش کن بذار بریم یه ماشین در بست بگیریم.... یه ماشین گرفتیم تا بهشته زهرا ۲۰،۰۰۰ تومان... بعد ها فهمیدیم این بی*** وجدانا از ترسه این که مردم زیاد بشن و کنترل سخت بشه، همرو برده بودن تو میدونه آزادی پیاده کرده بودن.....
 

Niloufar

Football Legend
Oct 19, 2002
29,626
23
wow that'd be a lovely documentary to watch..

کدام کارگردان فیلم ناصر حجازی را می***سازد؟
ورزشی - دو کارگردان معروف کشور برای ساخت فیلم زندگی ناصر حجازی در رقابت بسر می برند.

به گزارش «24»، در گذشت ناصر حجازی بهانه ای شد تا برخی از اهالی سینما درصدد ساخت فیلم زندگی اسطوره باشگاه استقلال برآیند و در این راه دو کارگردان مطرح سینمای ایران جدی تر از بقیه هستند.

دو کارگردان مورد نظر با خانواده ناصر حجازی و بویژه آتیلا فرزند آن مرحوم وارد مذاکره شده اند و حتی یکی از آنها حاضر شده مبلغی را به عنوان پیش قرارداد به حساب آتیلا واریز کند. تا این لحظه خانواده حجازی پاسخی به این دو پیشنهاد نداده اند.

لازم به ذکر است، یکی از این کارگردان ها حدود سه هفته قبل با فرزند ناصر حجازی جلسه ای را برگزار کرد و برنامه های خود را به گوش فرزند آن مرحوم رساند.

بنابرگزارش خبرنگار ما، آتیلا حجازی خودش تمایل دارد، مهران مدیری این فیلم را بسازد
.
 

YePaDoPa

Elite Member
Oct 30, 2002
3,160
147
Dash Kazem,
Damet Garm Agha. Kheili Salari.

Naser Khan Jayeh behtai hast! Oon to ghalbe mardoom jaavedane shod.
 

Agha Shojaa

Elite Member
Nov 8, 2002
7,110
0
Canada
بالاخره به هر بدبختی بود رسیدیم بهشت زهرا... و واقعا من چنین جمعیتی ندیده بودم.... برادران لباس شخصی هم که من فکر کنم از شبه قبل اونجا جا انداخته بودن...خیلی زیاد بودن.... یعنی واقعا باید خودتون میبودین و میدیدین...من هیچوقت فکر نمیکردم این جمهوری اسلامی اینقدر از تجمع مردم حالا به هر منظوری وحشت داشته باشه.... رحمان رضائی هم همینطور که ما داشتیم می***رفتیم با پرادو ۴ درش پارک کرد و اومد... از بهشته زهرا راستش رو بخواین من چیز زیادی نفهمیدم....چون انقدر جمعیت بود که اصلا ما نفهمیدیم ناصر خان کی دفن شد... فقط آخرش من دیدم خواهر خانوم ناصر خان که من از بیمارستان میشناختمشون حالشون بد شده بود و رو دست اوردن و بردن...

حالا شما فرض کنین تو این همه جمعیت من علی آقا کابینت سازو دیدم.... علی آقا کابینت ساز کسی بود که تو ساختمونمون تو اون مدتی که من اونجا بودم، کابینتهای ۶ واحدرو داشت نصب میکرد، و منم حسابی باهاش رفیق شده بودم...خلاصه گفتم مشتی*** اینجا چیکار میکنی...گفت به عشق ناصر خان اومدم... سره کار نرفتم... علی آقا جوونی بود تنومند، در حدود ۳۰ سال، که واقعا ناراحتش بودم و هنوز هم هستم.... جوونی*** که با سیلی*** صورت خودشو سرخ نگاه میداشت.... پدرش نانوا بود، توی قرچک ورامین زندگی میکردن، ۶ صبح از قرچک با یه پیکان قراضه راه میفتاد که ۹ برسه پیشه ما، میگفت تو راهم کلی مسافر میزنم، تو صحبت هاش فهمیدم ماهی ۲۵۰،۰۰۰ تومان ماهی*** بیشتر نمیگیره....واقعا شاخ در اوردم.... گفتم بابا این کابینتها هرکدومش کلی قیمت دارن، یعنی*** چی مگه میشه...آخه ۲۵۰،۰۰۰ به کجات میرسه، گفت آخه منو به عنوان شاگرد استخدام کردن، و تازه ابزار هم از خودم ندارم... گفتم بابا مگه حقوق کارگر ۴۰۰،۰۰۰ تومن نیست گفت همش کشک.... هر کی*** هرچی*** بخواد میده... به هر حال منظورم هم این بود که ببینید مردم با چه بدبختی زندگی می***کنن و هم اینکه یکی*** مثل این علی*** آقا با حقوقی ناچیز سره کار نرفته بود فقط به عشق ناصر خان.... نمیدونم دوست دارم بدونم آیا خود ناصر خان می***دونست مردم اینقدر دوستش دارن؟ بعضی وقتا فکر می***کنم نمیدونست...

دیگه در تو مراسم شعارهأی مثل "نیروی انتظامی اه اه اه اه" هم خیلی دادن...البته جلو رو خودشون...:)...."ننگه ما ننگه صدا و سیمای ما" هم شعاری بود که تا یه دوربینی چیزی میومد میگفتن...

دیگه مراسم تموم شد و ما داشتیم برمیگشتیم که تازه اون مردم بدبختی که اتوبوس***ها رفته بودن تو میدونه آزادی پیادشون کرده بودن داشتن میومدن....
 

Agha Shojaa

Elite Member
Nov 8, 2002
7,110
0
Canada
با عرضه معذرت از همه دوستان بابت تاخیر در پستهای این حقیر....

دیگه بعد از مراسم خاکسپاری، از روزنامه ها با خبر شدیم که روز جمعه مراسم ختم ناصر خان هستش. چیزی که جای تعجب داشت این بود که همه روزنامه ها اعلام کردن، مراسم روز جمعه ساعت ۵ بعدازظهر هستش در مسجد بلال وابسته به صدا و سیما. این واقعا جای تعجب داشت...برا خوده من یکم عجیب بود و بخودم می***گفتم چطور آتیلا قبول کرده اونجا مراسم باشه. روزه پنجشنبه از ماهواره شنیدم مراسم روز جمعه ۱۰ صبح و واقع در مسجدی در شهرک غرب خواهد بود. من خودم یک روزنامه هم ندیدم که بنویسه ختم روز جمع صبح هستش به جای عصر و واضح بود که این از قصد داره صورت میگیره.... و باور کنید ۹۰% فکر کرده بودن مراسم عصر هستش و رفته بودن مساجد بلال به اشتباه...

خلاصه صبح جمعه بلند شدم و باز به اتفاق مادر گرامی*** و همسر عزیز راهی*** شدیم... عکس ناصر خان رو هم، همون عکسی*** که خودم درست کرده بودم بر داشتم و راهی*** شدیم....باورتون نمیشه ولی*** از سره میدون شهرک تنها چیزی که میدیدین نیروهای ضدّ شورش بودند.... و به مسجد که رسیدیم، من تازه معنی لباس شخصی*** رو فهمیدم....یعنی*** تا نباشین نمیتونین بفهمین... اولا واقعا تشخیصشون از مردم عادی خیلی*** مشکل بود....تا وقتی*** نمیومدن بهت نمیگفتن آقا برو وای نستا یا از این جور حرفا نمیفهمیدین که اینا لباس شخصین.... به قدری اینا ارگانیزد بودن که باور نکردنی بود.... یعنی*** میگم، من معنی*** لباس شخصی*** هارو این سفر فهمیدم... به جرات می***تونم بگم تعداد افراد نیرو***های انتظامی حاضر به اندازهٔ شرکت کننده***ها بود..... دیگه این مسجد هم انقدر شلوغ بود که دائم از مردم میخواستن بد از ۵ دیقه مجلس رو ترک کنن که کسانی*** که بیرون منتظر بودن بتونن وارد مسجد بشن... من هم بد از ۵ دیقه واقعا بلند شدم و مجلس رو ترک کردم.... نمیدونم اینجا روزنامه***ها نوشتن یا نه ولی*** من با چشمان خودم دیدم که در بیرون مسجد، حداقل ۲۰-۳۰ نفرو گرفتن و بردن....

و اینچنین من با ناصر خان حجازی، کسی*** که به معنای واقع میپرستیدم، وداع کردم...

در انتها، تشکر می***کنم از شما که این چند خطی*** رو که در حد توانم بود خوندید، خیلی*** امید دارم که آخره این ماه که بنده به تورنتو میام بتونم دوستان تورنتو ای********* رو زیارت کنم....حتما به دوستانم از جمع آقا نادر، بچه تهرون و نیلو پی***ام میزنم که شاید شد و همدیگرو دیدیم....نگفته زیاد هست و خیلی*** چیزا هارو من حذف کردم....حضوری همرو براتون تعریف می***کنم...

کوچیک همگی***،

کاظم
 
Aug 26, 2005
16,771
4
Thought I'd share a photo my uncle recently posted on Facebook with him and Hejazi. It is an old pic back when Hejazi and some Iranian players (including my uncles) were playing for teams in India/Bangladesh for a time:

25915857.jpg
 
Last edited:
Aug 26, 2005
16,771
4
Yes, I think he is back. He has come and gone throughout the years. He is usually the #1 choice and a safe one; so he tends to slot right back in when the others F up.
 

oghabealborz

Elite Member
Feb 18, 2005
15,124
2,604
Strawberry field
Thanks Kaz jan , your uncle must have many stories about him , has he told you anything about his playing days ?

The most talented footballer we had was also the unluckiest one ,instead of playing for Manchester united he ended up playing in Bangladesh ,thanks to the scumbags in IRIFF ...
 

Attachments