What was your neighborhood football club name?

Payandeh Iran

Elite Member
Feb 4, 2005
25,253
5,470
#2
ما اسم نداشتیم ولی تقریبا همه این قوانین صادق بودند


1. اونیکه از همه چاقتر بود، همیشه دروازبان بود.
2. همیشه اونی که مالک توپ بود، میگفت کی بازی میکنه کی نه
3. زیاد قسم میخوردی پنالتی بود، قسم نمیخوردی پنالتی نبود
4. بازی زمانی تموم میشد که همه خسته میشدن

5. مهم نبود که بازی چند چنده. هر کی گلِ آخر بازی رو میزد، برنده بود
6. داور هم که کشک بود
7. اگه یه موقع توپ گیر نمیومد، یه دبه پلاستیکی یه چیزی بالاخره توپ بود.
8. اگه تو یارکِشی آخر انتخاب میشدی، دیگه امیدی واسه زندگی نبود.
9. لحظه ای که توپ میرفت زیر ماشینی که در حال حرکت بود پر استرس ترین لحظه زندگی بود.
10. وقتی مالک توپ عصبانی میشد، بازی تموم میشد.

11. دختر همسایه از کوچه رد میشد، اونوقت همه مارادونا میشدن😆

12. کفشت، پیرهنت پاره میشد، کتکای شب رو نگو.
13. مسابقه با تیم کوچه بغلی، مثل لشکر کشی هیتلر به لهستان بود.

یادش بخیر.... 😁
 

IEI

Administrator
Staff member
Nov 10, 2002
14,508
3,340
#3
ما اسم نداشتیم ولی تقریبا همه این قوانین صادق بودند


1. اونیکه از همه چاقتر بود، همیشه دروازبان بود.
2. همیشه اونی که مالک توپ بود، میگفت کی بازی میکنه کی نه
3. زیاد قسم میخوردی پنالتی بود، قسم نمیخوردی پنالتی نبود
4. بازی زمانی تموم میشد که همه خسته میشدن

5. مهم نبود که بازی چند چنده. هر کی گلِ آخر بازی رو میزد، برنده بود
6. داور هم که کشک بود
7. اگه یه موقع توپ گیر نمیومد، یه دبه پلاستیکی یه چیزی بالاخره توپ بود.
8. اگه تو یارکِشی آخر انتخاب میشدی، دیگه امیدی واسه زندگی نبود.
9. لحظه ای که توپ میرفت زیر ماشینی که در حال حرکت بود پر استرس ترین لحظه زندگی بود.
10. وقتی مالک توپ عصبانی میشد، بازی تموم میشد.

11. دختر همسایه از کوچه رد میشد، اونوقت همه مارادونا میشدن😆

12. کفشت، پیرهنت پاره میشد، کتکای شب رو نگو.
13. مسابقه با تیم کوچه بغلی، مثل لشکر کشی هیتلر به لهستان بود.

یادش بخیر.... 😁
Good old days
 

oghabealborz

Elite Member
Feb 18, 2005
15,124
2,604
Strawberry field
#5
یادش بخیر هر محله ای میرفتی یه جایی روی دیواری نوشته بودند تیم....آماده مسابقه است
!
دوران کودکی در تجریش خیلی تیم درست میکردیم و هر چند وقت به چند وقت هم زمین خاکی رو میساختن و میرفتیم جای دیگه زمین فوتبال درست میکردیم، سالی یکی دو بار هم آمپول کزاز میزدیم بسکی که زمین میخوردیم و زخم و زیلی میشدیم.
اولین تیم درست حسابی محلی که در آن بازی کردم تیم نفت میرداماد بود که مربیان درست و حسابی و شریفی داشت که هردو ارتشی بودند ،بازیکنان اصلی همه بزرگسال بودند و چند تا متاهل و کارمند و دانشجو بودند ، منهم با دوازده سال سن با چند بچه دیگه جزو نخودی ها بودیم ولی خوش شانس از اینکه درست آموزش میدیدیم و روزهای تمرین با بزرگسالان بازی میکردیم که بسیار تاثیر در بازی ما داشت .
یادشون بخیر بچه‌ها ی فوق‌العاده مهربان و با فرهنگ که هوای ما کوچکتر ها رو داشتن.
همونجا بود که منهم مثل پاینده ایران به عشق کرویف پیراهن شماره چهار ده میپوشیدم.
 

oghabealborz

Elite Member
Feb 18, 2005
15,124
2,604
Strawberry field
#7
تو زمین خاکی قیطریه فوتبال یاد گرفتم. اسم تیم و مربی رو نمیگم ولی دوران اول انقلاب و جنگ بود. یادش بخیر.
زمین قیطریه یادش بخیر، دوران کودکی با حسرت به بازی های بزرگترها اونجا نگاه میکردم و آرزو میکردم روزی آنجا بازی کنم چون دروازه و تور درست حسابی داشت.
تپه های قیطریه هم که الان پارک شده جولانگاه ما بچه های شیطون و جسور بود.
روزگار شیرین کودکی...
 

kasra1930

National Team Player
Dec 30, 2011
5,873
1,370
#8
یادش بخیر من توی سالن خونه با پسر خالم فوتبال بازی می‌کردم.اون هم با توپ پینگ پنگ!!! در اون زمان سالن خونه یکی به اتاق خواب وصل میشد دیگری به اتاق دیگری.یکی طرف شمال دیگری طرف جنوب.من دروازبان بودم البته در حد مدرسه. عشقم هم ناصر حجازی بود.اون زمان ناصر خان در اوج بازیش بود.من هم همیشه روزهای جمعه با پسر خالم به استادیوم می‌رفتیم. این چیزها را که میگم مربوط به قبل از انقلاب است.اون زمان که بچه مدرسه‌ای بودم.پسر خالم اون زمان تو تیم دسته دو تاج بازی میکرد یعنی افسر.البته او ۸ سال از من بزرگتر بود.بعدها شد خبر نگار کیهان ورزشی.یعنی در سن ۲۰ سالگی هم خبرنگار بود هم بازیکن.در یکی از همین روزها او به عنوان خبرنگار باید به شمال میرفت تا از اردوی تیم فوتبال ایران گزارش تهیه کنه.

شب قبلش اومد به من گفت که اگه بچه خوبی باشی فردا با خودم به چالوس میبرمت قرار است که با بازیکنان تیم ملی به آنجا بریم.من هم به عشق ناصر خان که ببینمش شب را زود خوابیدم تا صبح زود بلند بشم.اگر اشتباه نکنم سال ۱۳۵۲ بود و تیم ملی خودش را برای بازی با کره شمالی آماده میکرد.بچه‌های تیم ملی با اتوبوس به شمال میرفتند و خبرنگاران کیهان ورزشی و دنیای ورزش بهمراه گزارشگران فوتبال از جمله آقای روشن زاده نیز کاروان تیم ملی را همراهی میکردند.

ساعت ۶ صبح اتوبوس بازیکنان تیم ملی به چالوس رسید اتوبوس ما هم ۱۵ دقیقه بعد به آنجا رسید.من که بچه نوجوانی بودم از پسر خالم خواستم که من را پیش ناصر خان ببرد.اون هم من را به سر میز او برد.او با محبت خاصی به من لبخند زد بعد هم یک عکس یادگاری از او گرفتم که اکنون برای شما میفرستم.این عکس بقول بهمنش که اون زمانها میگفت صد تومن ارزش داره،واقعا ارزش داره.

اونطرف میز هم علی پروین،،رشیدی و مناجاتی را می‌بینید در یک قهوه خونه پین راه جاده چالوس.از اون زمان نیم قرن می‌گذرد و هر یک از ماه در یک گوشه از کره خاکی اسکان گزیدیم با خاطرات گذشته زندگی می‌کنیم.......
nasser hejazi 27.jpg
 
Last edited:

oghabealborz

Elite Member
Feb 18, 2005
15,124
2,604
Strawberry field
#9
کسری جان من باور نمیکنم این عکس را داشتی و تا بحال پست نکرده بودی.
من فکر میکنم ماشین زمان داری و میری به گذشته و این عکسها را میگیری
!
لطفآ این دفعه منو با خودت ببر، ،،
به قول گوگوش
منو با خودت ببر
!
😍🎶🎶🎵
 

Behrooz_C

Elite Member
Dec 10, 2005
16,651
1,566
A small island west of Africa
#10
یادش بخیر من توی سالن خونه با پسر خالم فوتبال بازی می‌کردم.اون هم با توپ پینگ پنگ!!! در اون زمان سالن خونه یکی به اتاق خواب وصل میشد دیگری به اتاق دیگری.یکی طرف شمال دیگری طرف جنوب.من دروازبان بودم البته در حد مدرسه. عشقم هم ناصر حجازی بود.اون زمان ناصر خان در اوج بازیش بود.من هم همیشه روزهای جمعه با پسر خالم به استادیوم می‌رفتیم. این چیزها را که میگم مربوط به قبل از انقلاب است.می‌کنیم.......
This is like the story of my life. My pesar khaleh and I used to stay at grandmother's house and play football and damage the plants in the living room!

My cousin lived in an apartment block and their unit was right below Hejazi's in Seyd Khandan. We played football with Attila in the parking below when we were 12 or 13 and used to wait for Nasser khan to come home so we see him. We exchanged player stickers from the 78 world cup. Attila had the full set. I remember showing him the sticker of his father and asked if he knows the guy and he laughed. It was towards the very end of Hejazi's career. My aunt moved away from that house and we lost contact. A couple of years later I left Iran.
 

oghabealborz

Elite Member
Feb 18, 2005
15,124
2,604
Strawberry field
#11
This is like the story of my life. My pesar khaleh and I used to stay at grandmother's house and play football and damage the plants in the living room!

My cousin lived in an apartment block and their unit was right below Hejazi's in Seyd Khandan. We played football with Attila in the parking below when we were 12 or 13 and used to wait for Nasser khan to come home so we see him. We exchanged player stickers from the 78 world cup. Attila had the full set. I remember showing him the sticker of his father and asked if he knows the guy and he laughed. It was towards the very end of Hejazi's career. My aunt moved away from that house and we lost contact. A couple of years later I left Iran.
What a small world !
Are you talking about Jolfa Street?
There was a small football pitch right opposite their house which used to be the American school play ground where we used to play and atilla used to come and play in full goalkeeper outfit with his friends.
Once Hejazi was washing his car and one of the guys went and asked him if he would come and play with us and he graciously obliged and went and changed and came to play with us!
One of the most memorable games I ever played.
He was so nice and friendly and after the game I picked his brain talking to him about football and his time with United in England.
He was clearly disappointed he couldn't sign with United and blamed Iran football federation.
 

Behrooz_C

Elite Member
Dec 10, 2005
16,651
1,566
A small island west of Africa
#12
What a small world !
Are you talking about Jolfa Street?
There was a small football pitch right opposite their house which used to be the American school play ground where we used to play and atilla used to come and play in full goalkeeper outfit with his friends.
Once Hejazi was washing his car and one of the guys went and asked him if he would come and play with us and he graciously obliged and went and changed and came to play with us!
One of the most memorable games I ever played.
He was so nice and friendly and after the game I picked his brain talking to him about football and his time with United in England.
He was clearly disappointed he couldn't sign with United and blamed Iran football federation.
I don't remember the name of the road but it was almost just off Shariati St. couple of hundred metres before the bridge we used to turn into a side road and the apartment was in there. The road in front of the block was divided by a waterway. I doubt the apartment will exist now, it's probably been knocked down and rebuilt.
 
Likes: oghabealborz

oghabealborz

Elite Member
Feb 18, 2005
15,124
2,604
Strawberry field
#13
I don't remember the name of the road but it was almost just off Shariati St. couple of hundred metres before the bridge we used to turn into a side road and the apartment was in there. The road in front of the block was divided by a waterway. I doubt the apartment will exist now, it's probably been knocked down and rebuilt.
I think that was it.
Jolfa Street ran parallel to old Shemiran Road and their block was in the side road towards the top.
🙂
 

Payandeh Iran

Elite Member
Feb 4, 2005
25,253
5,470
#14
یادش بخیر من توی سالن خونه با پسر خالم فوتبال بازی می‌کردم.اون هم با توپ پینگ پنگ!!! در اون زمان سالن خونه یکی به اتاق خواب وصل میشد دیگری به اتاق دیگری.یکی طرف شمال دیگری طرف جنوب.من دروازبان بودم البته در حد مدرسه. عشقم هم ناصر حجازی بود.اون زمان ناصر خان در اوج بازیش بود.من هم همیشه روزهای جمعه با پسر خالم به استادیوم می‌رفتیم. این چیزها را که میگم مربوط به قبل از انقلاب است.اون زمان که بچه مدرسه‌ای بودم.پسر خالم اون زمان تو تیم دسته دو تاج بازی میکرد یعنی افسر.البته او ۸ سال از من بزرگتر بود.بعدها شد خبر نگار کیهان ورزشی.یعنی در سن ۲۰ سالگی هم خبرنگار بود هم بازیکن.در یکی از همین روزها او به عنوان خبرنگار باید به شمال میرفت تا از اردوی تیم فوتبال ایران گزارش تهیه کنه.

شب قبلش اومد به من گفت که اگه بچه خوبی باشی فردا با خودم به چالوس میبرمت قرار است که با بازیکنان تیم ملی به آنجا بریم.من هم به عشق ناصر خان که ببینمش شب را زود خوابیدم تا صبح زود بلند بشم.اگر اشتباه نکنم سال ۱۳۵۲ بود و تیم ملی خودش را برای بازی با کره شمالی آماده میکرد.بچه‌های تیم ملی با اتوبوس به شمال میرفتند و خبرنگاران کیهان ورزشی و دنیای ورزش بهمراه گزارشگران فوتبال از جمله آقای روشن زاده نیز کاروان تیم ملی را همراهی میکردند.

ساعت ۶ صبح اتوبوس بازیکنان تیم ملی به چالوس رسید اتوبوس ما هم ۱۵ دقیقه بعد به آنجا رسید.من که بچه نوجوانی بودم از پسر خالم خواستم که من را پیش ناصر خان ببرد.اون هم من را به سر میز او برد.او با محبت خاصی به من لبخند زد بعد هم یک عکس یادگاری از او گرفتم که اکنون برای شما میفرستم.این عکس بقول بهمنش که اون زمانها میگفت صد تومن ارزش داره،واقعا ارزش داره.

اونطرف میز هم علی پروین،،رشیدی و مناجاتی را می‌بینید در یک قهوه خونه پین راه جاده چالوس.از اون زمان نیم قرن می‌گذرد و هر یک از ماه در یک گوشه از کره خاکی اسکان گزیدیم با خاطرات گذشته زندگی می‌کنیم.......
View attachment 45531
Wow! This is priceless
 

Kian Pars

Elite Member
Dec 9, 2005
2,558
362
#15
ما یکی رو نماینده میکردیم بره با کوچه بغلی صحبت کنه که « آقا میایین مسابقه یا نه؟».همیشه آخر بازی سر اینکه پنالتی بود یا نه، گل شد یا نه، دعوا میشد. هیچوقت یه بازی با وقت قانونی تموم نمیشد. آخرش هم میگفتیم«این دفعه آخره باهاتون بازی کردیم». فرداش هم یا ما یکی دیگه رو میفرستادیم واسه مذاکره، یا اونا. زمین هم که زمین خاکی نزدیک میدون فاخری نزدیک چارشیر اهواز بود. از کسانی که میومدن میدون فاخری بازی میکردن صفر ایرانپاک رو یادم میاد و ایرج سلیمانی.
 

YePaDoPa

Elite Member
Oct 30, 2002
3,160
147
#16
we had a relative whose apartment building was right next to the Zamin Khaki you guys mentioned in Sed Khandan. I played in that field many times with local kids in my brand new Nowruz outfit! LOL The street where Hejazi lived was right before the bridge. You had to make a right, go uphill almost to the end. As mentioned, Hejazi's building was almost at the end of that street across from the football field.

As for Gheytariye /Zamin Khaki we played Nojavanan Shemiran/under 17 and won first place in 1365 or 1366 with our Mahele Evin. We also practiced/played in Zamin khaki in Mirdamad with my high school team which was close to our high school/Honarestan. Although our school had a beautiful zamin chaman we weren't allowed to play there. It was taken by Helale Ahmar :-(

In our own neighborhood, we played tons on goal kuchik in kuche or in Namayeshgah parking lot. We also had a zamin khaki (5 by 5) right next to Namayeshgah across from autobahn. The pitch was so uneven that people needed to get used to it or they would go dizzy trying to figure which way the ball would bounce.LOL We used to invite better teams from all over shemiran and manage to win against them there (real home advantage) ;-) Yadesh Bekheir!
 

YePaDoPa

Elite Member
Oct 30, 2002
3,160
147
#19
sad to hear they turnedit into 5-aside! There were some really talented players in Shemiran who played for SadAbad club after the revolution. Ebrahim Babajoyee, Toraj Ghahni, and a few others I can't recall their names.
Behrooz, did you play for Gheytariye team?
 
Last edited:
Likes: oghabealborz